🔴 #فرهنگ يعني:
✅فرهنگ یعنی: عذرخواهی نشانهی ضعف نیست.
✅فرهنگ یعنی: کینهها وبال گردن خودمان هستند.
✅فرهنگ یعنی: لباس گرانقیمت و طلا آویزان کردن نشانهی برتر بودن نیست.
✅فرهنگ یعنی: به جای قدرت صدا، قدرتِ کلاممان را بالاتر ببریم!
✅فرهنگ یعنی: القاب ناپسند گذاشتن برای دوست، نشان صمیمیت نیست!
✅فرهنگ یعنی: هر کتاب یک تجربه است، تجربههایمان را به اشتراک بگذاریم!
✅فرهنگ یعنی: وجدان کاری داشته باشیم.
✅فرهنگ یعنی: چشم و همچشمی را کنار بگذاریم.
✅فرهنگ یعنی: تفاوت نسلها را درک کنیم!
✅فرهنگ یعنی: آزادی ما نباید مانع آزادی دیگران شود.
✅فرهنگ یعنی: به دیگران زُل نزنیم!
✅فرهنگ یعنی: اگر در جایی بازه، سرک نکشیم!
✅فرهنگ یعنی: برای دیگران دعا کنیم!
✅فرهنگ یعنی: به اندازه از دیگران سوال بپرسیم تا دروغ نشنویم!
✅فرهنگ یعنی: در دورهمیها کسی را سوژهی غیبت کردنمان قرار ندهیم!
✅فرهنگ یعنی: در جمع از کسی سوال شخصی نپرسیم!
✅فرهنگ یعنی: کتاب بخوانیم و آموزش ببینیم!
🌸🍃 @tarbiaty
⬅️ وقتی #تبلتش رو روشن میکرد، یه آدم دیگه میشد!
پسرم بود اما انگار نمیشناختمش!
همیشه سرش غر میزدم...
بسه دیگه... بلند شو... خسته نشدی؟... چشمات در اومد... به بابات میگما...😤
هیچ وقتم اثری نداشت...
✅ یه بار تصمیم گرفتم، رَوشم رو عوض کنم...
- گفتم: پسرم، منم میخوام بازی کنم...
به نظرم خوشحال شد که منو به راه آورده و از دست غرام راحت میشه!
بازی عجیبی بود... پا به پا مثل یه مادر که با بچه نوپاش راه میاد، شروع کرد به آموزش بازی به من!...
برای رفتن به مرحله بالاتر، هر چی بیشتر جنایت میکردم، امتیاز بیشتر...
- مامان خیلی کندی، باید بیشتر بکشی!!!
یه لحظه ازش ترسیدم...
بازی نمیکرد که! زندگی میکرد!! چه زندگی وحشتناکی...!!
توی یه هوای کثیف نفس میکشید و طبیعی بود که سلامتش به خطر بیافته!
✅صدای رهبرم، توی گوشم پیچید...❤️
"عزیزان من! #فرهنگ، به معنای هوایی است که ما تنفّس میکنیم؛ شما ناچار هوا را تنفّس میکنید، چه بخواهید، چه نخواهید؛ اگر این هوا تمیز باشد، آثاری دارد در بدن شما؛ اگر این هوا کثیف باشد، آثار دیگری دارد."
شب خوابم نبرد...
فکر کردم و راه رفتم...
لیست علاقهمندیهاش رو نوشتم و از فردای اون روز، دقیقه، دقیقهی بازی رو، با علاقهمندیهاش جایگزین کردم...
برام حتی یک دقیقه تنفسش توی هوای پاک، یک دقیقه بود...
🌹 @tarbiaty
⬅️ وقتی #تبلتش رو روشن میکرد، یه آدم دیگه میشد!
پسرم بود اما انگار نمیشناختمش!
همیشه سرش غر میزدم...
بسه دیگه... بلند شو... خسته نشدی؟... چشمات در اومد... به بابات میگما...😤
هیچ وقتم اثری نداشت...
✅ یه بار تصمیم گرفتم، رَوشم رو عوض کنم...
- گفتم: پسرم، منم میخوام بازی کنم...
به نظرم خوشحال شد که منو به راه آورده و از دست غرام راحت میشه!
بازی عجیبی بود... پا به پا مثل یه مادر که با بچه نوپاش راه میاد، شروع کرد به آموزش بازی به من!...
برای رفتن به مرحله بالاتر، هر چی بیشتر #جنایت میکردم، امتیاز بیشتر...
- مامان خیلی کندی، باید بیشتر #بکشی!!!
یه لحظه ازش ترسیدم...
بازی نمیکرد که! زندگی میکرد!! چه زندگی وحشتناکی...!!
توی یه #هوای_کثیف نفس میکشید و طبیعی بود که سلامتش به خطر بیافته!
✅صدای رهبرم، توی گوشم پیچید...❤️
"عزیزان من! #فرهنگ، به معنای هوایی است که ما تنفّس میکنیم؛ شما ناچار هوا را تنفّس میکنید، چه بخواهید، چه نخواهید؛ اگر این هوا تمیز باشد، آثاری دارد در بدن شما؛ اگر این هوا کثیف باشد، آثار دیگری دارد."
شب خوابم نبرد...
فکر کردم و راه رفتم...
لیست علاقهمندیهاش رو نوشتم و از فردای اون روز، دقیقه، دقیقهی بازی رو، با علاقهمندیهاش جایگزین کردم...
برام حتی یک دقیقه تنفسش توی #هوای_پاک، یک دقیقه بود...
🌹 @tarbiaty