*صدای چاوشان مردن آیو
به گوش آوازهی جانکندن آیو
رفیقان میروند نوبت به نوبت
وای آن ساعت که نوبت وامن آیو*
ای صاحب فال!
مدتهای طولانی است که در خلوت خود به خاطرهبازی روی آوردهای. قابهای عکس دوران جوانیات را که در آنها با فیگور هرود، نرون، کالیگولا و باقی شخصیتهای دلبندت عکس گرفتهای، دانهدانه از انبار بیرون میآوری و از دیوار خانهی سفیدیخچالیات میآویزی. هر صبح با قابدستمال به جانشان میافتی تا آن گردوغبار ضخیم لعنتی، مانع تماشایشان نشود، اما هرچه میسابی، پاک نمیشوند. نساب! به چشمپزشک مراجعه کن تا کاملاً کور نشدهای.
مصرانه سعی میکنی حقیقت تلخی را انکار کنی و انصافاً ضخامت پوستت در انکار آن حقیقت، قابل ستایش است، اما متأسفانه فشار انکار به آروارهات میزند و دندان مصنوعیات مرتب به بیرون پرت میشود. پس برای اینکه بیش از این سوژهی عکاسان نشوی، از انکار دست بردار. بپذیر که از عقاب، به یک ببعی چروکیده تغییر استایل دادهای. هرچند این پذیرش از خردمندی سرچشمه میگیرد، اما خب... تو سعی خودت را بکن.
از یادآوری خاطرات دست بردار. مرور کلکسیون بیمثال لاتبازیهایت؛ که حقیقتاً شامل موارد ممتاز از هرگونه چپاول، غارت، دریدن، کشتن، برانداختن و... است، هرچند در آغاز باعث ترشح شدید سرتونین و آدرنالین در تو میشود، اما خب حافظهات یاری نمیکند تا یادت بماند که هر بار این مرور خاطرات، به یادآوری تودهنیخوردنهای پیدرپی از یک کیس چغر بَدبدنات میانجامد و تمام آن آدرنالین از دو لولهی دماغت بیرون میجهد.
پس ای صاحب فال، تا بیش از این همگان تو را در شمایل یک گالاگوی فرتوت تماشا نکردهاند، در یک مرکز سالمندان عالی و کاملاً منزوی، یک اتاق خوشمنظره تدارک ببین و اوقات خود را با تماشای سریال «سمندون» که ساخت همان کیس چغرت است، آبرومندانهتر طی کن. آنجا ادای حالبدها را هم درنیاور و پرهای بالشات را در فضا پخشوپلا نکن که این بشارت بر تو باد دیدار نرون و بچهها نزدیک است.
#آمریکا_رو_به_افول_است
🔺فاطمه بحرکاظمی🔺
طنزیم| @tanzym_ir