eitaa logo
طریق عرفان
4.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
833 ویدیو
30 فایل
💐مراحل ومطالب عرفانی به صورت موضوع بندی💐 📚ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی📚 🔴 فهرست مطالب eitaa.com/tareagheerfan/10679 📲 طریق عرفان در دیگر پیام‌رسان ها zil.ink/tareagheerfan2 🟢 مسئول کانال @Sayyed_mahdi1214 🟢 ادمین تبادل @MahdiZolfaghary1371
مشاهده در ایتا
دانلود
علامه طهرانی رحمت الله علیه: تاریخ صحیح شهادت امام حسن علیه السلام هفتم صفر می باشد. @tareagheerfan
۱ شهریور ۱۴۰۲
یا فاطمه چیدند گل یاسمنت را بردند به تاراج عقیق یمنت را آن فرقه که پهلوی تو از کینه شکستند کشتند پس از کشتن محسن حسنت را @tareagheerfan
۱ شهریور ۱۴۰۲
۲ شهریور ۱۴۰۲
هدایت شده از طریق عرفان
در روز جمعہ صد نفحہ یا صد رحمت نازل مے شود. نود و نہ تاے آن براے کسے است کہ سوره قدر را در عصر جمعہ یکصد باربخواند و براے او همچنین نصیبے درآن یک رحمت دیگر هم هست. 📚 @tareagheerfan
۳ شهریور ۱۴۰۲
🔺محال است کسی مراقبه داشته باشد، اما محبت خدا در دلش نیاید @tareagheerfan
۳ شهریور ۱۴۰۲
چکار کنیم شیطان بره.... @tareagheerfan
۳ شهریور ۱۴۰۲
⚜💫⚜💫⚜💫⚜💫 🥀 نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها در فضيلت اين نماز آمده است : ✨هر گاه حاجتي داشتي که سينه ات از آن تنگ شده، اين نماز را بخوان که خداوند آن را ان شاء اللّه برآورده خواهد ساخت، و کيفيّت آن چنين است که بايد دو رکعت نماز گزارده و بعد از سلام، سه مرتبه تکبير گفته و تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام را بخواند، آنگاه به سجده رفته و صد مرتبه بگويد : «يا مَوْلاتى يا فاطِمَةُ اَغيثينى» . سپس جانب راست صورت را بر مهر نهاده و همين ذکر را صد مرتبه، بعد از آن به سجده رفته و در حال سجده صد مرتبه، آنگاه جانب چپ را بر مهر نهاده و صد مرتبه و در نهايت مجدّدا پيشاني را بر مهر نهاده و صد و ده مرتبه آنرا بگويد، (که مجموعا 510 مرتبه مي شود) و حاجت خود را درخواست نمايد. ______________________ 📚 (البلد الامين / 159 ـ الباقيات الصالحات، باب دوم / 251) 🆔 @tareagheerfan
۳ شهریور ۱۴۰۲
نهم ماه صفر سالروز ارتحال بزرگمرد عرفان، سید الطائفتین(آقای طریقت و شریعت) آیت الله علامه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی رحمت الله علیه می باشد. هدیه به روح ایشان صلواتی میفرستیم @tareagheerfan
۴ شهریور ۱۴۰۲
گفت کسی خواجه سنایی بمرد مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد کاه نبود او که به بادی پرید آب نبود او که به سرما فسرد شانه نبود او که به مویی شکست دانه نبود او که زمینش فشرد گنج زری بود در این خاکدان کو دو جهان را بجوی می‌شمرد قالب خاکی سوی خاکی فکند جان خرد سوی سماوات برد
۴ شهریور ۱۴۰۲
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای آشنایی با زندگانی و سیره عرفانی علامه طهرانی رحمت الله علیه میتوانید فایل بالا را دانلود یا روی لینک زیر ضربه بزنید👇 https://eitaa.com/tareagheerfan/2449 @tareagheerfan
۴ شهریور ۱۴۰۲
بسم الله الرحمن الرحیم بنده شبی در خواب دیدم که یکی از اولیاء خدا به قم تشریف آورده اند. در خواب به من گفتند ندائی از امام زمان به گوش تو خواهد خورد. این مطلب در ایامی بود که همیشه دعا می کردم که خداوند دستم را به استاد کاملی برساند. در آن موقع من خدمت برخی از اولیاء الله می‌رفتم، مثل مرحوم آقای دولابی و آقاسید حسین یعقوبی و آقای نصیری شاگرد مرحوم بهاء الدینی امثال ایشان، ولی به یکی از عرفای بزرگ، یکی از اولیاء خدا خیلی بدبین بودم و همیشه بد می‌گفتم که ایشان مرحوم علامه طباطبائی بودند صاحب المیزان. در همان زمان که با ایشان بد بودم و صادقانه هم در طلب استاد کامل بودم آن خواب را دیدم. از منزل بیرون رفتم و در خیابان به آقای سید عبدالله موسویان برخورد کردم که از شاگردان مرحوم آقای الهی قمشه‌ای بود و هنوز هم زنده اند. با ایشان برخورد کردم و احوالپرسی کردم و گفتم از اولیاء الله کسی تازه نیامده قم؟ گفتند چرا آمده است. شما آقا سید محمدحسین طهرانی را می‌شناسید؟ گفتم نه! نمی‌شناسم و هنوز اسم ایشان را نشنیده بودم. این جریان مربوط به خیلی سال پیش است. مربوط به سی و چند سال پیش است. گفتند من الآن نشانی ایشان را به شما می‌دهم. ایشان مردی است معروف در نزد اولیاء خدا و ناشناس در نزد عوام. شما الآن برو از ایشان وقتی بگیر. ایشان شاید بخواهند در قم چند روزی بمانند. از الآن از ایشان وقت بگیر. من از همانجا مستقیم آمدم به آدرس مرحوم علامه و درب خانه را زدم و خودشان تشریف آوردند دم در. یک شال سبز کشمیری هم بر دوش انداخته بودند و خیلی چهره زیبای ملکوتی داشتند که تا آخر هم این چهره معنوی محفوظ بود. آمدند دم در. بنده سلام دادم و با اینکه نمی‌خواستم دستشان را ببوسم خم شدم دستشان را بوسیدم و گفتم من از دوستان آقا سید عبدالله موسویان هستم و ایشان شما را معرفی کرده‌اند. آمده‌ام وقت بگیرم که چند روزی که شما تشریف دارید هر ساعتی که وقت دارید خدمت شما برسم. اگر می‌شود روزی یک ساعت وقت بدهید چون سؤالات زیادی دارم. ایشان فرمود دیگر با چه کسانی قبلاً‌ آشنا بوده‌ای؟ گفتم با آقای شیخ ذبیح الله قوچانی. من تازه از خراسان آمده‌ام به قم و تازه شما را شناخته‌ام. گفتند چه شده آمدی اینجا؟ آقاسید عبدالله موسویان کی هستند؟ گفتم من یک شب قبل خواب دیدم که ندائی از امام زمان امروز به گوش تو خواهد خورد. و این ندای از امام زمان را به شما تطبیق دادم.
۴ شهریور ۱۴۰۲
بعد ایشان فرمود من یک هفته بیشتر اینجا نیستم. هر روز یک ساعت وقت برای شما تعیین میکنم. ساعت سه تا چهار بعد از ظهر. هوا هم گرم بود و عادتاً در آن ساعت افراد کم از خانه بیرون می‌آمدند. گفتند اول وقت بیا و سر وقت هم برو و سر ساعت مقرر بیا، نه دیرتر و نه زودتر. بنده فردا ساعت مقرر رفتم خدمت ایشان و قبل از آنکه خدمت ایشان برسم این بیست و چهار ساعت برای من به قدر یک سال طول کشید و خیلی برایم سخت بود که تا فردا صبر کنم ولی چاره‌ای نداشتم. فردا طبق فرمایش ایشان بنده ساعت سه رفتم ولی با همه سفارش ایشان پنج دقیقه زودتر رفتم و به ایشان عرض کردم بنده که زودتر آمدم بی‌قرار شدم و از سر تمرد نبود. ایشان بنده را راهنمائی کردند به اطاقی.که میهمانها را پذیرائی می‌کردند – در آن منزل تنها بودند و همه کارهایشان را خودشان می‌کردند – ولی تا پنج دقیقه تکمیل نشد نیامدند. و بعد از پنج دقیقه سر ساعت سه آمدند. بنده در آن مجالس خیلی سؤال پرسیدم ولی خیلی متأسفم که آن سؤالات را ننوشتم و ضبط هم نکردم و جوابها از دست رفت ولی یادم هست که روز اول پرسیدم درباره این آیه شریفه که: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً و ایشان یک ساعت در این باره صحبت کردند و فردا درباره اسم اعظم پرسیدم و ایشان یک ساعت صحبت فرمودند و یک روز پرسیدم آیا دیدار امام زمان علیه السلام ممکن است و همینطور. تا اینکه عرض کردم آخر که آقا بنده آنچه می‌خواستم برایم روشن شود روشن شد و گمشده من شما هستید بنده را بپذیرید. فرمودند فعلاً شما چون در دلت از یکی از اولیای خدا ناراحتی من نمی‌توانم شما را بپذیرم. باید بروی و ایشان را راضی کنی. گفتم کی؟ من از کسی از اولیاء خدا ناراحت نیستم. فرمودند چرا مگر تو از علامه طباطبائی ناراحت نیستی؟ گفتم:‌ چرا. فرمودند: چرا از ایشان ناراحتی؟ گفتم: آقا ایشان فلسفه می‌خواند، فلسفه درس می‌دهد. عرفان می‌خواند عرفان درس می‌دهد. کسی که اهل عرفان باشد اهل فلسفه باشد به چه درد می‌خورد؟ ایشان خیلی از صداقت من خوششان آمد و گفتند شما اشتباه می‌کنی. شما همین الآن از منزل ما برو خدمت ایشان و جای دیگر هم نرو و در بزن و با ایشان صحبت کن و من پا شدم و مستقیم رفتم درب خانه علامه طباطبائی. زنگ زدم و ایشان خودشان تشریف آوردند دم در و فرمودند با آن لحن زیبای ترکی فارسی خودشان: چکار داری آقاجان؟ عرض کردم من از طلبه های مشهدم و شاگرد مرحوم شیخ مجتبی قزوینی بودم. رهبر مدرسه تفکیک در خراسان. و من چون در سایه ایشان بودم افکارم همه‌اش افکار آنهاست. من با فلسفه مخالف بودم و علتش همان حدیث بود که فلسفه و تصوف را مذمت میکند و حالا فهمیده‌ام که من اشتباه می‌کنم و آمدم از شما حلالیت بطلبم. من هر چه توانستم از شما غیبت کردم. بیش از این دیگر نمی‌توانستم. اگر می‌توانستم باز هم غیبت می‌کردم. چون من فکر می‌کردم شما گمراه هستید. ایشان خنده‌ای کردند و فرمودند پسر جان. أنت بحلٍّ، أنت بحلٍّ. من بعد از فوتشان رفتم سر قبر ایشان و گفتم خدایا تو شاهدی که ایشان به من گفت: أنت بحلٍّ و حالا تو هم به او بگو أنت بحلٍّ.
۴ شهریور ۱۴۰۲