eitaa logo
مباحث تربیتی
239 دنبال‌کننده
3 عکس
26 ویدیو
1 فایل
نظام تربیتی سوالات تربیتی منابع تربیتی تربیت کودک و بالغ
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️اعمال تو در هنگام اجراى برنامه، نقش هدف‏ و اسم و نشان‏ هدف تو، را با خود دارند و با اسم اللّه‏ و نام خدا و با نقش‏ و هدف تو، تحقّق مى‏يابند. و اين خيلى مهم‏ است كه‏ شغل‏ ما، نقش‏ ما باشد. خوردن، خوابيدن، دوستى، دشمنى، تحصيل و تمام شغل‏هاى اجرايى ما، نقش تربيتى و سازندگى و نقش اهداف ما و نشان خدا را با خود داشته باشند و با اسم اللّه‏ و نام و نشان خدا همراه باشند.
✳️حال اگر كارى را رها كرديم، بايد ببينيم به چه كارى پرداخته‏ايم و يا به چه بى‏كارى و فراغتى سرگرم شده‏ايم؟ اگر به كارى مهم‏تر و يا به كارى برابر و يا به مقدّمه‏ى كار خويش و تأمين نيازهاى آن روى آورده باشيم، مسأله‏اى نيست. اما اگر به دنيا، به روزمرّه‏گى و يا برگشت و ارتداد و انتكاس گرفتار شده باشيم، اين‏جا بازسازى مى‏خواهيم؛ و اين‏جاست كه بايد به‏ نهايت و غايت و هدف‏ وجود خويش و نهايت و غايت راه‏ و روش و دين و اسلام خويش باز گرديم، كه: «النِّهايَةَ النِّهايَةَ».
💠آن‏جا كه تو به‏خاطر كارى مهم‏تر و يا تكليفى ضرورى‏تر، كار اوّل را ناتمام مى‏گذارى. در واقع، با عمل به وظيفه و با اين شكر و سپاس‏گذارى، توان اتمام كار اوّل را هم به دست مى‏آورى و با ترتيب اهميت‏ها و اولويت‏ها، به تمامى كارها خواهى رسيد؛ كه به راستى، نظم، در همين مراعات اهميت‏ها و اولويت‏هاست.
✅شروع خوب كافى نيست، استمرار و ادامه‏ى خوب مهم‏ است
🔸داشتن امكانات و نعمت‏ها مهم‏ نيست، كه بهره‏بردارى مناسب و برخورد مهم‏ است. زاويه‏ى ديد و زاويه‏ى برخورد به من ظرفيت و ظرافت و كوثر و استمرار را مى‏بخشد.
✳️وقتى از بزرگان مى‏پرسيم كه چه كنيم تا برسيم؟ چه مراحلى را بايد طى كنيم؟ هر كس چيزى مى‏گويد: عبادت‏ كن. واجبات را به جا بياور. محرّمات را ترك كن. نماز شب بخوان. بيدار باش. سكوت كن و ... هر كس فتوايى مى‏دهد. نتيجه مجموع اين مسائل اين است كه وقتى تمامى اين تكاليف را هم انجام دادم، تازه مى‏شوم متّقى.
☘️در دعا مى‏خوانيم: «أَلْحِقْنا بِعِبادِكَ‏ الَّذينَ هُمْ بِالْبِدارِ الَيْكَ يُسارِعُونَ وَ بابَكَ عَلَى الدَّوامِ يَطْرُقُونَ وَ ايّاكَ فِى اللَّيْلِ وَ النَّهارِ يَعْبُدُونَ‏ وَ هُمْ مِنْ هَيْبَتِكَ مُشْفِقُونَ»؛ خدايا! ما را به عبادى‏ ملحق كن كه با سر رفتند. با شتاب رفتند؛ آنهايى كه درِ خانه تو مستمرّاً ايستاده بودند و درِ ديگرى را نمى‏شناختند و به جاى اينكه عبد نفسشان باشند، عبد خلق باشند، عبد دنيا باشند، عبد شيطان باشند، عبد تو شده بودند. عبداللَّه بودند. و با اين حركت و شتاب، با اين عبوديت، هيبت تو آنها را به اشفاق انداخته بود. خدايا! ما را به آنها ملحق كن؛ مايى كه نشسته‏ايم، مايى كه خزيده‏ايم.
26.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری خانواده شبکه یک
❇️قدر، درك باطنى ما از يك حقيقت است و حدى از بلوغ باطنى است. 🌸استاد علی صفایی حائری
❇️قدر، درك باطنى ما از يك حقيقت است و حدى از بلوغ باطنى است. 🌸استاد علی صفایی حائری
دین ارثی – سنتی یا دستوری دین ارثی – سنتی با احکام و دستور العمل ها و امر و نهی ­ها آغاز می­شود؛ در این نوع دین، اعمال، به صورت تعبدی اجرا می شود؛ بدون زمینه ی شناخت و بدون ریشه ی عشق و عقیده. این نوع دین که نه زمینه ای دارد نه ریشه ای، درخت طیبه ای نیست که ثابت باشد و ثمره و میوه بدهد. دین احساسی – عاطفی در دین احساسی – عاطفی، بیشتر از همه، احساسات و عاطفه ی انسان دخیل است. در این نوع دین فقط احساس، مؤثر است، آن هم احساسی بدون زمینه ی شناخت و احساسی بدون اعمال تعبدی؛ به این معنا که در این نوع دین اعمال، تعبدی اجرا نمی شود، بلکه فقط اعمالی اجرا می شود که با احساس و عاطفه­ی ما هماهنگ باشد؛ مثلا نماز شب خوانده می شود اما انفاق نمی شود، یا انفاق می شود اما خمس داده نمی شود یا زیارت معصوم (ع) صورت می پذیرد اما حجاب رعایت نمی شود و... . در دین احساسی – عاطفی آدم ها را داغ می کنند و حرارت می دهند؛ لذا طبیعی است که این ها با عوض شدن محیط، زود سرد بشوند. و درخت طیبه ای نیستند که استوار بر پای خود ایستاده باشند. دین اصیل با اندک توجهی در می یابیم اعمالی که زمینه و ریشه نداشته باشند دوامی نمی آورند. کسی که در عمل کوتاهی نداشته باشد اما عمل او از روی بصیرت و بینش نباشد مانند کسی است که از جاده بیرون رفته؛ پس هر چه سرعتش بیشتر باشد جز دوری از مقصد، چیزی بر او نمی افزاید. کسی که به صورت تعبدی، اعمال را اجرا می کند اما فهم عمیقی از دین ندارد، مانند خر آسیاب است؛ دور می زند ولی جلو نمی رود. عنه صلى الله عليه و آله : المُتَعبِّدُ بِغَيرِ فِقهٍ كالحِمارِ في الطّاحونِ .
✳️براى ما كه اين دنياى كوچك، خيلى بزرگ و جاداراست و از سرما هم بزرگ‏تراست، اشتياق به دنياى ديگر و به غيب و لقاءالله و رضوان‏الله ديگر معناندارد و اشتياق و شتابى نيست.
💠عرفاء مى‏گويند اول شريعت است و بعد طريقت و سپس حقيقت. در حالى كه اساساً سلوك از عبوديّت و از حقيقت است بعد طريقت و بعد شريعت. اين طور نيست كه از شريعت به طريقت، به حقيقت بخواهى راه پيدا كنى. اين سير معكوس است و سامان ندارد. گام اوّل حقيقت است و عبوديّت و سلوك از عبوديّت است و عبوديّت صراط است و نزديك‏ترين راه تا رشد آدمى و تا تحوّل وجودى‏ و بسط وجودى او.
💠«وَ الرِّضَا بِقَضَائِكَ اقْصَى‏ عَزْمِى وَ نِهَايَتِى وَ ابْعَدَ هَمِّى وَ غَايَتِى»؛ كه نهايت سلوك و نهايت سير وجودى‏ آدمى است، آن چه ما را به اين مرحله از رضا مى‏رساند، همان تسبيح است، همان ذكر است، كه طمأنينه مى‏آورد، همان طمأنينه است، كه رجوع الى اللَّه و رضا به اللَّه را مى‏آورد.
💠اذان مطرح است دنبال نماييم؛ كه در اذان با توجه به نفس و خلق و شيطان و دنيا چهار تكبير زده مى‏شود و با كبرياء حق به ولايت و توحيد حق مى‏رسيم و به رسالت و ولايت مى‏رسيم و آن‏گاه اين معرفت، همراه ذكر و صلوة به فلاح‏ و رويش مى‏رسد و با ظهور بت‏هاى جديد كه حالت‏هاى خوش و اعمال خوب ما هستند و غرور ساز و زيادت طلب هستند به تكبيرهاى جديد روى مى‏آورد و با مقايسه‏ى اين‏ها با مقصد و با مقصود به خوف جديد مى‏رسد؛ كه: «آه من قلة الزاد وطول الطريق ...». هر شناخت و عشق و عملى كه در نظر بگيريم، اين‏ها شناخت و عشق و اعمال ما هستند و به اندازه‏ى ما هستند و نه به اندازه‏ى مقصود بى حد و مطلوب نامحدود، و مگر ما چه هستيم و چه قدرى در اين وسعت داريم ... شرممان باد از اين خرقه‏ى آلوده‏ى خويش. با اين عبور از اين بت‏هاى ششگانه، به توحيد خالص مى‏رسيم و در ظاهر و باطن از آن‏ها فارغ مى‏شويم و به او روى مى‏آوريم.
❇️اگر پيرزنى براى ساختمان بنايى يك روز از غذاى خود كم كند و چند آجر هديه كند و ثروتمندى ميليون‏ها تومان كمك بدهد، اين آجرها از آن مقدار ثروت پرارزش‏تر است؛ چون پيرزن يك روز از غذاى خودش محروم گرديده و انفاقِ رزق كرده و آن ديگرى انفاق پس انداز. اگر آن ثروتمند آن قدر كمك كند كه يك روز از غذايش محروم شود، تازه در سطح همان پيرزن است. و فوز و بهره و فضل آنها يكى است؛ كه فوزها و فلاح‏ها مربوط به اطاعت و تقواست، نه مربوط به مقدار سرمايه‏ها و استعدادها؛ چون اين تفاوت‏هاى در استعداد را ما به خوبى شاهد هستيم. و اين قرآن است كه دارايى بيشتر مرد را باعث باركشى بيشتر او و قوام بودن او حساب مى‏كند و شغل‏هاى سنگين‏تر را به او محول مى‏سازد و مسئوليت‏هاى بزرگتر را براى او مى‏گذارد، در حالى كه ارزش‏ها نه در اين شغل‏هاست و نه در اين مسئوليت‏ها؛ كه ارزش در نقش‏هاست كه تعيين كننده‏ى شغل‏ها هستند و در نقش‏ها زن و مرد با هم مساويند. همه با هم برابريم، ولى در شغل حتى مردها با هم برابر نيستند؛ چون نقش ما بر اساس تركيب استعدادهاى ما و رابطه‏ى نيروهاى ما شكل مى‏گيرد، ولى شغل ما بر اساس اندازه و مقدار استعدادها و تقدير آنها.
✳️اگر پيرزنى براى ساختمان بنايى سه روز از غذاى خود بكاهد و چند آجر هديه كند و ثروتمندى، ميليون‏ها تومان كمك بدهد، اين آجرها از آن مقدار ثروت پرارزش‏تر است؛ چون پيرزن سه روز از غذاى خودش محروم گرديده، اگر آن ثروتمند آنقدر كمك كند كه سه روز از غذايش محروم شود، تازه در سطح همان پيرزن است و فوز و فضل و بهره‏ى آن‏ها يكى است؛ كه فوزها و فلاح‏ها مربوط به اطاعت و تقوا است، نه مربوط به مقدار سرمايه‏ها و استعدادها.
✳️«يا ايها الذين آمنوا اصبرا و صابروا و رابطوا». آنجا كه يك دسته هستند، اصبروا و آنجا كه دسته‏ها شكل مى‏گيرند، صابرا و در نهايت پيوند و مرابطه‏ و از داخل هماهنگ ساختن و رابطه برقرار كردن دستور كسانى است كه تقوا و فلاح‏ و رويش مى‏خواهند.
✳️برادر و خواهر معلم! در حالى كه فرصت‏ها چون ابر مى‏گريزند و زمان همچون كودكان پابرهنه در كوچه‏هاى شهر مى‏دود و ما در كار تماشاى «خسران» خويش، در معامله‏اى كه هر ثانيه، «هستى» را با «نيستى» مبادله مى‏كنيم، آيا لحظه‏اى انديشيده‏اى؟ و با طرح چند سؤال از خويش، ابرهاى بارور در گذر زمان را به «باريدن» و سيراب كردن، واداشته‏اى تا در بارش زلال آن به‏ «رويش» و «فلاح‏» برسى؟ كه ... «كه هستى»، «چه مى‏كنى»، «براى كه كار مى‏كنى»، «چرا كار مى‏كنى»، «در كجا هستى»، «به كجا مى‏خواهى بروى»، «به كجا رسيده‏اى» و «به كجا رسانده‏اى»؟!!
✳️بارها شنيده‏ايم كه يك مقدار غذاى معين، در چند بدن، يك مقدار نيرو به وجود نمى‏آورد و يكسان اثر نمى‏گذارد. اين قرآن است كه بعضى‏ها با آن به خسارت مى‏رسند. بهره‏بردارى از قرآن به مقدار جريان تو و رويش و فلاح‏ تو، كم و زياد مى‏شود.
💠اجتماع انسانى در اين قرن، گرفتار جهالت‏ و رذالت‏ است. و اين دو كلمه، خيلى وسيع‏تر از بى‏سوادى و يا هرزه‏گرى‏ها و عربده‏جويى‏هاى شبانه است. مرادم از جهالت‏، نادانى و نبود شناخت‏ و درك صحيح‏ از هستى‏ و از هست‏آفرين‏ و از انسان‏ و از سرمايه‏هاى او، از تجارت او، از سود و زيان اين تجارت است، كه حتى فيلسوفان اين قرن گرفتارش هستند. و مرادم از رذالت‏، همان معناى وسيعى است كه از اين جهل و نادانى سر مى‏زند و تا استعمارهاى كهنه و نو و نوتر را و جنگ‏هاى جهانى و منطقه‏اى‏ را در برمى‏گيرد و حتى‏ كليسا و پارلمان‏؛ اين دو مكان مقدس هم، از پايگاه‏هاى آن مى‏شود، نه فقط كلوپ‏هاى نمناك و كثيف و خسته. وقتى كه انسان از درون پوك شد و يا وقتى كه انسان‏ها را از درون پوك كردند و خالى كردند و شناخت‏هايش را به تشكيك و ترديد بستند و معارفش را تا حد دايرةالمعارف پايين آوردند و جهالت را در تمام كاسه‏هاى ذهنش و فكرش و عقلش تخمير نمودند، ديگر معيارى انسانى باقى نمى‏ماند و هر چه هست بايد در سطح غريزه حل و فصل شود؛ آن هم غريزه سركش و كورى كه فكر و علم را غلام حلقه به گوش خود كرده و در دو جبهه‏ غضب‏ و شهوت‏، به بى‏نهايت، راه باز كرده است. و در اين سطح، جز استثمار و استعمار و جز تبعيض، جز جنگ، جز خون، جز فقر و جز قحطى چيزى نمى‏رويد. و در اين فضا، جز مُرغْواىِ جنگ، جز ناله «من كاسه‏ام خالى است»، جز ترانه باروت صدايى شنيده نمى‏شود. در اين سطح، غريزه طمع و حرص، ماشين را، علم را، فكر را به چرخ مى‏اندازد و همين كه ماشين، بى‏حساب، فقط از روى غريزه به كار افتاد و يا از روى جبر اقتصادى و بحران بيكارى به چرخ افتاد- همان بحرانى كه از كارتل‏ها و تراست‏ها سر در مى‏آورد و همان تراست و كارتلى كه به اصل غريزه و حرص و طمع باز مى‏گردد- مسأله توليد و در نتيجه، مسأله مصرف را طرح مى‏كند و بازار فروش را مى‏طلبد؛ فروش فرآورده‏هاى تسليحاتى و تجمّلاتى! و در نتيجه،مسأله مدپرستى و مسأله جنگ و يا تب جنگ پيش مى‏آيد. و در مناطق دور از جنگ، باز طمع و غريزه، راه‏هاى ديگر را مى‏گشايد؛ وام با بهره كم و اقتصاد يك پايه براى تهيّه مصرف و سرمايه‏گذارى براى سود بيشتر را در نظر مى‏گيرد. و همين غريزه كور با چشم بسته، تبعيض‏ها و طبقات مرفّهِ مرفّه و فقيرِ فقير را پايه مى‏گذارد و در نتيجه، باز استثمار و بهره‏كشى و يا كشمكش و مبارزه رخ مى‏نمايد و پرده از رخسار برمى‏دارد. و در اين ميان، روشنفكر انقلابى و مصلح هم وقتى به فكر اصلاح مى‏افتد، افكارش از آن‏طرف آب مى‏خورد و روش و راهش از آن‏سو مشخص مى‏شود. و در نتيجه به راهى مى‏رود كه از منافع آنها سر در مى‏آورد و در جايى مى‏نشيند كه آنها آرزويش را داشته‏اند و برايش مشخص كرده‏اند و زد و بندهايى را شروع مى‏كند كه آنها خوابش را ديده بوده‏اند و به وسيله فيلسوف‏ها و انديشمندهاى انسان دوست خود، تعبيرش كرده بوده‏اند. و راستى كه خام‏ها چقدر بايد كفاره بدهند و چقدر بايد بسوزند تا از هر جهت به پختگى برسند و دشمن را در هر لباس بشناسند و دعواى زرگرى و لحاف «ملا نصرالدينى» را جدى نگيرند! و ما هم همين كه به اصلاح اجتماع مى‏انديشيم، به فكر حكومت و سلطه مى‏افتيم و نمى‏خواهيم توجيه كنيم كه اين سرِ سالمِ حكومتى‏كه ما مى‏خواهيم، بر اين اندام فاسد نمى‏تواند دوام بياورد و آخر سر مجبور است كه بر دامان آن طرفى‏ها قرار بگيرد و از آخور آنها و از توبره آنها تغذيه كند و يا اينكه طرد شود و كنار بيفتد. ما حساب نمى‏كنيم كه‏ حكومت با توده؛ حاكم با محكوم‏ بايد مناسبت داشته باشد و اين مناسبت، به وسيله قدرت تحصيل نمى‏شود. و هنگامى كه مناسبت نبود، عصيان و سركشى سر مى‏گيرد و عكس‏العمل‏ها شروع مى‏شود ... تا اينكه مناسبت تحقق بيابد. ما همين كه به فكر اصلاح مى‏افتيم، به رأس و به حكومت مى‏انديشيم. در حالى كه آنها براى به دست آوردن رأس و تسخير حكومت، به پوك كردن توده و به تخليه مرئوس‏ها پرداختند. و در همان موقعى كه ما حاكم را تعيين مى‏كرديم و قانون‏هاى اساسى را رديف مى‏كرديم، آنها داشتند از درون ما را پوك مى‏كردند و حربه‏هاى ما را به نيرنگ مى‏بستند و به زيردست‏ها مقاصد خود را تزريق مى‏كردند. و در نتيجه همين كه ما از كارهاى خود فارغ شديم، ديديم آن سرِ آشنا كه ما مى‏خواستيمش وجود ندارد و آنچه ما مشروعه ناميديمش، خواب بوده است؛ خوابى‏كه تعبيرى نداشته است. روحانيت و حوزه: مشكلات و راهكارها، ص: 133
❇️آيا وحى و فقه آن چه ضرورتى دارد، تا به اصول فقه و فهم آن بپردازيم؟ آيا وحى ميهمان ناخوانده‏ى حيات بشر نيست؟؛ بشرى كه از انديشه و تعقل برخوردار بوده و راه بلند و دشوار پيشرفت را با همين توشه تا امروز پيموده و با كوله‏بارى از علم و دانش همراه شده است، چه نيازى به وحى دارد تا به فقه و اصول‎فقه آن بينديشد؟ مسأله اين است كه خود را در چه حد و اندازه‏اى ديده و مرزهاى بصيرتمان را تا كجا گسترده باشيم. خود را فرزند دنيا ديده و مرزهاى بصيرتمان را پايان اين دنيا، و در نتيجه وحى ميهمانى ناخوانده و مزاحمى كه عيش آدمى را به حزن و اندوه مى‏كشاند؛ يا خود را عظيم‏تر از دنيا ديده و مرزهاى بصيرتمان را فراتر از اين دنيا، و در نتيجه عقل و علم و عرفان خود را نارسا يافته و وحى را نيازى ضرورى‏تر از آب و اكسيژن. آرى؛ انسان تا هنگامى كه در پوسته دنيا بگنجد و چشم‏اندازى بيش از دنيا و جلوه‏هاى آن نداشته‎باشد، مى‏تواند بماند و به آن‏چه دارد خشنود باشد و به علم و عقل خود بسنده كند. امّا اگر عظمت خود را و حقارت دنيا را دريابد و يا به تجربه، بن‏بست‏هاى لذت و شهوت و قدرت و عدالت را لمس كند، از اين پوسته بيرون خواهد زد و منظرى وسيع‏تر خواهد يافت و به ماندن و به آنچه هست، خشنود نخواهدبود و ضرورت رفتن را به جان تجربه و کمی علم و نارسايى خرد خود را در آن گستره و با روابط شناخته و ناشناخته‏ى خود مشاهده خواهدكرد. رفتن، مقصد، راه و راهنما و آدابى را مى‏طلبد كه راهبردن به آن‏ها از توش و توان بشر بيرون است و همين است كه آدمى به غيب و پنهان عالم پيوند مى‏خورد و اضطرار به وحى را تجربه‎مى‏كند.
💠از منظرى ديگر هر يك از ما در هر لحظه از زندگى و در هر حركت و اقدامى با خودش، با خدا، با ديگران، با اشياء و با ملت‏هاى ديگر روابطى دارد. اين رابطه با توجه به آثار و پيامدهاى شناخته و ناشناخته‏اى كه در دنيا و عوالم ديگر دارد، پرسش‏هايى را به دنبال مى‏آورد؛ * با خودم، خواسته‏ها، انگيزه‏ها، حالت‏ها و خصلت‏هايم چگونه رابطه برقرار كنم؟ * با خدا چگونه ارتباطى داشته باشم، با او از چه بگويم و از او چه بخواهم؟ * با ديگران چگونه، براى چه، در چه عرصه‏هايى و به چه مقدار رابطه داشته باشم؟ * با ديگر ملّت‏ها چگونه، با چه هدفى و در چه حدودى ارتباط داشته باشم؟ * از چه چيزى، با چه مقصدى، چگونه و به چه اندازه‏اى بردارم، بنوشم، بخورم يا مصرف كنم؟ اين پرسش‏ها هدايت‏ها و راهنمايى‏هاى مستمرى را از سوى حكيمى مهربان و محيط بر تماس هستى و بر تمامى راه انسان مى‏طلبد و اضطرار به وحى و ضرورت شرايع و احكام و فقه آن را به دنبال مى‏آورد. در اين نگاه فقه احكام و شرايع محدود به آن‏چه در رساله‏هاى عمليه آمده است، نمى‏باشد؛ كه به عرصه‏ى گسترده روابط نظر دارد و با مبانى و اهدافى همراه است و با ارايه‏ى نظام‏های تربيتى و اخلاقى و اجتماعى و ... مى‏تواند در هر محيط و در هر زمان به دور از قياس و تنقيح مناط و استحسان‏هاى آشكار و پنهان، پاسخگوى نيازهاى فرد و جامعه باشد. پس وحى ضرورت كسانى است كه عظمت خود را و نارسايى علم و عقل خود را يافته و عزم رفتن داشته و نمى‏خواهند و نمى‏توانند در اين هستى مرتبط و به هم پيوسته، روابطى بى‎حساب و رها داشته باشند. و تفقه در دين، و اصول و روش‏هاى تفقه ضرورت آنان است كه مهم‏ترين نياز جامعه را هدايت و تربيت و توليد فكر و انديشه در اين عرصه شناخته‏اند.