نقاشی با موضوع تسبیح حضرت زهرا
داستان و نقاشی با موضوع حضرت فاطمه علیها السلام
#ابتدایی
#نقاشی
#داستان
#حضرت_زهرا
#تسبیح_حضرت_زهرا
به کانال #تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
@tarbiatkoodak_nojavan
نقاشی با موضوع آموزش به دیگران
داستان و نقاشی با موضوع حضرت_فاطمه علیها السلام
#ابتدایی
#نقاشی
#داستان
#حضرت_زهرا
#تسبیح_حضرت_زهرا
#تعلیم
#اهمیت_علم
به کانال #تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
@tarbiatkoodak_nojavan
نقاشی با موضوع هدیه آسمانی
داستان و نقاشی با موضوع حضرت_فاطمه علیها السلام
#ابتدایی
#نقاشی
#داستان
#حضرت_زهرا
#ایثار
#کمک_به_دیگران
به کانال #تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
@tarbiatkoodak_nojavan
امام موسی بن جعفر چندین سال از این زندان به آن زندان انتقال می یافتند تا عاقبت در سال ۱۸۳ هجری در سن ۵۵ سالگی به دست مردی ستمکار به نام «سندی بن شاهک» و به دستور هارون، مسموم شده و به شهادت رسیدند.
حضرت امام موسی کاظم در طول زندگی خود به وظیفه خود یعنی هدایت مردم به بهترین شکل ممکن عمل نمودند و به تبلیغ دین خداوند و گسترش فرهنگ اسلام پرداختند.
از زندگی امام کاظم و رفتار و شخصیت ایشان داستان هایی نقل شده است که همگی بزرگواری، صبوری، علم و دانش و پرهیزگاری ایشان را نشان می دهد. پس از شهادت امام کاظم، فرزند ایشان امام رضا علیه السلام به امامت رسیدند.
امیدواریم داستان زندگی امام کاظم برای کودکان خوانده شود و همه کودکان مسلمانان با زندگینامه و شخصیت امامان معصوم بیشتر آشنا شوند.
#داستان
#کودکنوجوان
#طرحدرس
#تربیتدینی
به کانال #تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
@tarbiatkoodak_nojavan
امام موسی بن جعفر چندین سال از این زندان به آن زندان انتقال می یافتند تا عاقبت در سال ۱۸۳ هجری در سن ۵۵ سالگی به دست مردی ستمکار به نام «سندی بن شاهک» و به دستور هارون، مسموم شده و به شهادت رسیدند.
حضرت امام موسی کاظم در طول زندگی خود به وظیفه خود یعنی هدایت مردم به بهترین شکل ممکن عمل نمودند و به تبلیغ دین خداوند و گسترش فرهنگ اسلام پرداختند.
از زندگی امام کاظم و رفتار و شخصیت ایشان داستان هایی نقل شده است که همگی بزرگواری، صبوری، علم و دانش و پرهیزگاری ایشان را نشان می دهد. پس از شهادت امام کاظم، فرزند ایشان امام رضا علیه السلام به امامت رسیدند.
امیدواریم داستان زندگی امام کاظم برای کودکان خوانده شود و همه کودکان مسلمانان با زندگینامه و شخصیت امامان معصوم بیشتر آشنا شوند.
#داستان
#کودکنوجوان
#طرحدرس
#تربیتدینی
به کانال #تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
@tarbiatkoodak_nojavan
#داستان#بعثت پیامبر برای کودکان
در شهر مکّه، کوهی وجود دارد که نام آن «حَرا» است. در بالای این کوه، غاری کوچک قرار دارد که قسمتی از آن را نور خورشید روشن میکند و قسمتهای دیگرش، تاریک است. کسانی که به زیارت خانه خدا و سفر حج میروند، یکی از جاهایی که حتماً به دیدنش میروند، غار حرا است؛ چون آن مکان، جایی است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روزها و شبهای زیادی به آن جا میرفت و به راز و نیاز با خدا مشغول میشد. در ادامه این مطلب را به نقل از حوزه بخوانید.
سالیان دور در یکی از شبهای پایانی ماه رجب، در گوشهای از شهر مکه و در قله کوهی به نام حرا، اتفاق بزرگی افتاد؛ اتفاقی که سرنوشت انسانها را عوض کرد و مژده بزرگی برای آدمها آورد. در آن شب، حضرت محمد صلی الله علیه و آله که 40 ساله بود، در غار حرا مثل شبهای دیگر مشغول عبادت و راز و نیاز با خدای مهربان بود. ناگهان دید فرشتهای زیبا وارد غار شد. فرشته نزدیک و نزدیکتر میشد. از چهرهاش پیدا بود که خبر مهمی دارد. نام آن فرشته جبرئیل بود.
«جبرئیل امین»، فرشته پیام رسان خداوند، به غار حرا نزد پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله رفت تا خبر مهمی را به او بگوید. جبرئیل نوشتهای به همراه خود آورده بود و از حضرت محمد صلی الله علیه و آله میخواست تا آن را بخواند. پیامبر (ص) فرمود: «نمیتوانم بخوانم.» فرشته دوبار دیگر از پیامبر (ص) خواست تا نوشته را بخواند و سرانجام لبهای آسمانی پیامبر (ص) مشغول خواندن شد. چه جملههای زیبایی بود!
ادامه دارد....😊
#مبعثت
#کودکان
#قصه
#تربیتدینی
1⃣
🍃💥💥🍃
💪قوی ترین مردم کیست؟
🌞روزی جوانان شهر پیامبر، سرگرم زورآزمايى و مسابقهء وزنه بردارى بودند.سنگ بزرگى آنجا بود كه که هر کس آن را بلند می کرد از همه قوی تر به شمار می ر.ق.در اين هنگام رسول اكرم(ه) از راه رسيدند و پرسيدند: «چه مى كنيد؟».
🌸جوانان پاسخ دادند: داريم زورآزمايى مى كنيم.مى خواهيم ببينيم كدام يك از ما قويتر و زورمندتر است.
🍃پیامبر به آن ها فرمودند: ميل داريد كه من بگويم چه كسى از همه قويتر و نيرومندتر است؟. همه گفتند: البته،چه از اين بهتر كه رسول خدا داور مسابقه باشد و نشان افتخار را او بدهد. افراد جمعيت همه منتظر و نگران بودند كه رسول اكرم كدام يك را به عنوان قهرمان معرفى خواهد كرد؟
💥عده اى بودند كه هر يك پيش خود فكر مى كردند الآن رسول خدا دست او را خواهد گرفت و به عنوان قهرمان مسابقه معرفى خواهد كرد.
رسول اكرم(ص) فرمودند:
✨«از همه قوي تر و نيرومندتر آن كسی است كه اگر از چيزى خوشش آمد ،علاقه ی به آن چيز او را به انجام زشتى ها مجبور نکند!؛و اگر زمانی عصبانى شد خودش را کنترل کند و، همیشه حقيقت را بگويد و كلمه اى دروغ يا حرف زشت بر زبان نياورد؛و ...»✨
#داستان
#نویسندکی
به کانال #تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
@tarbiatkoodak_nojavan
بیان نکات تربیتی داستان حمید.mp3
5.68M
بررسی نکات تربیتی داستان تلخ حمید...
#داستان
#فرزند_پروری
به کانال #تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
https://eitaa.com/tarbiatkoodak_nojavan
تربیت دینی کودک و نوجوان
. 😮 داستان تلخ حمید... من حمید هستم و در حال حاضر 26 سالمه. در خانواده اى شلوغ و پرجمعيت به دنيا
بررسی نکات تربیتی داستان تلخ حمید...
#داستان
#فرزند_پروری
به کانال #تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
https://eitaa.com/tarbiatkoodak_nojavan
4_5841563209445671064.pdf
1.14M
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣
#ویژه_فاطمیه
🌺#شهادت_حضرت_فاطمه سلام الله علیها
🏴روایتی کودکانه از زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها به همراه👇👇👇👇
🎨 #رنگ_آمیزی
#نقاشی
#داستان
#ابتدایی
به کانال #تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
https://eitaa.com/tarbiatkoodak_nojavan
امام هادی ع.pdf
406.7K
📚چهل داستان و چهل حدیث زیبا و شنیدنی از امام هادی(ع)
#داستان #حدیث
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐
تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
https://eitaa.com/tarbiatkoodak_nojavan
«نشستم کنار و دادمش دست خدا»
✍ماهان هفت ماهه بود!
اولین بار اسمش را وقتی یک روزه بود در لیستِ عملهای صبحِ اتاق عمل کودکان دیدم!
با یک بیماری مادرزادی بدنیا آمده بود، آن هم از نوع شدیدش که نیاز داشت به چندین مرحله عمل.
وقتی آمد دلم را به خودش گره زد بیش از بچههای دیگر. و من میدانستم این حالت اتفاقی نیست و قرار است نکتهای از دریچهی جانِ پاک ماهان به کتاب زندگی من اضافه شود که شد ...
با فاصلههای متفاوت، هر چند وقت یکبار مهمان ما میشد و بخشی از جراحیاش انجام میگرفت و میرفت تا دفعهی بعد.
هفت ماهه بود که آخرین بخشِ عملش را باید انجام میدادیم و برای همیشه میرفت به جنگ زندگی.
یادم نیست از کجا، ولی میدانم از یکی از شهرهای جنوب میآمدند تهران، و برای هر عملش کلّی مصیبت و سختی داشتند تا ماهان مرخص شود و برگردند.
اما من هرگز ندیدم صورت مادرش کمی اندوه داشته باشد. کمی نگرانی، یا حتی کمی ترس!
آنقدر هر بار به صورت این زن، لبخند بود که همان اولها شک کردم نکند واقعاً مادرش نباشد.
اما او مادرِ ماهان بود، مادر قوی و قدرتمند ماهان... که شاید بزرگترین سرمایهی ماهان در زمین بود.
بار آخر که باید ماهان را بعد از عمل به آیسییو تحویل میدادم، مادرش کمی عقبتر از پرستار ایستاده بود.
خوب میشناختمش، و راستش دیگر برایم با بقیه مادرها فرق میکرد! محبتی همراه با یک احترام و عزّت فوقالعاده در قلبم نسبت به او شکل گرفته بود.
ماهان که منتقل شد، جلو آمد و گفت: هربار که آمدم اینجا شما ماهان را از من گرفتید و بردید، و باز شما او را به ما تحویل دادید و من میدیدم که بیشتر از من مراقبش هستید، مادرانه بغلش میکنید، از شما برای همهی اینها ممنونم.
گفتم: این که وظیفهی ماست و غیرِ این باشد مسئولیم.
اما یک چیزی در شما، مرا حیرتزده کرده است. راستش را بخواهید من مریضِ مثلِ ماهان زیاد داشتهام. ولی مادر مثل شما تا الآن ندیدهام. ماهان چندین بار مهمان ما بوده و هر بار چندین ساعت زیرِ عمل.
تا امروز من شما را حتی یکبار هم نگران و پریشان ندیدم.
همیشه لبخند زدید، همیشه عقبتر از پرستار و پزشک ایستادید و با نهایتِ اطمینان اجازه دادید کارشان را بکنند. من به عنوان یک مادر که حالِ این لحظههای شما را میفهمد به شما افتخار میکنم.
گفت: ما سالها فرزنددار نمیشدیم. هر چه دوا درمان کردیم نشد...
ماهان هدیهی خدا بود به ما. من به اصرار نگرفتمش از خدا. از همه جا که ناامید شدم، تازه آرام شدم، نشستم کنار و فقط دعا کردم و بقیه کار را سپردم به خدا.
وقتی ماهان آمد به دنیا و بیماریاش معلوم شد هم فهمیدم شفایش هم دست آدمها نیست.
برای همین نشستم کنار و دادمش دست خدا.
هر بار که پرستاری او را نوازش میکرد میدیدم که خدا دارد نوازشش میکند. هر بار که حالش بهتر میشد، میدیدم که خدا دارد تیمارش میکند. من قربان صدقههای شما و دلواپسیِ شما را هم برای ماهان، قربان صدقهی خدا میدیدم.
آدم که خدا را پیِ کارِ بچهاش بفرستد، دیگر چه غصه دارد؟
خدا دارد آدمهایِ خودش را، که وقتی نیستی بهتر از تو مراقبِ امانتت باشند.
هیچ نداشتم بگویم!
دستانش را گرفتم و گفتم : من خدا را شکر میکنم که ما اینجا کارگرانِ خدایِ قدرتمندِ شماییم و خدا ما را برای مراقبت از ماهانِ شما انتخاب کرد.
شاید این بالاترین سرمایهی ما باشد در زمین: «کارگریِ خدا»
شاید امروز ماهان پسری ۱۵ ساله یا کمی بیشتر باشد ... ولی خاطرهی مادر ماهان ۱۵ سال است که دارد در من به تولید صبر کمک میکند!
#داستان
#تلنگر
#شکر_گزاری
به کانال #تربیت_دینی_کودک_و_نوجوان ملحق شوید:
https://eitaa.com/tarbiatkoodak_nojavan