eitaa logo
طنزک نیوز
3.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
7.4هزار ویدیو
8 فایل
🤣 اخبار کوتاه با چاشنی طنز 🤣 کانال اصلی مون 👇 @gooninews
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 سازمان بی ملل گفت اسرائیل دیگه اجازه انتقال غذا به شمال غزه رو نمیده! 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 شبکه خبری المیادین امروز به نقل از منابع خود گزارش داد که صدای چند انفجار از پایگاه آمریکا در استان الحسکه (شمال شرق سوریه) شنیده شده 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 تجمع مردمی در محکومیت هتک حرمت و فاجعه بیمارستان شفا توسط ارتش رژیم‌صهیونیستی ۵ فروردین ۱۴۰۳ - مقابل سفارت انگلستان 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🚨هشدار وقوع سیلاب 🔺️استان های زیر طی ۲۴ ساعت آینده در معرض وقوع سیل هستن ، بنابراین اگه در سفر نوروزی تو این استان ها هستیدخواهشا به هیچ عنوان نزدیکی رودخانه ها اتراق نکنید🙆🏻 🔹فارس 🔹چهارمحال و بختیاری 🔹کهگیلویه و بویراحمد 🔹لرستان 🔹ایلام 🔹کرمانشاه 🔹دامنه‌های البرز 🔹غرب کردستان 🔹بوشهر 🔹شمال خوزستان 🔹در این مناطق طی ۲۴ ساعت آینده بارش های سنگینی خواهیم داشت و به احتمال زیاد در بعضی نقاط این استان ها شاهد سیل خواهیم بود 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴فوری سرویس های امنیتی اردن با پرتاب گاز اشک آور تظاهراتی روکه به سمت سفارت نهاد غاصب حرکت می کرد و کشتارهای اشغالگر در نوار غزه رو محکوم می کرد، سرکوب کردن. 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 دو متهم پرونده حمله تروریستی کروکوس به ارتکاب اقدام تروریستی متهم شدن و به حبس ابد محکوم شدن!! پ ن : زدن 140 نفر رو کشتن و 200 نفر رو زخمی کردن اما چون قانون مزخرف روسیه اعدام نداره، فقط حبس ابد میگیرن🙁 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
البته ناگفته نماند،حبس ابد اینا که مثل ما هتل نیست میفرستنشون وسط سیبری توی معادن کار اجباری فک کن وسط دمای -30 40 داری سگ لرز میزنی و تو معدناشون کار میکنی 😂 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴گزارش ها حاکی از آماده شدن 26 بمب افکن روسی برای حمله به اهدافی در اوکراین هستن😵 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 کریم باقری سفره هفت سین گذاشته، توش قرآن هم بوده، کلی بهش بدوبیراه گفتن که بجای قرآن حافظ بذار یا موقع سال تحویل جمعیت حافظیه شیرازو گذاشتن و میگن جمعیت اینجا از فلان مکان زیارتی شلوغ‌تره... آخه خنگول‌های عزیز، حافظ چون بود اسمش حافظ شد. جالبتر اینکه اصلا حافظ آخوند بوده 😂 برید سراغ یکی دیگه حافظ هم از خودشونه😄 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
✅️ کاش ذره ای از غیرت مردان ایرانی در رگهای حکام بی غیرت و بی شرف عرب بود تا چنین بی حرمتی به خواهران مسلمان ما در غزه نمی شد این لکه ی ننگ تا ابد بر پیشانی تاریخ خواهد ماند😔 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
طنزک نیوز
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍁 🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂 🍁 #هم_نفس_با_داعش #پارت_42 بعد از اتمام نمازم یه سخنرانی چن دقیقه ای داش
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍁 🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂 🍁 نفسم بالا نمیومد... یه نقشه ای به سرم زد که نمی دونستم می گیره یا نه ولی آخرین راه ما برای زنده موندنمون بود ..  جنازه ی ابو خلیلو کشیدم و بردم روبه روی پنجره... پنجره رو باز کردم و شروع کردم با یه دستمال خونای بقیه ی قسمتا رو  پاک کردم...  هنوز کاملا تمیز نشده بود که زنگ خونه به صدا دراومد.. سریع تفنگ ابو هاجرو ور داشتم و تفنگ خودمو قایم کردم تو کشو رفتم و درو باز کردم و دیدم چهار تا داعشی پشت درن با حالت درد گفتم : به ما تیر اندازی شده... اومدن داخل... بیرون  پنجره رو نشون دادم و گفتم :    تو ساختمون کناری بود.. یه نفر با من بیاد بریم بیمارستان و دو نفر دیگه برن دنبالش... به یکی اشاره کردم و گفتم : تو هم برو و به بقیه خبر بده که دنبالش بگردن... نمی تونه زیاد دور شده باشه _ قربان ما فقط صدای یه گلوله رو شنیدیم چطور هر دو تیر خوردین؟ _ تفنگ اون کافر صدا نداشت و اون یه گلوله ای که شنیدین از تفنگ من بود که به سمتش شلیک کردم.... سریع برید... اگه از دستتون فرار کنه همه تون مجازات میشید و دیه ی ابو خلیلو باید بپردازید سریع رفتن بیرون... رفتم و به خانمه یواش گفتم : یه کیف زنونه تو خونه بود... سریع برو بیارش... رفتم اتاق و به داعشی گفتم بیرون منتظر بمونه تا زنم آماده بشه و اونم چون حالش بد شده با ما میاد بیمارستان سریع اسناد مهمو وسایلامو جمع کردم و همه رو ریختم تو کیف زنونه... کمی تردید داشتم... نباید پای این زن تو ماجرا باز میشد... ولی چاره ی دیگه نداشتم بهش گفتم : مجبور نیستی که این کیفو برداری... اما چاره ی دیگه ای ندارم... هبچ جوری نمی تونیم با خودمون ببریم کیفو از دستم گرفت _ تو رو خدا بیا سریع فقط فرار کنیم... من میترسم _ باشه بیا  تفنگمو از تو کشو دراوردم و بستم به کمرم  رفتیم بیرون و به داعشی گفتم رانندگی کنه... از ایست بازرسی رد شدیم و داشت میرفت سمت بیمارستان... از ایست بازرسی تا نزدیک ترین بیمارستان فاصله ی زیادی نبود... _ از این سمت برو.... _ ولی امیر، راه بیمارستان از این سمته _ می دونم... فقط کاری رو که می گم انجامش بده... به یه جای خلوت که رسیدیم گفتم نگه دار..  بلافاصله با ایستادن ماشین یه گلوله مستقیم به سرش زدم و خانمه آروم جیغ کشید  که گفتم : ساکت باش خون زیادی ازم رفته بود و جون نداشتم ولی کشون کشون  جنازه شو انداختم کف خیابون و حرکت کردم سمت خونه ی امن رانندگی برام خیلی سخت بود و به هر بدبختی بود با اون وضعیت خودمو رسوندم به  ماشینی که بهم گفته بودن... اومدن و کمکم کردن سوار ماشین شم چشام داشت سنگین می شد... متوجه خیسی بدنم از خونم بودم حالم بد میشد و احساس می کردم دیگه دارم تموم می کنم... صدای نا مفهوم گریه ی اطرافیانمو میشنیدم... امید جان نباید بخوابی... حرف بزن... چشاتو باز نگه دار... چشام سنگین و سنگین تر میشد.. _ نخواب امید  ... تو رو خدا نخواب... حرف بزن.. یا حسین خون ریزیش زیاده.. چشامو دیگه نمی تونستم باز نگه دارم  و صدا ها رفته رفته ضعیف و  نا مفهوم میشدن... 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷