eitaa logo
تربیت دینی کودک و نوجوان
21هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
✅انواع روش های تربیت دینی 1️⃣ آشنایی با اصول و روشهای تربیت کودک و نوجوان؛ 2️⃣ چگونگی رفتار با نوجوانان و کودکان؛ 💯زیر نظر اساتید و مربیان با تجربه در حوزه کودک و نوجوان تبلیغات 👇 https://eitaa.com/tablighatdini ارتباط با ادمین: @Mostafa_m_p
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 تخصصی ترین کانال کلاس ها 💥 تمام دروس 💥نمونه سوالات 💥 خلاقانه و کاربردی 💥راهکارهای رفع و خواندن 💥در کانال تخصصی مشق اولی 💥به مدیریت خانم مدرس شبکه ی آموزش و مولف بیش از ۲۰ جلد کتاب کمک درسی حتما حتما عضو شوید و آسوده خاطر سال تحصیلی را به اتمام برسانید اینم لینک کانالشون 👇 https://eitaa.com/joinchat/2132213764C824a856243
🌺🌺🌹🌹 قانون انتظار می گويد منتظر هرچی باشی همان وارد زندگیت میشود به کانال ملحق شوید: @tarbiatkoodak_nojavan
. 😮 داستان تلخ حمید... من حمید هستم و در حال حاضر 26 سالمه. در خانواده اى شلوغ و پرجمعيت به دنيا آمدم و چهارمين فرزند خانواده هستم . چند سال قبل پدرم از روستاى زادگاهش به تهران مهاجرت كرد. پدرم علیرغم فروش همه زمين هاى كشاورزى و باغ هاى ميوه ش فقط تونست يك خونه محقر و قديمى تو يكى از نواحى جنوب غربى تهران بخره. چون هیچ پول دیگه ای نداشت و هنری هم غیر از کشاورزی نداشت، چاره اى نداشت جز اونكه با دست فروشى و دوره گردى ، مخارج سنگين خانواده پرجمعيتش را تاءمين كنه. پدرم هر روز صبح خيلى زود از خونه خارج مى شد و اواخر شب خسته و كوفته برمى گشت . مادرم هم تو خونه هاى مردم كار مى كرد تا درآمد مختصرى رو كه از اين طريق به دست مى آورد، خرج اعضاى خانواده كنه. به طور كلى مى تونم بگويم اوضاع مشقت بارى داشتيم و مجبور بوديم با سختى و دشوارى فراوان زندگى كنيم. .
. اما چيزى كه بيشتر از فشارها و تنگناهاى مالى ، ما رو آزار مى داد و جهنم سوزانى رو تو كانون خانواده ما ايجاد كرده بود، بداخلاق ها و بدرفتاری های پدرم بود. فقر و تنگدستى از يك سو و سوء رفتارها و بداخلاقى هاى پدرم از سوى ديگه كاملا ما رو تحت فشار قرار داده بود. من كه ديگه تحمل چنين وضعى رو نداشتم بعد از گرفتن سیکل، ترك تحصيل كردم و مدت کوتاهی بعد تو یه تعميرگاه خودرو مشغول كار شدم . 🌾حدود چهار سال، اونجا كار كردم و كاملا به تعمير چند نوع خودرو سوارى مسلط شدم . 19 سالگى سربازى رفتم و دو سال بعد برگشتم و مجددا تو همون تعميرگاه مشغول كار شدم . حدود دو سال به اين ترتيب گذشت تا اين كه يكى از روزها بخاطر موضوع كوچك و كم اهميتى كه به خاطر اختلافات و مشاجرات خانوادگى به شدت حساس و عصبى شده بودم ، با يكى از مشترى هاى پرتوقع درگير شدم و با اون كتك كارى کردم. 🌾با شكايت اون شخص من روانه زندان شدم . تو زندان با افراد مختلفى آشنا شدم ، از جمله با فرد خلافكارى كه به ((منصور پلنگ )) . منصور با حيله گرى و زبون بازى خاصى از سادگى و بى تجربگى من سوءاستفاده كرد و وعده و وعيدهاى بسيارى داد. از جمله اونكه مى تونه كار پردرآمد و كم زحمتى براى من پيدا كنه و منو از اين وضع سخت و طاقت فرسا نجات بده. .
. 🌾بعد از شش ماه از زندان آزاد شدم و چون ديگه روى رفتن به محل كار قبلى ام رو نداشتم و از طرفى هم وسوسه هاى منصور در من كاملا تاءثير گذاشته بود به سراغ فردى كه اون معرفى كرده بود رفتم . اسمش عباس بود و معروف به (( عباس خرچنگ )). 🌾عباس راننده كاميون يكى از بنگاه هاى باربرى در جنوب تهران بود و هفته اى يك يا دو بار براى حمل و نقل به بندرعباس يا زاهدان مى رفت . 🌾عباس پس از آشنايى ، خيلى منو تحويل گرفت و قول داد كه كار خوب و پردرآمدى به من محول كنه. از همون روز من اونجا مشغول شدم و كارم اين بود كه محموله كاميون ها را با وانت نيسان به نقاط مختلف شهر حمل كنم . .
. سه ماه بعدش با دخترى از بستگان عباس ازدواج كردم و صاحب زندگى مستقل شدم . بعد از ازدواجم یه روز به صورت کاملا اتفاقی متوجه شدم تو برخى از محموله ها مواد مخدر جاسازی شده و مدتهاست كه از من براى جابجايى و توزيع مواد سوءاستفاده مى كنند. وقتى موضوع رو فهميدم به عباس گفتم كه من ديگه حاضر نيستم با اون همكارى كنم ! اونم منو تهديد كرد كه اگه اين كارو انجام ندم منو حتما می كشه و جسدم رو هم سر به نيست می کنه. من كه مى دونستم عباس چه آدم سنگدل و بى رحمیه، چاره اى نداشتم جز اونكه دستورات اونو مو به مو اجرا كنم و دم برنيارم . 🌾حدود يك سال به اين ترتيب گذشت و من تو اين مدت ، علاوه بر جابجايى و توزيع مواد مخدر معتاد هم شدم . تا اين كه حدود دو سال پيش توسط نيروى انتظامى دستگير و زندانى شدم . و الانم حدود دو ساله زندانم و طبق حكم دادگاه حداقل 8 سال ديگه بايد تو حبس باشم . الآن من موندم و سالها انتظار برای برگشتن به دنیایی که می تونست برای من هم مثل خیلی از جوونای پاک و سالم دیگه باشه .
. قصه حمید، قصه تلخ خیلی از جوونای اطرافمون هست. حالا شما بگین : مقصر اصلی داستان غم انگیز حمید کیه؟ 👈 پدرش 👈 معلومه خودش 👈 قطعا جامعه .پاسخ خودتون رو برای آیدی زیر بفرستید . @Mostafa_m_p