eitaa logo
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
921 دنبال‌کننده
804 عکس
513 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan لینک گروه رواق عاشقانه💖 https://eitaa.com/joinchat/902431193C24bb65b3a3
مشاهده در ایتا
دانلود
خب خب 😍 حالتون چطوره با این پارت صبح گاهی؟😍😍 کیا سحر خیز هستن؟ دستا بالا https://eitaa.com/taravosh1/818
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_28 #ستاره_پر_درد ساعت ۳نصف شب حالم شدیدا خراب شد، گاهی احساس سرما می‌کردم و گاهی از گرما می‌
انگار که تو شوک رفته باشم، بدون حرف فقط به شهرام زل زده بودم. ستاره: ستاره جان فقط اون شربت‌و قرص‌هایی که دکتر داده رو باید بخوری، قبل از اینکه سه چهار ماهت بشه باید بچه سقط بشه. ستاره خواهش میکنم یه حرفی بزن، چرا هیچی نمیگی؟ ستاره: چی بگم؟ انتظار داری بگم قبوله؟ شده جونمو میدم ولی بچه رو نگه میدارم. شهرام: ستاره وجودش هم برا خودش بده هم برا تو. ستاره: من این‌کار رو نمی‌کنم، من بچه‌ام رو نمی‌کشم. شهرام: اون هنوز روح نداره، پس قتلی رخ نداده. ستاره: نه شهرام، به هیچ وجه من این کار کثیف رو نمی‌کنم. تازه دلیل نگرانی‌های شهرام رو اون ساعتی که اومده بود بالا سرم فهمیدم، هرچی فکر می‌کردم نمی‌تونستم خودم رو قانع کنم که این بچه رو از بین ببرم. شهرام خیلی سعی داشت منو قانع کنه، نگرانیش به جا بود، ولی من یه مادرم نمی‌تونستم یه تیکه از وجودم رو دور بندازم. شهرام: ستاره جان بیا این شربت رو بخور، دکتر گفت اگر با این شربت و قرص بچه سقط بشه تو دیگه نیاز به عمل نداری، اینجوری احتمال بارداری مجدد داریم. ستاره: شهرام من بچه‌ام رو میخوام، از من نخواه اونو دور بندازم، شهرام من یه مادرم. شهرام: منم احساس دارم ستاره جان، منم مثل تو وقتی دکتر گفت که باید بچه از بین بره جا خوردم، ازش خواستم راه‌ دیگه‌ای در نظر بگیره، اما وقتی بحث جونت رو پیش کشید من رضایت دادم تا بچه رو سقط کنی. ستاره: این طفل معصوم چه خطری برا من داره؟ من نگهش میدارم عزیزم. شهرام: اجازه بده پس مجدد با دکترت صحبت کنم. ستاره: بهش تاکید کن شده جونمو بدم ولی بچه رو سقط نمی‌کنم. این قضیه فقط بین من و شهرام بود، کسی خبر نداشت چرا حال من این جوریه و قراره چه کاری قراره بکنیم. نوبت بعدی دادگاه برای گرفتن حضانت امیر‌علی رسید. قاضی: آقا شما حاضرید پسر رو به مادرش بدی ؟ رضا: من از پسرم دارم به خوبی مراقبت می‌کنم، پسرم اگه از با من بودن بدت میاد به آقای قاضی بگو. امیر‌علی فقط سکوت کرد، سرش رو انداخت پایین و بی صدا اشک ریخت. ستاره: امیر مامان یادته چی بهت گفتم؟ گفتم هر چقدر طول بکشه باز هم من کنار نمی‌کشم و تو رو پس می‌گیرم. رضا: حتما این کار رو بکن، من پسرم رو هیچ وقت دست تو نمیدم. شهرام: احترام خودت رو نگه دار، تو یه ذره هم احساس نداری، هم پسرت رو اذیت میکنی هم مادرش رو، تو واقعا یه پدر بی‌مسئولیتی. رضا دست امیر‌علی رو گرفت و برد، منم دلم باهاش رفت، چند قدمی پشت سرش رفتم. ضعف بدنم دوباره شدت گرفت، درد سرتا‌پای بدنم رو گرفته بود. چندتا نفس عمیق کشیدم، نمیخواستم شهرام بفهمه و دوباره بحث سقط بچه‌رو پیش بکشه. شهرام: ستاره خوبی؟ ستاره: خوبم نگران نباش. شهرام: باید بریم دکتر ستاره جان ستاره: من که گفتم زیر بار سقط بچه نمی‌رم. شهرام: می‌خوام خودت نظر دکتر رو بشنوی، شاید اینجوری قانع بشی. ستاره: دلیل دکتر هرچقدر هم منطقی و درست باشه من هیچ وقت این کار رو نمی‌کنم. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
هر چند شما تو رواق اعلام زنده بودن نکردید😢 ولی من دوتا پارت گذاشتم🙁🙁 نمیخواید تحلیل‌ها و نقد‌هاتون رو بگید؟
در سکوت شب نقش رویاهایت❣ را به تصویر بکش♥️ ایمان ‌داشته باش به خدایی🦋 که نا امید نمی کند🌱 و رحتمش بی پایان است🌸 شب بخیر🌙💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک روز جدید برایت خلق شده که در آن‌می توانی آن چه دیروز انجام ندادی را انجام دهی و فرصت خلق فرداهای بهتر را داری😍😍
نماز اول وقت را قدر بدانید☺️ اذان می‌گویند🕋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_29 #ستاره_پر_درد انگار که تو شوک رفته باشم، بدون حرف فقط به شهرام زل زده بودم. ستاره: ستاره
دکتر: خانم ساداتی ببینید، خطر وجود بچه برا هر دوی شما هست، به فرض بچه رو نگه دارید، احتمال اینکه بچه مغزش آسیب ببینه یا مرده بدنیا بیاد هست. ستاره: اون خدایی که بچه رو بهم داد، خودش هم حفظش می‌کنه هر طور دوست داره، حاضرم مرده دنیا بیاد ولی دنیا بیاد، نه که من الان اونو بادستای خودم بکشم. شده جونمو بزارم، ولی بچه‌ام رو نگه میدارم. دکتر: من شما رو از عواقب نگه داشتن بچه آگاه کردم، دیگه تصمیم با خود شماست.ما مسئول هیچ یک از اتفاق‌ها نخواهیم بود. با عصبانیت از پیش دکتر بلند شدم، جلو‌تر از شهرام سمت ماشین رفتم. شهرام هیچ حرفی نزد، ماشین رو باز کرد، من سوار شدم. تا زمانی که برسیم خونه هیچ حرفی نزد. به خونه که رسیدیم، علی بدو اومد بغلم. علی: سلام مامان ستاره ستاره: سلام دورت بگردم. علی: بابا ببین املا ۲۰شدم. علی از وقتی مادرش مهاجرت کرد، پیش مادر بزرگش زندگی میکرد، میتونستم ذوقش رو درک کنم. منم خیلی علی رو دوست داشتم، اما یه لحظه که دیدم علی از نشون دادن نمره به من و باباش چقدر ذوق داره دلم شکست، بغضم رو فرو دادم، نخواستم شهرام بفهمه، چون اون موقع دوباره بچه رو پیش مادرش می‌فرستاد. یه سر کلیدی خرسی تو کیفم داشتم، در آوردم به عنوان هدیه دادم به علی. .... خستگی رفت و آمد توی راهروی دادگاه و بیمارستان نیاز بود که از تن من و شهرام خارج بشه. یک ماه تمام دکتر‌ها تلاش کردن قانعم کنن بچه رو سقط کنم. از اونا اصرار از من انکار. به پیشنهاد مادر شهرام تصمیم گرفتیم بریم مشهد، بار و بندیلمون رو بستیم و با ماشینمون راه افتادیم. علی اولین سفرش بود که همراه من و پدرش میرفت، بچه تو پوست خودش نمی‌گنجید. شهرام از قبل یه هتلی رو رزرو کرده بود، به محضی که رسیدیم رفتیم هتل. چمدون و ساک‌هامون رو گذاشتیم، غسل زیارت کردیم و راه افتادیم سمت حرم. دلم حسابی خون بود، گفتم برسم حرم همه گله شکایت‌هام رو میکنم. من سید هستم، اقا امام رضا پدرم هستن، پس باید برام پدری کنه. از صحن گوهرشاد وارد شدیم، فضا بزرگ بود، برای علی جذابیت داشت. صحن یکم شلوغ بود، رفتیم صحن سقاخانه، یا اسماعیل طلا. یه گوشه نشستم، یه نگاه به گنبد انداختم و های‌های گریه کردم. به آقا گفتم من هم امیر‌علی رو هم این بچه تو شکمم رو از تو میخوام. مگه من دختر نیستم، بیا ناز دخترت رو بخر،بیا در حقم پدری کن. شهرام هم مثل من، بنده‌خدا هیچی برا خودش نخواست، بعدها به من گفت: از آقا خواستم تو رو به آرزوهات برسونه. تمام یک‌هفته‌ای رو که مشهد بودیم، پاتوقم شده بود کنج صحن اسماعیل طلا. تولد امیر‌علی نزدیک بود، به امید اینکه بچه‌ام رو پس میگیرم، از مشهد براش یه دست لباس خریدم، مخصوص زیارت دادم. مدام آه می‌کشیدم، هربار تو دادگاه پدر امیر‌علی موفق از اتاق خارج می‌شد. ستاره: شهرام، من نذر کردم اگر بچه‌ام سالم دنیا بیاد اسمشو بزارم، امیر‌رضا، اگر امیر‌علی هم برگرده، یه گوسفند قربونی میکنم. شهرام: ان شاالله عزیزم، ولی از کجا میدونی بچه پسره؟ ستاره: یه حسی بهم میگه پسره ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
قبول کنید، دخترای عینکی🤓 وقت خوندن کتاب، جذاب ترن🥰 مگه نه دخترا؟؟😍 ✨✨✨✨✨
شب را در آغوش بگیر او آمده تا مژده صبحی پر از امید و خوشبختی را برایت بیاورد🌟💫 پس راحت بخواب🌜 شب خوش🌙
https://harfeto.timefriend.net/16998757778368 🤜 چیکار میکردی؟ اگر در هفته سه تا امتحان داشتی لینک پیام ناشناس ایجاد https://harfeto.timefriend.net/16998757778368 ‼️👆👆👆👆👆👆‼️