🧞♂️غول چراغ جادوی تربیت!
🔻قسمت دوم
اولش ترس برم داشته بود. ولی بعد به خودم مسلط شدم. گفتم حالا وقتشه که به همه آروزهای زندگیم برسم. نفس عمیق کشیدم تا چیزی رو یادم نره.
همه مشکلاتم رو توی ذهنم ردیف کردم: خونه، ماشین، حساب بانکی پر و ... خب حالا از کجا شروع کنم؟
اول از خونه شروع میکنم!
یه خونه بزرگ، که مال خودمون باشه... 🏡
اما تا آروزی اول رو به زبون اوردم، آقای غول چراغ جادو، سرفهای کرد و گفت:
«ببخشید یادم رفت این رو بگم. من مامور برآورده کردن آرزوها در زمینه تربیتی هستم.»
گفتم:
«وا! این مسخرهبازیها دیگه چیه؟😳»
گفت:
«ببخشید خانم! ولی آرزوهای مردم زیاد شده. ما هم برای اینکه بتونیم درست کار رو مدیریت کنیم، تقسیم کار کردیم. من خودم مسئول برآورده کردن آرزوهای تربیتی هستم؛ داداش تو کار آرزوهای مسکن هست؛ پدر خدا بیامرزم هم در زمینه مسائل غذایی فعال بود؛ که البته از مجلس غولها نتونست رای اعتماد دریافت کنه.»
این هم از شانس ما. میخواستم بیخیال این غول با شاخ و دم بشوم که یک مرتبه فکری به سرم زد....🧠
#غول_چراغ_جادوی_تربیت
.
🧞♂️غول چراغ جادوی تربیت!
🔻قسمت سوم
با خودم گفتم درسته که این غول بییال و کوپال، از پس آرزوهای بزرگ من بر نمیاد. ولی بالاخره گرفتاری تربیتی هم کم ندارم.
به مشکلاتم با سارا - دخترم - فکر کردم.
اینکه دائم با من لجبازی میکنه؛
اینکه اصلا دختر حرف گوش کنی نیست و هزارتا مشکل دیگه.
صدامو صاف کردم و گفتم:
«آقای غول پلاستیکی!
من آرزوهام رو انتخاب کردم:
اول اینکه سارا دخترم، دختر حرف گوش کنی بشه.
دوم اینکه انقدر با همه مخالفت نکنه.
و سوم اینکه مهربون و خوش اخلاق بشه.»
غول چراغ جادو، سرش رو خاروند و گفت:
«این سه تا آرزو به نفعتون نیست. ولی هرچی شما بخواهید من در خدمت هستم قربان.»
گفتم:
«شما نمیخواد نفع من رو تشخیص بدی. اگه غول درست و حسابی بودی که همون اول، آرزوی خونه رو برآورده میکردی.»
آقای غول سرش رو پایین انداخت و گفت:
«هرچی شما بگید قربان. آرزوهای شما برآورده شد.»
تا این رو گفت، در انباری باز شد؛
سارا دخترم بود. منتظر بودم باز شروع کنه به غر زدن که یه مرتبه گفت:
«سلام مامان گلم. دورت بگردم شما اینجایی؟ کاری تو خونه نداریم من کمکتون انجام بدم؟» داشتم از تعجب شاخ در میاوردم.
یعنی این همون سارا، دختر لجباز منه؟ 😳
#غول_چراغ_جادوی_تربیت
.
🧞♂️غول چراغ جادوی تربیت!
🔻قسمت چهارم
احساس میکردم خوشبختترین مادر روی زمین هستم.
نه تنها من، که همه فامیل از سارا راضی بودند.
همهجا از سارا تعریف میکردند.
روی حرف هیچکس حرف نمیزد؛
با هیچکس بیاحترامی و تندی نمیکرد.
همه چیز خوب بود تا آن روز سرد زمستانی...
#غول_چراغ_جادوی_تربیت
.
🧞♂️غول چراغ جادوی تربیت!
🔻قسمت پنجم
تازه از خواب بلند شده بودم.
احساس کردم دارم خواب میبینم.
چشمانم را باز و بسته کردم.
ولی نه درست میدیدم.
خودش بود. سارا بود.
آماده رفتن به دانشگاه بود.
ولی متفاوت از همیشه.
با لباسی که مناسب دانشگاه نبود؛
و البته آرایشی غلیظ...
چشمانم داشت از حدقه بیرون میزد.
«سارا! این چه تیپیه که واسه خودت درست کردی؟»
«سلام مامان عزیزم! ببخشید از خواب بیدارت کردم. راستش دوستام گفتن که تو چرا هیچوقت آرایش نمیکنی؟ خب منم نخواستم روشون رو زمین بندازم.»
«یعنی چی سارا؟ خب میگفتی من نمیتونم بیرون خونه آرایش کنم! این کار درست نیست!»
«وا! مامان جونم! تو که میدونی من عادت ندارم روی حرف کسی حرف بزنم! اصلا دوست ندارم کسی رو از دست خودم ناراحت کنم...»
«ولی...»
«باید برم مامان. دانشگاهم دیر شد. اگه دیر برسم استادم ناراحت میشه ازم...»
از آن روز به بعد سارا به یک شکل در میآمد.
این خواست خودم بود. خودم خواسته بودم روی حرف هیچکس حرف نزند.
خودم خواسته بودم با همه خوشاخلاق باشد.
سارا، هیچ شکلی از خودش نداشت.
هر روز، شکل آدمهای اطرافش را میگرفت.
همیشه میخندید؛ همیشه به همه چشم میگفت.
دلم تنگ شده بود برای اینکه یکبار روی حرف خودش بایستد.
و انتخاب خودش را داشته باشد...
آقاجون متوجه گریههای وقت و بیوقتم شده بود...
سفره دلم رای پیشش باز کردم...
آقاجون گفت:
«من اگه جای تو بودم، سه تا آرزوی دیگه برای سارا میکردم...»
«چه آرزویی آقاجون؟»
#غول_چراغ_جادوی_تربیت
.
🧞♂️غول چراغ جادوی تربیت!
🔻قسمت آخر
آقاجون گفت:
من اگه جای تو بودم آرزو میکردم سارا
شخصیت مستقلی داشته باشه،
اهل تفکر باشه،
و آزادمنش باشه.
یعنی به جای اینکه حرف من یا حرف تو رو گوش بده، خودش حرف درست رو پیدا کنه و پاش بمونه.
گفتم:
«غول چراغ جادویی هست که این سه تا آرزوی من رو برآورده کنه؟»
خندید و گفت:
«آره. با غول صبر، با غول آموزش، و با غول توکل میتونی این سه تا آرزوت رو برآورده کنی.»
#غول_چراغ_جادوی_تربیت
.
تربیت بنیادی - نگاهی متفاوت
🧞♂️غول چراغ جادوی تربیت! 🔻قسمت آخر آقاجون گفت: من اگه جای تو بودم آرزو میکردم سارا شخصیت مستقلی
.
ما در تربیت بنیادی کنار شما هستیم تا سه ویژگی مهم:
🔻شخصیت مستقل
🔻 تفکر
🔻و آزادمنشی
رو در فرزندانتون ایجاد کنید.
🔻 اطلاعات دوره و ثبتنام با ۲۵٪ تخفیف:
http://B2n.ir/f32087
http://B2n.ir/f32087
⏳ امروز؛ آخرین فرصت ثبتنام تربیت بنیادی
#تربیت_بنیادی
💌 نظر آقای ابراهیمپور (پژوهشگر و مشاور) رو درباره تربیت بنیادی بخونید. ❤️😊
🔻ثبتنام تربیت بنیادی با ۲۵٪ تخفیف:
http://B2n.ir/f32087
http://B2n.ir/f32087
⏳ امروز؛ آخرین فرصت ثبتنام تربیت بنیادی
#تربیت_بنیادی
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از ناامیدی تا تربیت بنیادی
جای این حال خوب، در زندگی شما خالی است 😊❤️
🔻ثبتنام تربیت بنیادی با ۲۵٪ تخفیف:
http://B2n.ir/f32087
http://B2n.ir/f32087
⏳ امروز؛ آخرین فرصت ثبتنام تربیت بنیادی
#تربیت_بنیادی
🚫 آموزش و اطلاعات دادن
🔻اصول فلسفه و روش رئالیسم برای تربیت نوزاد 😂
اولین ممنوعی در تربیت بنیادی، آموزش و اطلاعات دادنه.🚫
اطلاعات زیاد و بدون عمق و بدون درنظر گرفتن ظرفیت ذهنی و سنی بچهها، باعث میشه اونها به پوسته و ظاهر دین دست پیدا کنند؛ و از عمق و معنای معارف دینی محروم بشن.
🔻ثبتنام تربیت بنیادی با ۲۵٪ تخفیف:
http://B2n.ir/f32087
http://B2n.ir/f32087
#تربیت_بنیادی
#محدوده_تربیت_ممنوع
.
🚫تلقین و شعار
🔻تا حجاب نگیری، آروم نمیگیگیریم ✊🏻😅
دومین ممنوعی در تربیت بنیادی، تلقینکردن و استفاده از شعاره🚫
شعارها شاید بتونن به صورت کوتاه مدت، فرزندان رو هیجانی کنند و اثرگذاری داشته باشند؛ اما این داغ شدن و احساساتی شدن، کوتاه مدت خواهد بود.
🔻ثبتنام تربیت بنیادی با ۲۵٪ تخفیف:
http://B2n.ir/f32087
http://B2n.ir/f32087
#تربیت_بنیادی
#محدوده_تربیت_ممنوع
.
🚫بغلکردن و بهدوش کشیدن
🔻عزیزم تو به مغزت فشار نیار، پدرت جوابش رو میده 😅
سومین ممنوعی در تربیت بنیادی، بغل کردن و در آغوش کشیدنه🚫
یعنی ما به جاشون فکر کنیم، ما به جاشون به معنای دین برسیم و از اونها بخواهیم صرفا ظاهر دین رو رعایت کنند.
🔻ثبتنام تربیت بنیادی با ۲۵٪ تخفیف:
http://B2n.ir/f32087
http://B2n.ir/f32087
#تربیت_بنیادی
#محدوده_تربیت_ممنوع
.
🚫 منطقه تربیت ممنوع!
☝️جمعبندی کارهای ممنوع در تربیت دینی
این سه روش، شاید بازدهی کوتاهمدت داشته باشه؛ ولی در بلندمدت آسیبهای جدی خواهد گذاشت.
🔻ثبتنام تربیت بنیادی با ۲۵٪ تخفیف:
http://B2n.ir/f32087
http://B2n.ir/f32087
⏳ امروز؛ آخرین فرصت ثبتنام تربیت بنیادی
#تربیت_بنیادی
.