eitaa logo
تنها مسیریهای استان هرمزگان
553 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
5هزار ویدیو
54 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @Tejareh4437 تنها مسیر جاییست که می تواند هرفردی را باهر تفکر وسلیقه ای را به آرامشی عالمانه برساند. ارائه مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر در کانال زیر⬇️ https://eitaa.com/tanhamasirhormozgan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 سؤال‌های آشنا در سال‌ها پیش ❓ زندانشان کجاست؟ راهش طولانیست؟ احتمالا رسیدن به آنجا سخت است، ولی شیرین... بگویم برای چه می‌خواهم به آنجا بروم؟ ولش کن شاید سرزنش شَوم. شاید جانم به خطر بیافتد. نکند هزینهٔ زیادی برای ملاقات بخواهند. ◾️ ولش کن آن امام بزرگوار نیاز به امثال من ندارد که. سرانجام امامشان پس از مرگ مظلومانه‌ای آزاد شد و این فقط به خاطر عدم شناخت بود... 🔘 شهادت تسلیت باد. ✅@tanhamasirhormozgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم سرشد بہ‌شوق وصل تو فصل جوانیَم هرگز نمےشود باورم ڪہ از این در برانیَم یابن الحسن براے تو بیدار مےشوم روزت بخیر اے همہ‌ے زندگانیم ☀تعجيل درظهور و سلامتی مولاعج ☀️ 💚 💚
قال(علیه السلام ): لاتَسالُ عَمَّا... 🔰از آنچه پدید نیامده نپرس، که آنچه پدید آمده برای سرگرمی تو کافی است. 💝@tanhamasirhormozgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣اثر درک محبت اولیا خدا به ما ✨خدا برای اینکه تأثیر کلام اولیاء خودش را به بالاترین حد برساند، آنها را بسیار عاطفی و علاقمند به بندگان خود آفریده است.✅ 💞 اگر ما به محبت اولیاء خدا به خودمان پی ببریم، دیگر از تنهایی بیرون خواهیم آمد و از قدرت روحی بالایی برخوردار خواهیم شد👌 💖 و وجودمان سرشار از عاطفه خواهد شد. ☑️@tanhamasirhormozgan
🔴‏دکتر : 🔹ما اهل کار هستیم و کارگریم؛ تمام تلاش خود را برای تحقق منویات رهبری و دستورات ایشان می‌کنیم ‎ https://eitaa.com/joinchat/1108607084Ce61740c7a2 به کمپین حمایت از دکتر سعید محمد بپیوندید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیریهای استان هرمزگان
#کافه_کتاب بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 همسفر مادر حمیدرضاکریمی مدتی است تدفین علیرضا گذشت. از بن
بسم رب الشهدا و صدیقین🌷 حضور محمد کریمی اوایل دهه هشتاد بود. وسط هفته به طور اتفاقی رفتم سر قبر علیرضا، نزدیک مزار دیدم حدود ده تا خانم محجبه سر قبر نشسته اند. مشغول دعای توسل بودند. تعجب کردم. آن‌ها را نمی‌شناختم. خواهرانم این موقع روز اینجا نمی‌آیند‌. من هم از همان جا فاتح خواندم و برگشتم. یکبار دیگر هم این ماجرا پیش آمد. این بار تعدادشان بیشتر بود. ولی به هر حال رفتم کنار قبر شروع به خواندن فاتحه کردم. وقتی خواستم برگردم یکی از خانم‌ها جلو آمد. گفت: ببخشید،شما پدر این شهید هستید؟ گفتم: من برادرشون هستم. پدرش مرحوم شده. گفت: ما دانشجوهای دانشگاه اصفهان هستیم. هفته یکبار با هم، سر مزار شهید کریمی می‌آئیم و دعای توسل می خوانیم. کمی مکث کردم. با تعجب پرسیدم: شما که با این شهید نسبتی ندارید؟ چرا اینجا می آئید، چرا سر قبر شهدای دیگر نمی‌خوانید! جواب داد: یکی از این خواهرای که الان فارغ التحصیل شده ما رو آورد اینجا. این برنامه را ایشان راه‌اندازی کرد. بعد ادامه داد: آن خواهد گرفتاری بسیار شدیدی در زندگی اش به وجود می‌یاد. هیچ راه چاره ای نداشته. تنها چیزی که به ذهنش می‌رسد، توکل به خدا و آمدن سر مزار شهدا بوده‌. برای همین وارد گلزار شهدا می‌شه. شروع می‌کنه با شهدا حرف زدن. بعد هم به طور اتفاقی سر قبر این شهید قرار می‌گیره. با خواندن اشعار روی سنگ قبر خیلی منقلب میشه و دعای توسل می‌خونه. فردای آن روز و هم به طرز عجیبی مشکلش حل میشه. 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃 🍃🍂 بعدهم ادامه داد:این خواهرانی هم که اینجا هستند خیلی از گرفتاری هاشون باعنایت شهدا حل شده. این شهدا خیلی پیش خدا مقام دارن. سکوت کرده بودم. به حرف‌های آن خواهر فکر می‌کردم. همینطور که سرم پایین بود خداحافظی کردم. به سمت خانه حرکت کردم. حال عجیبی داشتم. با خودم حرف می‌زدم. می‌گفتم: یک عمر توی جبهه و عملیات ها بودی، اینهمه رفیقات شهید شدن اما به اندازه این‌ها که اصلا دوران جنگ ندیدن معرفت به شهدا پیدا نکردی. حتی برادر خودت را هم نمی شناسی. کمی جلوتر جمله حضرت امام(ره) را روی دیوار دیدم که نوشته بود: همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت، مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. مدتی بعد یکی از دوستان علیرضا را دیدم. آماده بود سر مزار، به شوخی گفتم: چه عجب، یادی از رفیقت کردی! گفت: اختیار دارین، من اگه یکم دیر بیام اینجا، میاد بخوابم از من گله می‌کنه! بعد ادامه داد: من هر وقت گرفتاری سختی تو زندگیم پیش می‌یاد، سریع می‌یام اینجا! ما هنوز اینا رو نشناختیم. خیلی کارها ازشون بر می‌یاد. بعد کمی مکث کرد و گفت: همین پارسال بچه من مری بچه من مریضی بدی گرفته بود. هرچه دکتر رفتیم فایده نداشت. تا اینکه اومدم سر قبر علی و گفتم: علی جون تو پیش خدا آبرو داری، تو دعا کن کار حال بچه‌ام خوب بشه. باورت نمیشه خیلی سریع تر از اون چه فکر کنی بچه‌ام خوب شد! @tanhamasirhormozgan 🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂