eitaa logo
تربیت معنوی
6.9هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
94 فایل
﷽ 💌 همراه ما باشید در مسیر رشد معنوی ✅ با یک سبک زندگی قرآنی ❤️با دستورالعمل‌های مجرب علما 🙏 تبلیغات نداریم 👇ارتباط با ادمین جهت مشاوره وسؤالات @naserysaad 👇لینک عضویت در گروه هدایای معنوی https://eitaa.com/joinchat/1690239827C278acfec15
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶گریه بر امام حسین علیه السلام محک ایمان 🎙شیخ جعفر شوشتری (رحمة الله عليه): 🍃 کسانی که نام این بزرگوار را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، جداً نگران ایمان خود باشند! 🌴 نام آقا امام حسین علیه السلام محک ایمان است. @TarbiateManavi
*مقبل کاشانی* شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده. هر وقت سایر افراد کربلا می رفتند اشک حسرت می ریخته و آرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته. یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا. در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان، قافله رو تاراج میکنند. یک عده از افراد بر میگردند کاشان. یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن . اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری. از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده. دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت. با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه. همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه. چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرّم از راه رسید . مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرّم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد …. همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرّف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن. *مقبل میگه* ؛ با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند . یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت . پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند. *مقبل میگه* : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید. ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد. حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود. حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان. و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش : *کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا* *در خاک و خون طپیده میدان کربلا* *گر چشم روزگار بر او زار میگریست* *خون میگذشت از سر ایوان کربلا* *نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک* *زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا* *از آب هم مضایقه کردند کوفیان* *خوش داشتند حرمت مهمان کربلا* *بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید* *خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا* *زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد* *فریاد العطش ز بیابان کربلا* - اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود : ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان . *محتشم ادامه داد :* *روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار* *خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار* - در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید. محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود ؛ باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده. محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله : *این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست* *وین صید دست و پا زده در خون حسین توست* *این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی* *دود از زمین رسانده به گردون حسین توست* *این ماهی فتاده به دریای خون که هست* *زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست* - با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند. و مَلَکی این شعر محتشم را میخواند: *خاموش محتشم که دل سنگ آب شد* *بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد* *خاموش محتشم که از این حرف سوزناک* *مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد* - محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد. پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت. *مقبل میگوید* : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود . مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند. ادامه دارد......
....ادامه *مقبل گوید* رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم: *نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت* *نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت* *هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید* *عزیز فاطمه از اسب  سر نگون گردید* *بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد* *اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد* تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد . مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود . ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد : ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد . مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند. @TarbiateManavi
غریب گیر آوردنت
⚫️ در صبر مثل زینب؛ مادر نزآید. ▪️روایتی از علیه السلام نقل شده که نشان می دهد، حضرت زینب سلام اللّه علیها از دیدگاه ائمه علیهم السلام چه شخصیت والایی دارد. ▪️ حضرت سجاد علیه‌السلام فرمودند: «عمتی زینَب ما تَرکت تَهجدَها طولَ دَهرها حتّی لیلة حادی عشر من المُحَّرم» «عمه جانم زینب در طول زندگی اش اش را ترک نکرد؛ حتی شب یازدهم مُحرّم»؛ یعنی حتی در وضعیت غم بار یازدهم محرم، که شب شام غریبان است. @TarbiateManavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ یازدهم محرم؛ حرکت کاروان اسراء کربلا بسمت کوفه ▪️یابن‌الشبیب عمه‌ی ما راه دور رفت ▪️می‌خواست قتلگاه بماند به زور رفت ▪️او را به ریگ‌های پریشان سپرد و رفت ▪️او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت ▪️یابن‌الشبیب عمه‌ی ما احترام داشت ▪️چندین امام زاده و چندین امام داشت @TarbiateManavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️دعای امام سجاد (ع) بعد از 📚 در بلدالامین آمده است: 🔸 وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ علیه السلام يَدْعُو بِهَذَا اَلدُّعَاءِ بَعْدَ صَلاَةِ اَللَّيْلِ فِي اَلاِعْتِرَافِ بِذَنْبِهِ وَ هُوَ مِنْ أَدْعِيَةِ اَلصَّحِيفَةِ اَللَّهُمَّ يَا ذَا اَلْمُلْكِ اَلْمُتَأَبِّدِ بِالْخُلُودِ إِلَى آخِرِهِ . و قد ذكرناه في هذا الكتاب في محله من الصحيفة 🔸 برای خواندن این دعای خاص و عالی به دعای سی‌ودوم صحیفه سجادیه مراجعه کنید. ▪️ امام سجاد علیه السلام شب ها آنقدر نماز می خواندند تا خسته و بی حال می شدند؛ به طوری که دیگر نمی توانستند ایستاده حرکت کنند و خود را به فرش و رختخواب برسانند، آخرالامر مانند کودکانی که هنوز راه نیفتاده اند حرکت می کردند و خود را به رختخواب می رسانیدند.(سجاده عشق، صالحی، صفحه 119) ▪️ شهادت سید الساجدین حضرت علی بن الحسین امام زین العابدین علیه السلام تسلیت باد. @TarbiateManavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔲توجه خاص به امام حسین علیه‌السلام 🔻گزیده‌ای از خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی بهجت ▫️ایشان(آیت‌الله‌بهجت) سفارش می‌کردند که در عزاداری‌ها رعایت شود. برخی اشعار را نمی‌پسندید و از شنیدن برخی اشعار خشنود می‌شد. خوشش نمی‌آمد که هر تعبیری در این مجالس بیان شود. در مجالس عزا بیشتر در پی این بود که ذکری از اهل‌بیت علیهم‌السلام به میان آید و حالت حزنی ایجاد شود. یکی از مواردی که در مجالس عزا مورد عنایت آقا بود و بر آن اصرار داشت، این بود که آخر مجلس به ذکر مصائب سیدالشهدا علیه‌السلام ختم شود؛ هرچند مجلس امام دیگری باشد. ایشان تأکید می‌کرد امام حسین علیه‌السلام این‌قدر بزرگ است که همه امامان و پیامبران به ایشان متوسل می‌شدند. دیگران را نباید با ایشان مقایسه کرد. 📲سایت مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت رحمة‌الله‌علیه @TarbiateManavi
علیه‌السلام 🔳محمد فرزند ابی سعید بن عقیل 🏴السَّلَامُ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی سَعِیدِ بْنِ عَقِیلٍ وَ لَعَنَ اللهُ قَاتِلَهُ لَقِیطَ بْنَ نَاشِرٍ الْجُهَنِی 🔲عده‌ای ابی سعید را کنیه عبدالله بن عقیل دانسته و احتمال داده‌اند که محمّد بن ابی سعید، همان محمد بن عبدالله بن عقیل باشد. بنا به نقل ابصارالعین پنج نفر از شهدای کربلا به سن بلوغ نرسیده بودند، یکی از آنان محمد بن ابی سعید بن عقیل بوده که هفت سال داشته است. ▪️ﻫﺸﺎم ﮐﻠﺒﯽ از اﺑﻦﺛﺒﯿﺖ ﻧﻘﻞ ﮐﺮد: (پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام) ﻧﺎﮔﻬﺎن ﭘﺴـﺮ ﺑﭽﻪاي از اﻫﻞ ﺑﯿﺖ اﻣﺎم ﺣﺴـﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪاﻟﺴﻼم از ﺧﯿﻤﻪ ﺑﯿﺮون زد در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭼﻮﺑﯽ از آن ﺧﯿﻤﻪﻫـﺎ در دﺳﺖ داﺷﺖ. او ﻟﺒـﺎس دﺷﻮاري ﺑﻪ ﺗﻦ داﺷﺖ که ﮔﺎه ﺑﻪ راﺳﺖ و ﮔﺎه ﺑﻪ ﭼﭗ حرکت می‌کرد. ﻧﺎﮔﻬﺎن ﻣﺮدي ﺑﻪ ﺳﻮي او ﺑﺎ ﺷـﺘﺎب ﻣﯽﺗﺎﺧﺖ ﺑﻪ او رﺳـﯿﺪ، ﻗـﺪري از اﺳﺐ ﺧﻢ ﺷـﺪ و آن ﮐﻮدك را ﻗﺼﺪ ﮐﺮده و او را ﺑﺎ ﺷﻤﺸـﯿﺮ ﺧﻮد به شهادت رساند. 📓إبصار العين في أنصار الحسين عليه السلام. ج 1 ص 91 🔺@TarbiateManavi