✳️ندادنهاى او بلاء است. گرفتن و بخشيدن، محروميت و دارايى، همهاش ابتلاء است. موقعيتها مهم نيست، عكس العملى كه نشان مىدهى و موضعى كه مىگيرى، نشان دهندهى عمق تو، ظرفيت تو، ايمان تو، صدق تو، كذب و نفاق و سطحى بودن توست. و تو تا ندانى كه چه هستى و در كجايى، نمىتوانى با خودت كار كنى و جلوتر بيايى.
✳️اين مهم نيست كه در امروز چه كارهايى كردهام، مهم اين است كه اين كارها را براى چه انجام دادهام و از چه عاملى كمك گرفتهام و از چه نفسى به اين عمل رسيدهام.
✳️سلوك سالم، گذشته از ظرفيّت روحى و توانمندىهاى باطنى، اين كاشكىها را هم از تو مىگيرد. و ديگر تو حسرت نمىخورى! چون تو در هر لحظه، در موقعيّت فقرى يا غنا، در حالت مريضى هستى يا سلامتى، در تنهايى هستى يا جمع، انس دارى يا وحشت. و اين موقعيّتها مهم نيستند، تو بايد بياموزى كه در هر موقعيّتى چگونه موضعگيرى كنى.
✳️اعمال تو در هنگام اجراى برنامه، نقش هدف و اسم و نشان هدف تو، را با خود دارند و با اسم اللّه و نام خدا و با نقش و هدف تو، تحقّق مىيابند. و اين خيلى مهم است كه شغل ما، نقش ما باشد. خوردن، خوابيدن، دوستى، دشمنى، تحصيل و تمام شغلهاى اجرايى ما، نقش تربيتى و سازندگى و نقش اهداف ما و نشان خدا را با خود داشته باشند و با اسم اللّه و نام و نشان خدا همراه باشند.
✳️حال اگر كارى را رها كرديم، بايد ببينيم به چه كارى پرداختهايم و يا به چه بىكارى و فراغتى سرگرم شدهايم؟ اگر به كارى مهمتر و يا به كارى برابر و يا به مقدّمهى كار خويش و تأمين نيازهاى آن روى آورده باشيم، مسألهاى نيست. اما اگر به دنيا، به روزمرّهگى و يا برگشت و ارتداد و انتكاس گرفتار شده باشيم، اينجا بازسازى مىخواهيم؛ و اينجاست كه بايد به نهايت و غايت و هدف وجود خويش و نهايت و غايت راه و روش و دين و اسلام خويش باز گرديم، كه: «النِّهايَةَ النِّهايَةَ».
💠آنجا كه تو بهخاطر كارى مهمتر و يا تكليفى ضرورىتر، كار اوّل را ناتمام مىگذارى. در واقع، با عمل به وظيفه و با اين شكر و سپاسگذارى، توان اتمام كار اوّل را هم به دست مىآورى و با ترتيب اهميتها و اولويتها، به تمامى كارها خواهى رسيد؛ كه به راستى، نظم، در همين مراعات اهميتها و اولويتهاست.
🔸داشتن امكانات و نعمتها مهم نيست، كه بهرهبردارى مناسب و برخورد مهم است. زاويهى ديد و زاويهى برخورد به من ظرفيت و ظرافت و كوثر و استمرار را مىبخشد.
✳️وقتى از بزرگان مىپرسيم كه چه كنيم تا برسيم؟ چه مراحلى را بايد طى كنيم؟ هر كس چيزى مىگويد: عبادت كن. واجبات را به جا بياور. محرّمات را ترك كن. نماز شب بخوان. بيدار باش. سكوت كن و ... هر كس فتوايى مىدهد. نتيجه مجموع اين مسائل اين است كه وقتى تمامى اين تكاليف را هم انجام دادم، تازه مىشوم متّقى.
☘️در دعا مىخوانيم: «أَلْحِقْنا بِعِبادِكَ الَّذينَ هُمْ بِالْبِدارِ الَيْكَ يُسارِعُونَ وَ بابَكَ عَلَى الدَّوامِ يَطْرُقُونَ وَ ايّاكَ فِى اللَّيْلِ وَ النَّهارِ يَعْبُدُونَ وَ هُمْ مِنْ هَيْبَتِكَ مُشْفِقُونَ»؛ خدايا! ما را به عبادى ملحق كن كه با سر رفتند. با شتاب رفتند؛ آنهايى كه درِ خانه تو مستمرّاً ايستاده بودند و درِ ديگرى را نمىشناختند و به جاى اينكه عبد نفسشان باشند، عبد خلق باشند، عبد دنيا باشند، عبد شيطان باشند، عبد تو شده بودند. عبداللَّه بودند. و با اين حركت و شتاب، با اين عبوديت، هيبت تو آنها را به اشفاق انداخته بود. خدايا! ما را به آنها ملحق كن؛ مايى كه نشستهايم، مايى كه خزيدهايم.
26.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
#سیمای خانواده
شبکه یک
❇️قدر، درك باطنى ما از يك حقيقت است و حدى از بلوغ باطنى است.
🌸استاد علی صفایی حائری
دین ارثی – سنتی یا دستوری
دین ارثی – سنتی با احکام و دستور العمل ها و امر و نهی ها آغاز میشود؛ در این نوع دین، اعمال، به صورت تعبدی اجرا می شود؛ بدون زمینه ی شناخت و بدون ریشه ی عشق و عقیده. این نوع دین که نه زمینه ای دارد نه ریشه ای، درخت طیبه ای نیست که ثابت باشد و ثمره و میوه بدهد.
دین احساسی – عاطفی
در دین احساسی – عاطفی، بیشتر از همه، احساسات و عاطفه ی انسان دخیل است. در این نوع دین فقط احساس، مؤثر است، آن هم احساسی بدون زمینه ی شناخت و احساسی بدون اعمال تعبدی؛ به این معنا که در این نوع دین اعمال، تعبدی اجرا نمی شود، بلکه فقط اعمالی اجرا می شود که با احساس و عاطفهی ما هماهنگ باشد؛ مثلا نماز شب خوانده می شود اما انفاق نمی شود، یا انفاق می شود اما خمس داده نمی شود یا زیارت معصوم (ع) صورت می پذیرد اما حجاب رعایت نمی شود و... . در دین احساسی – عاطفی آدم ها را داغ می کنند و حرارت می دهند؛ لذا طبیعی است که این ها با عوض شدن محیط، زود سرد بشوند. و درخت طیبه ای نیستند که استوار بر پای خود ایستاده باشند.
دین اصیل
با اندک توجهی در می یابیم اعمالی که زمینه و ریشه نداشته باشند دوامی نمی آورند. کسی که در عمل کوتاهی نداشته باشد اما عمل او از روی بصیرت و بینش نباشد مانند کسی است که از جاده بیرون رفته؛ پس هر چه سرعتش بیشتر باشد جز دوری از مقصد، چیزی بر او نمی افزاید. کسی که به صورت تعبدی، اعمال را اجرا می کند اما فهم عمیقی از دین ندارد، مانند خر آسیاب است؛ دور می زند ولی جلو نمی رود.
عنه صلى الله عليه و آله : المُتَعبِّدُ بِغَيرِ فِقهٍ كالحِمارِ في الطّاحونِ .
✳️براى ما كه اين دنياى كوچك، خيلى بزرگ و جاداراست و از سرما هم بزرگتراست، اشتياق به دنياى ديگر و به غيب و لقاءالله و رضوانالله ديگر معناندارد و اشتياق و شتابى نيست.
💠عرفاء مىگويند اول شريعت است و بعد طريقت و سپس حقيقت. در حالى كه اساساً سلوك از عبوديّت و از حقيقت است بعد طريقت و بعد شريعت. اين طور نيست كه از شريعت به طريقت، به حقيقت بخواهى راه پيدا كنى. اين سير معكوس است و سامان ندارد. گام اوّل حقيقت است و عبوديّت و سلوك از عبوديّت است و عبوديّت صراط است و نزديكترين راه تا رشد آدمى و تا تحوّل وجودى و بسط وجودى او.
💠«وَ الرِّضَا بِقَضَائِكَ اقْصَى عَزْمِى وَ نِهَايَتِى وَ ابْعَدَ هَمِّى وَ غَايَتِى»؛ كه نهايت سلوك و نهايت سير وجودى آدمى است، آن چه ما را به اين مرحله از رضا مىرساند، همان تسبيح است، همان ذكر است، كه طمأنينه مىآورد، همان طمأنينه است، كه رجوع الى اللَّه و رضا به اللَّه را مىآورد.
💠اذان مطرح است دنبال نماييم؛ كه در اذان با توجه به نفس و خلق و شيطان و دنيا چهار تكبير زده مىشود و با كبرياء حق به ولايت و توحيد حق مىرسيم و به رسالت و ولايت مىرسيم و آنگاه اين معرفت، همراه ذكر و صلوة به فلاح و رويش مىرسد و با ظهور بتهاى جديد كه حالتهاى خوش و اعمال خوب ما هستند و غرور ساز و زيادت طلب هستند به تكبيرهاى جديد روى مىآورد و با مقايسهى اينها با مقصد و با مقصود به خوف جديد مىرسد؛ كه: «آه من قلة الزاد وطول الطريق ...». هر شناخت و عشق و عملى كه در نظر بگيريم، اينها شناخت و عشق و اعمال ما هستند و به اندازهى ما هستند و نه به اندازهى مقصود بى حد و مطلوب نامحدود، و مگر ما چه هستيم و چه قدرى در اين وسعت داريم ... شرممان باد از اين خرقهى آلودهى خويش. با اين عبور از اين بتهاى ششگانه، به توحيد خالص مىرسيم و در ظاهر و باطن از آنها فارغ مىشويم و به او روى مىآوريم.
❇️اگر پيرزنى براى ساختمان بنايى يك روز از غذاى خود كم كند و چند آجر هديه كند و ثروتمندى ميليونها تومان كمك بدهد، اين آجرها از آن مقدار ثروت پرارزشتر است؛ چون پيرزن يك روز از غذاى خودش محروم گرديده و انفاقِ رزق كرده و آن ديگرى انفاق پس انداز. اگر آن ثروتمند آن قدر كمك كند كه يك روز از غذايش محروم شود، تازه در سطح همان پيرزن است. و فوز و بهره و فضل آنها يكى است؛ كه فوزها و فلاحها مربوط به اطاعت و تقواست، نه مربوط به مقدار سرمايهها و استعدادها؛ چون اين تفاوتهاى در استعداد را ما به خوبى شاهد هستيم. و اين قرآن است كه دارايى بيشتر مرد را باعث باركشى بيشتر او و قوام بودن او حساب مىكند و شغلهاى سنگينتر را به او محول مىسازد و مسئوليتهاى بزرگتر را براى او مىگذارد، در حالى كه ارزشها نه در اين شغلهاست و نه در اين مسئوليتها؛ كه ارزش در نقشهاست كه تعيين كنندهى شغلها هستند و در نقشها زن و مرد با هم مساويند. همه با هم برابريم، ولى در شغل حتى مردها با هم برابر نيستند؛ چون نقش ما بر اساس تركيب استعدادهاى ما و رابطهى نيروهاى ما شكل مىگيرد، ولى شغل ما بر اساس اندازه و مقدار استعدادها و تقدير آنها.
✳️اگر پيرزنى براى ساختمان بنايى سه روز از غذاى خود بكاهد و چند آجر هديه كند و ثروتمندى، ميليونها تومان كمك بدهد، اين آجرها از آن مقدار ثروت پرارزشتر است؛ چون پيرزن سه روز از غذاى خودش محروم گرديده، اگر آن ثروتمند آنقدر كمك كند كه سه روز از غذايش محروم شود، تازه در سطح همان پيرزن است و فوز و فضل و بهرهى آنها يكى است؛ كه فوزها و فلاحها مربوط به اطاعت و تقوا است، نه مربوط به مقدار سرمايهها و استعدادها.
✳️«يا ايها الذين آمنوا اصبرا و صابروا و رابطوا». آنجا كه يك دسته هستند، اصبروا و آنجا كه دستهها شكل مىگيرند، صابرا و در نهايت پيوند و مرابطه و از داخل هماهنگ ساختن و رابطه برقرار كردن دستور كسانى است كه تقوا و فلاح و رويش مىخواهند.
✳️برادر و خواهر معلم! در حالى كه فرصتها چون ابر مىگريزند و زمان همچون كودكان پابرهنه در كوچههاى شهر مىدود و ما در كار تماشاى «خسران» خويش، در معاملهاى كه هر ثانيه، «هستى» را با «نيستى» مبادله مىكنيم، آيا لحظهاى انديشيدهاى؟ و با طرح چند سؤال از خويش، ابرهاى بارور در گذر زمان را به «باريدن» و سيراب كردن، واداشتهاى تا در بارش زلال آن به «رويش» و «فلاح» برسى؟ كه ... «كه هستى»، «چه مىكنى»، «براى كه كار مىكنى»، «چرا كار مىكنى»، «در كجا هستى»، «به كجا مىخواهى بروى»، «به كجا رسيدهاى» و «به كجا رساندهاى»؟!!