🍃لبخند بزن: وقتی با خانواده ات دور هم جمع شده اید
خیلی ها هستند آرزوی داشتن خانواده را دارند
لبخند بزن: وقتی داری سرکارت میروی.
خیلی ها هستند دربدر بدنبال کار وشغل هستند.
لبخندبزن: چون تو صحیح و سالم هستی.
خیلی ها هستند دارند بخاطر بازگشت سلامتی شان میلیونها خرج میکنند
لبخند بزن: چون تو زنده ای وروزی داده میشوی وهنوز فرصت برای جبران زمان داری
لبخند بزن: چون تو"خدا"را داری و اورا می پرستی و از او طلب کمک میکنی.
لبخند بزن: چون "تو"خودت هستی.
وخیلی ها آرزو دارند که چون "تو" باشند.
همیشه فرهنگ لبخند را در محیط زندگی خودت منتشر کن.
@tarbiatonline8
🔹پرتاب کردن اشیاء توسط کودک عصبانی
پرتاب کردنهایی که از روی خشم و عصبانیت رخ میدهد را نادیده بگیرید🙏
❓ چرا که اگر کودک بفهمد به وسیله این رفتار میتواند نظر شما را جلب کند آن را بارها و بارها تکرار خواهد کرد.
در عوض به او بگویید👇👇
«اگر عصبانی هستی بهتره حرف بزنی
اینجوری من بهتر میفهمم مشکلت چیه.»
✍ به روشهای مختلف او را به استفاده از کلمات و بیان احساساتش تشویق کنید.
🆔@tarbiatonline8
🗣 لحن کلام در گفتگو با فرزندان
👨👩👧👧 در گفتگوی با فرزندان باید تلاش کنیم طوری حرف بزنیم که او محبت را از میان واژه ها و لحن کلام ما بفهمد.
📣 اگر فراموش نکنیم که زبان، نمایشگر حسی است که ما در درون خویش نسبت به فرزندمان داریم، نسبت به لحن و واژه هایی که در سخن گفتن با او انتخاب میکنیم حساس خواهیم شد.
@tarbiatonline8
پدر و مادر در طول روز با مشكلات زيادي سر و كله ميزنند و مانند يك بالغ و عاقل رفتار ميكنند، با دیگران درعين عصبانيت لبخند ميزنند، در عين خستگي وظايف خود را انجام ميدهند، اما به فرزند خود كه ميرسند تازه به ياد حق و حقوق از دست رفته، خستگى ها يا عصبانيت خود مي افتند.
گاهى كودكان تبديل به كيسه بوكس والدين خود ميشوند، گاهى ما بزرگسالان ديوارى كوتاه تر از ديوار بى پناهى كودكان پيدا نميكنيم.
آنها كه زورى ندارند، نه ما را ترك ميكنند نه از ما شكايت ميكنند نه ما را تنبيه ميكنند، آنها محتاج ما هستند، اين ما هستيم كه طلبكار آنها هستيم. و از كودكان انتظار داريم "تو ديگه شروع نكن، حوصله ندارم، ساكت"
@tarbiatonline8
📣🌸کودکان زیر شش سال هر چیزی را ببینند و بشنوند، باور میکنند!
👈پس بسیار مراقب گفتار و رفتارتان باشید. حتی اگر با آنها شوخی می کنید
آنها باور میکنند و وقتی متوجه اشتباه بودن حرفتان شوند، اعتمادشان به شما از بین می رود و دروغگویی را از شما می آموزند.
مثلا این جملات ممنوع را می گویید👇
🔸بمیرم برات!
🔸میخورمت!
🔸دیگه مامانت نیستم!
🔸لولو میخوره تورو!
🔸غذا نخوری کوچولو میمونی!
🔸پلیس دستگیرت میکنه!
حتی اگر کسی حرف اشتباهی به فرزندتان زد، سریعا و همان لحظه بگویید؛"نه اینجوری هم نیست"
@tarbiatonline8
آغوش مادر شفابخش ترین آغوش دنیاست
✅بغل کردن کودکان توسط مادر، نه تنها باعث صبور شدن و افزایش اعتماد به نفس در آنان می شود بلکه با فعال کردن غده تیموس مغز از کمخونی جلوگیری می کند و سیستم ایمنی را تقویت می کند.
بغل کردن ، سطح هوش کودکان را بالا میبرد.❤️❤️
@tarbiatonline8
⛔️ فرزندتان را به #عجله كردن، مجبور نكنيد!
❌ زود باش
❌ دير شد
❌ ما همه منتظر تو هستيم
👆مفهوم اين عبارت ها برای کودکان اين است كه:
ناتوانند (عدم اعتماد به نفس)
موفق نمی شوند (عدم اعتماد به نفس )
خوب نیستند (عدم عزت نفس )
اين عبارت ها باعث نمی شوند كودک كارهايش را به موقع انجام دهد بلكه در او #اضطراب و خشم توليد می کند.
@tarbiatonline8
✅کودکانی که با دیگر بچهها بازی میکنند، هویت خود را بهتر کشف میکنند.
آنها از طریق بازی کردن نقشهای متنوع بزرگسالان، مقررات اجتماعی و معیارهایی تنظیم کردن رفتار را میآموزند.
کودک باید یاد بگیرد که به قواعد بازی، حتی زمانی که دلش چیزی دیگری میخواهد پایبند باشد.
@tarbiatonline8
🔹سر حرف خود بایستید
اگر کودک خواستهای داشت که شما نمیتوانید و یا صلاح نمیدانید به او جواب مثبت بدهید، بر سر نه خود بایستید.
بنابر این تنها زمانی به فرزندتان نه بگویید که مطمئنید از حرف خود برنمیگردید. اگر موقع شنيدن جواب منفی شما دست به مانور زد، خودزنی كرد، سرش را به زمين كوبيد يا خودش را به زمين انداخت، تا زمانی كه می دانيد خطری ندارد مطلقا بی اهميت باشيد.
@tarbiatonline8
📚هیچکس را دست کم نگیریم
ﭘﺮﻓﺴﻮﺭﺣﺴﺎﺑﯽ:
🔹ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ گذﺭﺍﻧﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼ ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻮﺑﺪﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ میداﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺎ میدﻭﯾﺪ! ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ،
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﻩ...
ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺩﺭﺏ ﻋﻘﺐ ماشین ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ. ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻣﺸﻬﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﺮﯾﺾ ﺍﺳﺖ!!!
ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺧﻨﺪﻩای ﻣﺮﻣﻮﺯﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﭼﻮﭘان ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻼﺱ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ!
ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭد. ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ. ﺩﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﮏ ﺗﻘﺪﯾﺮﻧﺎﻣﻪ برایمان ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻠﯽ ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺗﻬﺮﺍﻥ را ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ کرﺩﻩﺍﯾﺪ، ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...! ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺎﺝ و ﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ؟!
ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎد. ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ: ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺴﺮﺕ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﺎﻧﮑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ. ﭘﺴﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺎﯾﺪ، ﻟﺒﺎﺱ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﯿﭙﻮﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺤﻠﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩﻡ، ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻨﻢ...!