eitaa logo
طنزک نیوز
3.2هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
7هزار ویدیو
8 فایل
🤣 اخبار کوتاه با چاشنی طنز 🤣 کانال اصلی مون 👇 @gooninews
مشاهده در ایتا
دانلود
برای براندازی چجوری مبارزه میکنی؟ - عکس غذا توییت میکنم 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
⬆️با سرگیجه‌های بعد از افطار چه کنیم‼️ 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 عملیات استشهادی در اراضی اشغالی تو یه حمله با چاقو در نزدیکی بیت کاما در جنوب اسرائیل ۳ قلاده صهیونیست پوکیدن که یکیشون درحال صابون شدنه🥱 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بیل گیتس در جمع ارتش و وی اچ او در پنتاگن سال ۲۰۱۰ ی ساختیم که میتونه و دینداری و منجی گرایی و بنیادگرایی دینی رو از مردم دیندار بگیره و خنثی کنه... 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 امروز عصر رئیس‌جمهور،بامدیران رسانه‌ دیدار داشتن 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 رزمایش مرکب دریایی ایران، روسیه و چین در دریای عمان 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
طنزک نیوز
🔴آریاییای محترم با نارنجک کتیبه‌ی تاریخی گنجنامه‌ی همدانو ترکوندن💥 📌#طنزک_نیوز👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴خب خداروشکر به نظر می‌رسه با اعزام به موقع گروهی از مرمت کاران این خطر رفع شده و آسیبی به بنا وارد نشده 👌 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 با ورود به ششمین ماه تجاوزات رژیم صهیونیستی به نوارغزه،یمن برای مرحله جدیدی از عملیات نظامی خود آماده میشه ✅الخبر الیمنی: این عملیات پیچیده تر و با سلاح های پیشرفته تری انجام خواهد شد که حتی شاید گستردگی آن تا اقیانوس هند نیز برسد.✌️ 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 پالایشگاه تهران خبر سرقت از لوله‌های نفتی را تکذیب کرد.🤔 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 وزیر کشور گفت مشکل امنیتی در انتخابات نداشتیم. 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴نماینده ویژه رئیس‌جمهور در افغانستان گفت ایران آماده همکاری در بخش استخراج معادن با افغانستانه 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 امیرعبداللهیان گفت بعداز چند ماه دشمن صهیونیستی به اهداف خود دست نیافته ✌️ 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
🔴 رهبر یمن گفت ایران تنها کشوری ست که به مجاهدان غزه سلاح میده 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
طنزک نیوز
🍁🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍁 🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂 🍁 #هم_نفس_با_داعش #پارت_28 عقب نشسته بودم.. می دونستم که خونه ابو هاجر
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍁 🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂 🍁 با خودم داشتم فکر می کردم این پیر مرد حتی اگه بار ها به قبایل شیعه نشین سفر کرده باشه و واقعا  دیده باشه که علویان اونجا الکل مصرف می کنن بازم نمی تونه شاهد روآبط نا مشروع اونا بوده باشه چون در بین تمام مردم چنین  مسائلی  قبیحه و حتی بدترین زن ها و مرد ها هم پنهانش می کنن و  امکان نداره اون قدر علنی باشه که یه نفر متوجه شیوعش ببن مردم باشه...  من نمی تونستم بین مردم از علویان دفاع کنم چون قطعا لو می رفتم... البته تو نگاه مردمم چیزی به اسم تایید دیده نمی شد. مردم حتی جرات سوال پرسیدن نداشتن بعد از سخنرانی شیخ مردم به صف ایستادند تا بیعت کنن و من جملاتی رو می گفتم و اونا تکرار می کردند و نهایتا بهشون تبریک می گفتم که از برگزیدگان خدا برای احیای شریعت پیامبرمون هستند و با خلیفه ی بر حق ایشون ابوبکر  قریشی حسینی بیعت می کنن... بالاخره بخش مهم رسید و من ابو خلیل می خواستیم بریم سمت اتاق عملیات از شیخ دعوت کردم که با ما به اتاق عملیات بیاد... تجهیزات اتاق عملیاتشون از بروز ترین و بهترین تجهیزات بود و نقشه تو یه مانیتور هوشمند  بود یه نفر ایستاده بود کنار نقشه و بقیه رو صندلی ها نشسته بودند تا من وارد شدم بکی از همراهام گفت : ایشون ابو هاجر مسئول هماهنگی و ارتباط بین شخص خلیفه قریشی و مجاهدین هستند و بقیه به احترامم بلند شدند _ بشینین... بلند که همه بشنون گفتم : شیخ شما سفر های زیادی به قبایل علوی داشتین بهتره شما اول نظرات خودتون رو در مورد  مسیر ها و مناطق مختلف بدین... و خودم پشت همه تو صندلی بلندی که بود نشستم رنگش پرید و رفت سمت مانیتور و یه نگاهی به سمت راست مانیتور کرد و یه چیزایی زمزمه کرد که داعشی که از اول کنار مانیتور بود  گفت : شیخ اون مناطق سمت چپ تصویره و همه ی جمع بهش خندیدن... _ با صدای بلند گفتم اشکالی نداره شاید به این نقشه ها وارد نیست... شیخ اگه تمایل دارین نقشه ی کاغذی بیاریم... شیخ اومد نزدیکم  : بچه هام فدات بشن امیر... من پیرمرد با زانو درد و کمر دردم کجا می تونم برم... شما جوان هستید و خدا بهتون عنایت کرده که در سنین جوانی به مراتب بلندی برسید... من  سال های زیادی رو گذروندم و مو سفید کردم و می دونم برای حکومت به مردم باید اون ها رو ترسوند.. ما هر چالشی رو که اونا باهاش مواجه هستند رو  یه تهدید نشون می دیم.... بالاخره جواب سوالی رو که ماه ها بود ذهنمو مشغول می کرد رو داد...همیشه سوال داشتم که داعش چرا فیلم جنایت های خودشو منتشر می کنه، چون فکر می کنن باید مردم بترسن که  بشه بهشون حکومت کرد بهش اشاره کردم که رو صندلی که سمت  راست جلو تر از من بود بشینه.. صورتش گرفته بود و می دونستم تحقیر شده.. تمام  جزئیاتی  که فرمانده عملیات داشت  توضیح می داد رو حفظ کردم و نهایتا پرسیدم که تجهیزات کافی دارن یا نه که گفت :  به اندازه ی کافی هست. و هیچ کمبودی نیست..و یه آماریم از همکاری قبایل گرفتم تا بعدا گزارش بدم  بعد از شرح عملیات شیخ رو کرد به من و ازم دعوت کرد که بریم بازار برده فروشا... خندم گرفت ، شیخ تحقیر شده بود و اینطوری می خواست بهم بگه هر چند من دروغ گو ام تو هم یه مرد بوالهوسی بیش نیستی... ولی پیشنهادش خیلی کار منو راه مینداخت من باید زن و بچه ی ابو هاجرو دور نگه می داشتم و چه بهانه ای بهتر از عروس جدید عمارتم ....! و قبول کردم 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
طنزک نیوز
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍁 🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂 🍁 #هم_نفس_با_داعش #پارت_29 با خودم داشتم فکر می کردم این پیر مرد حتی اگه
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍁 🍁🍂🍁🍂🍁 🍂🍁🍂 🍁 حدود نیم ساعت با ماشین رفتیم تا رسیدیم به یه آبادی، شیخ جلو تر از ما میرفت تا راهو نشون بده.. به یه مسجد  رسیدیم و دور تا دور دیواراش مردا نشسته بودن.... شیخ قسمت بالا تر مسجد یه جایی رو برا من و همراهام باز کرد و نشستیم. یکی بلند شد و به همه گفت : امروز روز تقسیم غنایمه.. روز ما ملکت ایمانکم هستش.. یه نفر که تو ردیف سمت راست من نشسته بود گفت : هر کی اسیر داره من خریدارم... یه نفر از روبه روش گفت : من  اسیر دارم... قیمت اونا با توجه به سن و سال... زیبایی و ازدواج قبلیش داشتن یا نداشتنش متفاوته... زن و بچه ی مردم  درست مثل یه کالای معمولی فروخته میشدن *** تحمل فضای اونجا برام سنگین بود... اسرا از مسیحیانی بودن  که هرگز جنگ و درگیری با مردم اطراف نداشتند و خیلی از اونا موقع فرار اسیر شده بودن.. می خواستم بیشتر از وضعیت اسرا بدونم و برا همین به شیخ گفتم که منو تا محل نگهداری از اسرا همراهی کنه و با ابو خلیل  رفتیم... فروشنده برای خریداران، رو بند یک به یک اسرا رو باز می کرد و خریدارا به دقت  صورت همه رو می دیدن  تا کنیز خودشون رو انتخاب کنن... وقتی بهشون رسیدیم اولین کنیز رو انتخاب کردم  و به ابو خلیل گفتم که پولشو بپردازه  اما شیخ با اصرار  پول کنیز رو پرداخت و بهم هدیه داد شیخ :  نباید انقدر زود انتخاب می کردین،  دختران جوان و زیبای زیادی بین اون هاست... خود انتخاب کردن  بین این همه زیبا رو، لذت خودشو داره... بهش لبخند زدم و گفتم : متاسفانه من وقت سیاحت بین کنیزان رو ندارم و باید به امور برسم... ازش متنفر بودم ولی  نمی تونستم کاری بکنم باید سریع بر می گشتیم خونه تا سریع گزارش بدم *** درو باز کردم و به خانمی که به عنوان کنیزم با ما اومده بود گفتم بره داخل... یه نگاهی به ماشین و همراهای داعشیم کرد و یه نگاه به من و رفت داخل... رفتم سمت ابو خلیل... _ زن و بچه هام جای امنی هستند؟ _ بله امیر با یه لبخندی گفتم... فعلا یه مدتی رو بذار همون جا بمونه تا با عروس جدیدم تنها باشم با یه لبخند شیطنت آمیزی گفت : چشم امیر... دست راستمو بالا بردم و به علامت خداحافظی کمی ثابت نگه داشتم و رفتم داخل... ایستاده بود _  برو اتاق... تو جاش ثابت موند و با اینکه حتی چشماشم دیده نمی شد می تونستم خیلی راحت متوجه ترسش بشم... نمی تونستم بهش بگم من داعشی نیستم و نگران نباشه ،  می خواستم بفرستمش اتاق رفتم جلو تر و گفتم : ضعیفه فعلا حوصلتو ندارم... برو اتاق... صدای گریه شو شنیدم و رفت به اتاق و درو از پشت  قفل کردم سریع گزارش رو فرستادم و رفتم آشپز خونه و غذا پختم...  کسی چه می دونست که ممکنه اون اسیر با سمی، چیزی قاتل جونم یا بهتره بگم جون ابو هاجر باشه یا نباشه، بهتر بود خودم غذا بپزم در اتاقو زدم و یه دیقه بعد  وا کردم و غذا و آبی که رو  سینی گذاشته بودم رو جلو در گذاشتم و بازم قفل کردم... بلند که بشنوه گفتم : اگه کار واجبی داشتی در بزن اینطوری هم خیالم راحت بود که مزاحمم نمی شه و هم اون خیالش راحت بود رفتم سمت نقشه و محل جدیدی که باید میرفتم تو استان حلب بود که   تو یکی دیگه از نقشه ها دیدم که  مرکزی برای استخدام و جذب و آموزش افراد بود.. و با علامت مرکز آموزشی نشون داده شده بود رفتم  درو وا کردم و ظرفای غذا رو از خانمه گرفتم  و گفتم ممکنه چن ساعتی رو بخوابم و بهتره هر کار واجبی که داره قبل خوابم انجام بده و خودمم رفتم ظرفا رو بشورم... ظرفا رو که شستم دیدم از گوشه ی در اتاق داره نگام می کنه .. بی توجه بهش رفتم و وضو گرفتم و شروع کردم به نماز خوندن... وسط نماز خوندنم اومد جلوم وایساد و تف کرد رو صورتم و بی توجه بهش به نماز خوندنم ادامه دادم... 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
آرزوی امشبم؛ اَللهم اِشفَع کُلَ مَریض...👌♥️ شبخوش🌟 📌👇 🇮🇷@tanzaknews🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا