#مباحث_چالشے
💫جهـادگر
🌀جـہاد تلاش و تکاپوے فرهـادوار انسـان مشتاق اسـت در مبارزهـ با موانعےکـہ سر راهـ محبـوب💗 قرار دارنـد.
جهادگـر یک انقلابے اسـت که در محدودهـ قراردادهاے📑 حداقلی نمےگنجد و از حداکثـری بودن لـذت مے برد.
💐استـاد پـناهیان💐
#شهید_محسن_فخری_زاده
#مرگ_بر_اسرائیل
#انتقام_سخت_بهتوان_دو
🍃 @tanhamasirhormozgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨از خطابههای دانشجویی تا سخنرانی یک دانشجوی قدیمی
🔸تیزر مراسم امسال روز دانشجو در دانشگاه تهران
@tanhamasirhormozgan
تنها مسیریهای استان هرمزگان
#کافه_کتاب بسم رب الشهداء و صدیقین🌷 عملیات محرم عبدالرسول تاج الدینی، سید احمد هدایتی بعداز پایا
#کافه_کتاب
بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
مجروحیت
عبدالرسول تاجالدین، رسول سالاری
رسیدم بالای تپه. رفتم داخل سنگر. با تعجب دیدم که هر سه نفرشان غرق خون افتادهاند.
ترسیده بودم. ترکشهای خمپاره به سر و دست و پای علیرضا اصابت کرده بود. او بیهوش روی زمین افتاده بود. سریع منتقلشان کردیم پایئن. با یک نفربر رفتیم عقب.
چند روز در بیمارستان اهواز بودیم. زخمهای علیرضا پانسمان شد. اما برای بهبودی کامل، با بقیه رفقا راهی اصفهان شدیم.
رسیدیم توی محل. محمدآقا، برادر علیرضا که خودش در عملیات قبلی مجروح شده بود را دیدیم.
سر کوچه بود. با تعجب جلو آمد و با همتن لهجه همیشگی گفت: علی جون، دادا چی شده!؟
علیرضا هم گفت: هیچی، چندتا زخم سطحیه.
محمد آقا با تعجب سر تا پای علی را برنداز کرد.
با چشمانی گرد شده گفت:
ببینم، تو سه روز پیش ساعت حدود یک و نیم عصر مجروح نشدی؟!
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍃🍂
من که کامل در جریان مجروحیت بچهها بودم گفتم: آره، چطور مگه.
محمد آقا گفت: ترکش تو سر و پا و دست خورده، درسته؟
با تعجب بیشتر گفتم: آره! محمد آقا هیجان زده ادامه داد: بابامون همون موقع خواب بود. یکدفعه دیدم از خواب پرید. نفس نفس زنان بلند شد. اومد تو حیاط و مرتب صلوات میفرستاد و امن یجیب میخواند.
رفتم جلو و گفتم: بابا چیزی شده! پیرمرد نگاهش رو انداخت تو چشمام و بعد از چند لحظه گفت:
الان تو خواب دیدم علیرضا غرق خون توی سنگر افتاده، از سر و پا و دستش هم داشت خون میرفت. اما فکر نمیکنم شهید شده باشه!!
🌸🌸🌸
در مدتی که اصفهان بودیم هرشب به همراه علیرضا به دنبال حاج مهدی منصوری میرفتیم.
با هم میرفتیم گلزار شهدا، بچه های رزمنده هم میآمدند. حاج مهدی هم زیارت عاشورا میخواند.
دی ماه سال ۱۳۶۱ بود. بعداز پایان مجروحیت به همراه علیرضا راهی منطقه شدیم. این بار هم به گردان امیرالمومنین(ع) رفتیم.
در این مدت که اصفهان بودیم، علیرضا یک لحظه بیکار نبود. مرتب پیگیر کارهای فرهنگی و بسیج مسجد بود.
به خانواده شهدا سر میزد و... روحیات علیرضا خیلی تغییر کرده. مرتب از آرزوی شهادت حرف میزند!
وصل الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐💐
@tanhamasirhormozgan
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
🎥سخنرانی استاد عالی
✍ موضوع: راهکاری برای برکت در کار و زندگی
@tanhamasirhormozgan
سلام آقای مهربونم
#السلام_علیڪ_یا_عین_الحیوة ☘
آقا سلام میدهـم از جان و دل بہ تو
تا اینڪہ بشنــوم "و علیڪ السلام" را
"الســـلام علیڪـــ یا بقیة الله"☘
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ الساعه
#حکمت277
قال(علیه السلام):
لا وَالذَّی امسَینا...
🔰نه سوگند به خدایی که با قدرت او شب تاریک رابه سر بردیم، که روز سپیدی در پی داشت چنین وچنان نبود!
💝 tanhamasirhormozgan