eitaa logo
طنزیم
9.3هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
29 فایل
🔴از طنزیم باد مسئولین تا مسائل اجتماعی، سیاسی، تاریخی و... زیر قیمت بازار!😎 در تلگرام، بله و ایتا با شناسه @Tanzym_ir راه راه: instagram.com/rahrahtanz نطنز: instagram.com/natanz_ir 📢تبلیغ وتبادل: @tanzym_tabligh ارتباط با ادمین: @tanzym_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایات ابوسعید *بیل در راستای افق* نقل است روزی ابوسعید ابوالدِق را قطعه‌ی ویدئویی رسید که در آن تربچه‌نقلی‌ها را با فنون سبزی‌آرایی به شکل قارچ‌های گوگولی درآوردندی. ابوسعید را این صناعت دلپسند افتاده، عزم آن کرد باغچه‌ای مملو از تربچه‌نقلی جهت آن‌گونه سبزی‌آرایی‌ها بسازد. پس به قصد ابتیاع بیلچه و بذر برون شد. چون در مسیر می‌رفت، از دور پنج تن از پُررویانِ قرنیه‌مشکی و قُلدرانِ چهارشانه‌ی در ابعاد کشتی که طریقت‌شان این بود گاز بدهند به حالت زیگزاگی‌عشقی را بر بساط ماروپله بدید که با شور زایدالوصفی به تفریح و مؤانست پرداخته، فیلم گرفته و ثبت خاطره کردندی. ابوسعید را که حال خوشی از آدم‌گشتن آن جماعتِ هیکل‌تارزانِ مردم‌آزار دست بداده بود، از همان فاصله‌ی دور به جانب گولاخان بانگ بداد که «صفا باشد!» و به راه خود ادامه بداد. چون به دکان دررسید، بدید که مشتریان «اَی باباااا»گویان از دکان خارج شوند! از روی تحیّر ابروی راست را بالا بینداخت و لب‌ها را U برعکس بنمود. به دکان داخل گشت و بیل‌فروش را بدید که غرقه در اخبارگوییِ شبکه‌ای برون از ثغور بوده، به‌سبب آنچه می‌‌بیند، از صدر تا ذیل مملکت را سَقَط گوید! ابوسعید از روی اسف سر تکان بداد و بیلچه‌ای بر پیشخان بگذاشت، لیک دکان‌دار را هیچ بدو التفات نبودی. پس اندکی سر بخاراند و محض خالی‌نبودن عریضه، خود نیز اخبار را به تماشا بنشست. ناگاه آن گُنده‌بکانِ کریه‌المنظرِ بنشسته بر بساط ماروپله را در اخبار بدید که شرح ماجرایی دهند بسی شاخ‌رویاننده! چنان از بساط ماروپله‌ی خود داستانی دگرگونه بافتندی که ابوسعید را تَشتَک از سر پریده، به‌گونه‌ای دچار تپش قلب بگشت که ضرب‌آهنگ گرومپ‌گرومپ آن، دکان‌دار را ملتفت وی بساخت. ابوسعید به لطایف‌الحیلی دفع تنش نموده، پنج بیل ابتیاع بکرد و از دکان برون شد. پس فی‌الفور برای جمعی از دست‌پروردگانِ قندعسلِ کاکل‌به‌سر که شاخه‌نبات بودند و نقلِ تر، لوکیشن بفرستاد و نزد خویش‌شان فرابخواند. چون یارانِ خلف دررسیدند، بیل‌ها به دست‌شان بداد و بانگ بزد: «افرااااد آماده! قدم رو! هِک دو سه چار! هِک دو سه چار!» و آنان را به پاتوق آن گولاخانِ اکاذیب‌چی هدایت بنمود. پس بگفت‌شان: «دسته‌ی این بیل‌ها را راستای افق بگرفته، در حلق این انکرالاصواتانِ دغل فرو نمایید که سرحدات چاخان‌پاخان را جابه‌جا نمودندی!» یارانْ نیک اطاعت بکردند. پس ابوسعید گل‌دسته‌های خود را مرخص کرده، به دکان سبزی‌فروشی رفته، پنج کیلو تربچه‌نقلی فراهم بنمود و جهت تمدد اعصاب، آن‌ها را به شکل قارچ‌های گوگولی آرایید. #VOA 🔺فاطمه بحرکاظمی🔺 طنزیم| @tanzym_ir