eitaa logo
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
105 دنبال‌کننده
237 عکس
0 ویدیو
0 فایل
💻 کانال آواتار (تصویر ♼ پروفایل) سایت ضیاءالصالحین 🎁 کپی طرح ها آزاد و مستحب است 🌐 توضیحات کامل و لیست کامل طرح ها : https://www.ziaossalehin.ir/fa/my-Avatar کانال طراح شوید (طرح های خام) : https://eitaa.com/tarhe14 ☜ارتباط : @tarah14
مشاهده در ایتا
دانلود
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
السَّلامُ عَلیکَ أیُّها العَبدُ الصالِحُ یا میثمَ بنَ یحیی التّمار المطیعُ لِله ولِرسوله و لأمیرالمؤ
«میثم بن یحیای تمار»، از بزرگان شیعه و از افرادی است که در راه تشیع خود و محبت امام علی(ع) در اواخر سال 60 هجری به شهادت رسید. او از بردگان زنی از قبیلۀ بنی اسد بود که حضرت علی (ع) او را خریده و آزاد کرد و سپس یکی از یاران مخلص امام علی(ع) و بعد از ایشان از اصحاب امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شد. کتابی حدیثی نیز به میثم نسبت داده شده است.[1] خاندان میثم نیز از بزرگان شیعه شدند، به طوری که ابن ندیم، فهرست‏‌نگار و کتاب‌‏شناس معروف، على بن اسماعیل بن میثم تمّار را نخستین کسى مى‏‌داند که در مسئله امامت، رساله‏‌اى نوشت و نام دو تک‌‏نگاره از وى را به نام‌‌هاى «الامامة» و «الاستحقاق» نیز به میان مى‌‏آورد.[2] برده بودن میثم اشاره به این دارد که وی از مردم عجم بوده،[3] و بعید نیست که وی ایرانی باشد.[4] شیخ مفید در این باره می‌فرماید: «امام علی(ع) آن‌گاه که میثم را خریده و آزاد کرد از نام او پرسید، گفت: نام من سالم است. حضرت به او فرمودند: این‌گونه از رسول خدا(ص) به یاد دارم که فرموده بود: نام قبلی تو که در عجم داشته‌‌ای، میثم بود؟ گفت: این چنین است و خدا و رسولش و شما ای امیر مؤمنان راست می‌‌گویید. امام فرمودند: به همان اسم قبلی بازگرد! پس دوباره نامش میثم شد.[5] میثم در لغت عرب از «وثم» گرفته شده است که به معنای شکستن و خرد کردن است.[6] و میثم به کسی گفته می‌‌شود که بر هرچه گذر می‌‌کند آن‌را می‌‌شکند و از بین می‌‌برد.[7] اما مشخص نیست که معنای غیر عربی میثم نیز همین باشد. امام علی(ع) آیندۀ میثم را از سال‌‌ها قبل به او گوشزد کرده بودند، در روایت آمده است که:روزی امیر المؤمنین (ع) به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار شده و به دار آویخته خواهی شد و چون سومین روز (به دار کشیدنت) شود از سوراخ‌‌هاى بینى و دهانت خون جاری شود که ریشت را رنگین نماید، پس چشم به راه آن خضاب (و رنگین شدن) باش! بدان که تو بر در خانه «عمرو بن حریث» به دار آویخته خواهى شد، و تو دهمین نفرى هستی که در آن‌‌جا به دار آویخته شده و چوب تو (که بر آن به دارت زنند) کوتاه‏‌تر از آنان است. برو تا آن درخت خرمایى که بر تنه آن به صلیب کشیده می­‌شوى را نشانت دهم؛ امام(ع) (او را آورده و) محل به دار کشیدن او را نشانش داد، و میثم تا زنده بود به پاى آن درخت مى‌‏آمد و نماز می‌‌خواند و می‌‌گفت: چه فرخنده درختى هستى، من براى تو آفریده شده‌‏ام، و تو به خاطر من رشد کرده‌‌ای! میثم در همان سالى که او را کشتند حج به جا آورد، و (در مدینه) به خانه ام سلمه؛ همسر گرامی پیامبر(ص) رفت. ام سلمه به او گفت: تو کیستى؟ گفت: من میثم هستم، گفت‏: به خدا سوگند چه بسیار رسول خدا (ص) تو را یاد مى‌‏کرد، و سفارش تو را به على(ع) می‌‌فرمود. چون میثم از مدینه به کوفه بازگشت، عبید اللَّه بن زیاد که والی کوفه شده بود؛ دستور داد او را گرفته و به نزدش آوردند، به عبید اللَّه گفتند: این مرد از نیکوکارترین مردمان (و نزدیک‌‌ترین آنان) در نزد على(ع) بود، گفت: واى بر شما این مرد عجمى (چنین بود)؟ گفته شد: آرى! عبید اللَّه به او گفت: خداى تو کجا است؟ میثم گفت: در کمین هر ستم‌کارى است و تو یکى از آن ستم‌کاران هستى، پسر زیاد گفت: تو ای عجمى! به این جرأت رسیده‌‌ای که هر چه خواهى بگوئى! آقایت (على بن ابی طالب) گفته که من با تو چه خواهم کرد؟! میثم گفت: به من خبر داده که تو مرا (زنده) بر دار می‌‌کشی! و من می‌‌دانم بر چوب کدام درخت و در کجا و چگونه به شهادت می‌‌رسم.[8] عبید الله امر کرد تا دو دست و دو پاى وى را قطع کردند، اما او با همین وضعیت بر بالاى چوبه دار مشغول به بیان فضائل أمیر المؤمنین (ع) بود، گویا خطیبى است که بر روى چوبه‏‌ها سخن مى‌‏گوید. عبید الله دستور داد تا زبان او را بیرون آوردند و بریدند، سپس شکمش را دریدند تا آن که به شهادت رسید. و چنین بود که میثم همان طور که امام علی(ع) پیش‌بینی کرده بود به شهادت رسید و شهادت او ده روز قبل از آمدن امام حسین(ع) به عراق بود.[9] پی نوشت : [1]. طبقات الفقهاء، ج 1، ص 536 [2]. امامت پژوهی، ص 22 [3]. عرب به کسانی که غیر عرب باشند، عجم می گویند البته اطلاق این کلمه به فارسی زبانان شایع است. [4]. نقش ائمه در احیای دین، ج1، ص 125 [5]. الارشاد، ج1، ص 323 [6]. جمهرة اللغة، ج 1، ص 433 [7]. کتاب العین، ج 8، ص 250 [8]. الارشاد، ج1، ص 323 تا 325. [9]. همان مطالعه بیشتر در : https://www.ziaossalehin.ir/fa/tags/میثم-تمار
۲۴ ذی الحجه روزمباهله و نزول آیات ولایت و تطهیر در شان اهل بیت (عَلَيهِمُ السَّلامُ) مبارک باد
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
۲۴ ذی الحجه روزمباهله و نزول آیات ولایت و تطهیر در شان اهل بیت (عَلَيهِمُ السَّلامُ) مبارک باد
پس از نزول این آیه مباهله [1] ، رسول خدا(ص) هیأتی از بزرگان مسیحی نجرانی که برای گفت‌وگو درباره حقانیت اسلام به مدینه آمده بودند را به مباهله دعوت کرد، ولی در روز مورد توافق طرفین، وقتی اسقف مسیحیان، پیامبر(ص) را دید که با بهترین عزیزانش پا در میدان گذاشته، ترس او را فراگرفت و گفت: «مردى را می‌بینم که با کمال جرأت اقدام به مباهله می‌کند و می‌ترسم راست‌‌گو باشد، و اگر اینگونه باشد، به خدا سالی بر ما نمی‌گذرد ‌که در تمام دنیا یک مسیحی وجود نداشته باشد»؛[2] و به همین دلیل از مباهله منصرف شده و با قبول تعهداتی با پیامبر مصالحه نمودند. درباره این ماجرا می‌توان گفت؛ - با توجه به نزدیک‌تر بودن مسیحیت آن زمان به عصر حضرت عیسی(ع) و دسترسی بزرگان آنان به متون اصلی و دست نخورده مسیحیت، و نیز آگاهی آنان از اوصاف و نشانه‌‌های پیامبر آخر الزمان - انصراف اسقف‌‌های مسیحیان از مباهله با رسول خدا، و چگونگی رفتار و گفتار آنها در این رخداد، می‌تواند سندی بر حقانیت اسلام باشد. اما درباره دلالت جریان مباهله بر حقانیت و فضیلت اهل‌بیت پیامبر(ص)، باید یادآور شد که مفسران شیعه و سنی، معتقدند، پیامبر اسلام(ص) در این ماجرا، فقط چهار تن را به همراه داشت، که عبارت بودند از: حضرات علی، فاطمه، حسن و حسین(ع). و بعد از نزول این آیه، پیامبر از ایشان به عنوان «اهل‌بیت» خود، یاد کردند.[3] در ذیل، به کلماتی از منابع حدیثی و تفسیری اهل‌سنت در این زمینه، اشاره می‌کنیم؛ 1. زمخشری می‌گوید: در روز مباهله پیامبر(ص) دست حسنین را گرفت و فاطمه و علی به دنبال آنان بودند، هنگامی‌که اسقف نجران این منظره را دید گفت: ای مسیحیان! من صورت‌‌هایی را می‌بینم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا برکند، خداوند آن‌را بر خواهد کَند. با آنان مباهله نکنید که هلاک می‌شوید و بر روی زمین تا روز قیامت یک نفر نصرانی باقی نخواهد ماند.[4] 2. در صحیح مسلم آمده است: روزی معاویه از سعد بن ابی وقاص سؤال کرد؛ چرا تو لعن و سبّ علی بن ابی طالب نمی‌گویی؟ سعد در جواب گفت: به خاطر سه امر: حدیث منزلت در جنگ تبوک، داستان پرچم در جنگ خیبر و داستان مباهله، وقتی که آیه «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکم» نازل شد، پیامبر(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند و گفت: بار خدایا! اینها اهل‌بیت من هستند.[5] 3. در تفسیر کشف الاسرار نیز آمده است: اصحاب مباهله پنج نفر بودند: مصطفی، زهرا، مرتضی، حسن و حسین، آن ساعت که برای مباهله بیرون آمدند، رسول خدا(ص) دست به دعا برداشت و عرضه داشت: خدایا! این‌ها اهل‌بیت من هستند. جبرئیل آمد و گفت: یا محمّد و من هم از اهل‌بیت شما هستم؟، رسول خدا فرمود: یا جبرئیل تو هم از ما هستی. آن‌گاه جبرئیل به آسمان‌ها عروج کرد و فخر فروخت و گفت: چه کسی مثل من است، من در آسمان‌ها طاووس ملائکه‌‌ام و در زمین از اهل‌بیت محمد(ص).[6] 4. سیوطی و ابن کثیر در تفسیر خود می‌گویند: در آیه مباهله مراد از «انفسنا»، رسول الله و علی می‌باشد و مراد از «ابنائنا»، حسن و حسین و مراد از «نسائنا»، فاطمه می‌باشد.[7] همچنین به اعتراف برخی نویسندگان اهل‌سنت، آیه مباهله دلالت بر فضیلت اهل‌بیت داشته و گواه بر حقانیت علی بن ابی طالب(ع) است: آیه مباهله دلیل بر فضیلت و مقدم بودن علی بر ابوبکر و عمر است، و اگر بخواهیم احادیث دال بر فضل علی بر آن‌دو را بیان کنیم از صد تا روایت هم بیشتر است.[8] من دلایلی دارم که می‌رساند علی از بقیه انبیا، رسولان، ملائکه مقربین و همه مخلوقات خدای متعال به غیر از حضرت محمد(ص) افضل است و از جمله این دلایل، آیه مباهله است که خداوند علی را نفس محمد(ص) قرار داده و چون محمد افضل همه است، پس علی نیز افضل از همه می‌باشد.[9] توضیح این‌که، وقتی علی(ع) به منزله نفس و شخص محمد(ص) خوانده می‌شود، به یقین عین او نیست، ولی در تمام جهات(بجز مقام نبوت...) همانند او است. از سوی دیگر می‌دانیم پیامبر برتر از همه‌ی انبیا بود، پس علی نیز می‌باید افضل باشد.[10] نتیجه این‌که آیه مباهله هم سند حقانیت اسلام است، و هم بیانگر فضیلت اهل‌بیت و امیرمؤمنان علی(ع)! پی نوشت : [1]. آل عمران، 61. [2]. مفاتیح الغیب، ج 8، ص 248 [3]. مجمع البیان ج 2، ص 763 [4]. الکشاف ج 1، ص 368 [5]. المسند الصحیح، ج 4، ص 1871 [6]. کشف الأسرار ج 2، ص 151 [7]. المنثور فى تفسیر المأثور، ج 2، ص 39 [8]. نظرات فی الکتب الخالده، ص 184 [9]. فلک النجاة فی الامامة و الصلاة، ص 18 [10]. پیام قرآن، ج 9، ص 251 مطالعه بیشتر در : https://www.ziaossalehin.ir/fa/tags/مباهله
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): «نگاهى به دوزخ افکندم، درّه اى دیدم که مى جوشید، پرسیدم این درّه جاى کیست؟ ندا آمد سه گروه: محتکران، اشخاص دائم الخمر، و دلّالان زنا» 📚وسائل الشیعة، ج ۱۷ ص ۴۲۶
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): «نگاهى به دوزخ افکندم، درّه اى دیدم که مى جوشید، پرسیدم این درّه جا
احتکار از مادۀ «حکر» است، و حکر به معنای ذخیره کردن طعام به امید و انتظار چیزی است. به کسی که این عمل را انجام می دهد «محتکر» گفته می‌شود. به نظر برخی از لغت‌شناسان، احتکار به معنای جمع آوری و نگهداری طعام و آنچه که خورده می‌شود(ارزاق)، به امید گران شدنش؛ است.[1] دربارۀ احتکار روایات متعددی رسیده است که در چند بخش به برخی آنها اشاره می‌شود.[2]    الف. احتکار موجب سقوط خصلت‌های انسانی است: امام علی(ع) می‌فرمایند: «احتکار رذیلت(پستى) است».[3] «احتکار خصلت فاجران است».[4] و «رنج رساندن به مردم از راه احتکار، از خصلت‌هاى مردم جاهل است».[5] ب. محتکر گنهکار است؛ امام على(ع): «محتکر اهل معصیت و  گناه کار است ».[6] ج. محتکر ملعون است؛ پیامبر اسلام(ص) در این باره می‌فرماید: «محتکر ملعون است».[7] امام موسی کاظم(ع) از پیامبر(ص) روایت می‌کند: «... اگر بنده‏اى به عنوان دزد، به نزد خدا رود، در نظر من بهتر است تا به عنوان «محتکر»، که چهل روز ارزاق را احتکار کرده باشد...».[8] د. عذاب محتکر در آخرت: پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «نگاهى به دوزخ افکندم، درّه‏اى دیدم که مى‏جوشید، (به مالک دوزخ) گفتم: اى مالک! این درّه جاى کیست؟ گفت: جاى سه گروه: محتکران، اشخاص دایم الخمر، و دلّالان زنا».[9] به طور مسلّم، احتکار در شرع مقدّس نهی شده است. عدۀ زیادی از فقها نیز حکم به تحریم آن داده‌اند،[10]اگرچه برخی دیگر، دلایل حرمت را کافی ندانسته و حکم به کراهت داده اند.[11] اما در هر صورت برخی از مجازات‌های محتکر (مانند به فروش گذاشتن اموال احتکار شده) مورد اجماع علما است.[12] اگرچه حرمتِ احتکار بر اساس آنچه در روایات آمده و نظر مشهور هم همان است، فقط در غلّاتِ چهارگانه و در روغن حیوانى و روغن نباتى است که طبقات مختلف جامعه به آن نیاز دارند؛  ولی حکومت اسلامى هنگامى که مصلحت عمومى اقتضا کند، حق دارد از احتکار سایر احتیاجات مردم هم جلوگیرى کند و اجراى تعزیر مالى بر محتکر در صورتى که حاکم صلاح بداند، اشکال ندارد.[13] پی نوشت :   [1]. لسان العرب،ج 4، ص 208 [2]. الحیاة، ج 5، ص 623، [3].  تصنیف غرر الحکم ص 361، [4]. تصنیف غرر الحکم ص 361. [5]. همان. [6]. دعائم  الاسلام ج 2، ص 35 [7]. الکافی، دار الحدیث، ج 10، ص 60 [8]. من لا یحضره الفقیه ج 3، ص 159 [9]. وسائل الشیعة، ج 17، ص 426 [10]. کتاب البیع ، ج ‏3، ص 611 [11]. غایة المرام فی شرح شرائع الإسلام، ج ‏2، ص 32، [12]. همان. [13]. توضیح المسائل (محشّی)، ج ‏2، ص 1027 مطالعه بیشتر در : https://www.ziaossalehin.ir/fa/tags/احتکار
توطئه جدیدی نیست ، دشمن هر وقت از شکست نظامی اسلام ناامید می شود سعی بر تفرقه افکنی می کند و با فرستادن نفوذی و جهل انسان های احمق تلاش خودش را برای تضعیف اسلام می کند! و بعد از آن به احدی رحم نمی کند ...... تنها راه برای دفع این توطئه تمسک به ولایت و اطاعت از دستورات ایشان است ان شاء الله
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
توطئه جدیدی نیست ، دشمن هر وقت از شکست نظامی اسلام ناامید می شود سعی بر تفرقه افکنی می کند و با فرست
آثار و برکات وحدت میان مسلمانان از نظر عقلی روشن است؛ به بیان برخی از محققان «با تمام گفت‌وگوهایى که در باره اثر اعجاز آمیز اتحاد در پیشرفت اهداف اجتماعى و سربلندى اجتماعات گفته شده است، می‌توان گفت هنوز اثر واقعى آن شناخته نشده است. امروز سدهاى عظیمى در نقاط مختلف جهان برپا شده است که مبدأ تولید بزرگ‌ترین نیروهاى صنعتى است و سرزمین‌هاى وسیعى را زیر پوشش آبیارى و روشنایى خود قرار داده است. اگر درست فکر کنیم می‌بینیم این قدرت عظیم چیزى جز نتیجه بهم پیوستن قدرت‌هاى ناچیز دانه‌‏هاى باران نیست و آن‌گاه به اهمیت اتحاد و کوشش‏‌هاى دسته جمعى انسان‌ها پی خواهیم برد».[1] از نظر فیلسوفان الهی وحدت منشأ قدرت است؛ هر چیزی که وحدتش قوی‌‌تر باشد، قدرتش بیشتر است و نشانه‌ی آن است که از مرتبه‌ی بالاتری از وجود برخوردار است.[2] در فرهنگ اسلامی نیز به آثار وحدت اسلامی پرداخته شده است؛ قرآن کریم گاهی به صورت کلی و اجمالی دستور به وحدت مسلمانان می‌دهد و می‌فرماید: «و همگى به ریسمان خدا [قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت‏]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید؛ و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دل‌هاى شما، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفره‏‌اى از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد. این چنین، خداوند آیات خود را براى شما آشکار می‌سازد شاید پذیراى هدایت شوید».[3] نکته‌ی جالب این‌که در این آیه شریفه برای دعوت به وحدت فرموده است به ریسمان الهی(حبل اللَّه) چنگ بزنید؛ منظور از ریسمان الهى هرگونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است، خواه این وسیله، اسلام باشد، یا قرآن، یا پیامبر و اهل بیت او.[4] در این تعبیر علاوه بر این‌که محور وحدت اسلامی بیان شده ‌است، به بنیادی بودن آن نیز اشاره می‌کند که وحدت اسلامی مبتنی بر مبانی محکم است. خداوند در آیه‌ی دیگری برای بیان فواید وحدت- از باب این‌که اشیاء به اضدادشان بهتر شناخته می‌شوند- به آثار مخرب اختلاف و پراکندگی می‌پردازد و می‌فرماید: «(فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است».[5] خداوند متعال در این آیه سست شدن و از دست دادن نیرو و قدرت را از آثار اختلاف بر شمرده است. بنابراین وحدت موجب استحکام مسلمانان و تقویت نهادهای اسلامی می‌گردد. در احادیث فراوانى که از پیامبر(ص) و پیشوایان بزرگ اسلام به ما رسیده، به ضرورت و اهمیت وحدت با عبارات مختلفى اشاره شده است: در یک مورد پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «افراد با ایمان نسبت به‌ یکدیگر همانند اجزاى یک ساختمان‌اند که هر جزئى از آن جزء دیگر را محکم نگاه می‌دارد».[6] نیز فرمود: «مؤمنان همچون یک روح‌‌اند».[7] در جایی دیگر می‌فرماید: «مَثَل افراد با ایمان در دوستى و نیکى به یکدیگر، مانند اعضاى یک پیکر است که چون بعضى از آن رنجور شود و به درد آید، اعضاى دیگر را قرار و آرامش نخواهد بود».[8] امام علی(ع) وحدت را برای امت اسلامی از نگاه هدیه‌‌ای الهی می‌نگرند که موجب الفت و مودّت بین آنها شده و مؤمنان در سایه آن، به آرامش و امنیّت دست پیدا می‌کنند؛ نعمتی که ارزش آن بی‌‌انتها و اهمیتش فوق العاده است.[9] با توجه به این‌‌که وحدت نیاز به مشترکات و محور دارد، می‌بینیم که محور وحدت در اندیشه امیرالمؤمنین(ع)، دین اسلام است که بر اساس آن همه مسلمانان با هم برادر و برابر هستند.[10] در مقابل، از هم گسیختگی و تشتّت را فاقد هرگونه مزیّت و خیری دانسته[11] و عامل آن‌را خُبث باطنی و بد دلی‌ها می‌داند.[12]  پی نوشت : [1]. تفسیر نمونه، ج ‏3، ص 33 [2]. الحکمة المتعالیة ج 6، ص 285 [3]. آل عمران، 103. [4]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 29. [5]. انفال، 46.‏ [6]. جامع الأخبار، ص 85 [7]. بحار الانوار، ج 58، ص150 [8]. نهج الفصاحة ص 715 [9]. نهج البلاغة ص 298 [10]. همان، ص 168. [11]. همان ص 255. [12]. همان، ص 168. مطالعه بیشتر در : https://www.ziaossalehin.ir/en/tags/وحدت-اسلامی
حلول ماه محرم، آغاز ایام عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و یاران با وفایش را خدمت امام زمان ( روحي و ارواحُ العالَمينَ لِترابِ مَقْدَمِهِ الفِداء ) و تمامی عشاق آن حضرت تسلیت عرض می نمایم .
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
حلول ماه محرم، آغاز ایام عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و یاران با
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:« شهادت حسين (علیه السلام) حرارتي در دلهاي مؤمنان افروخته که تا ابد خاموشي ناپذير است»[*] عشق و محبّت به حضرت اباعبدالله(علیه السلام) باعث شده که دوستداران امام ، پیش از عاشورا خود را آماده کنند ، لباس‌ عزا بر تن کنند، مساجد و حسینیه ها را سیاهپوش کنند. عزادارى براى اباعبدالله(علیه السلام) عزادارى معمولى نیست؛ بلکه تبدیل به فرهنگ فراگیر است و زمان و مکان نمى شناسد، از این رو تا نسیم محرّم به مشام جان می‌وزد، پوشیدن لباس عزا و سیاهپوش کردن کوچه و خیابان ها و مساجد و تکیه ها شروع می‌‌ شود. البته بعد از عاشورا و حتی تا ماه صفر و در غیر محرم نیز عزادارى در فرصت هاى مناسب برگزار می‌‌ شود، شیعیان به دستور اولیاى دین مخصوصاً به دستور امامان بعد از امام حسین(علیه السلام) براى زنده نگه داشتن اهداف امام و فرهنگ عاشورا تلاش و کوشش می‌‌کنند. امام باقر(علیه السلام) در زمینة برپایى عزا در خانه‌ها برای امام حسین می‌فرماید: «باید بر حسین(علیه السلام) عزادارى و گریه کنید و به اهل خانة خود دستور دهید که بر او بگریند . با اظهار گریه و ناله بر حسین(علیه السلام) مراسم عزادارى بر پا کنید و یکدیگر را با گریه و تعزیت در سوگ حسین (علیه السلام) ملاقات کنید».[1] یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که در محضر امام بودیم، از حسین یاد کردیم و بر قاتلانش لعن نمودیم، امام گریست، ما نیز گریه کردیم، سپس حضرت گفت: «حسین (علیه السلام) فرمود:‌ من کشتة اشکم! هیچ مؤمنی به یاد من نمی‌افتد مگر اینکه اشک می ریزد.[2] عزاداری از ابتدای محرم سابقه تاریخی دارد. آغاز عزاداری در دهه اوّل محرم آن هم به صورت فراگیر همانند عزاداری علنی امروزه را می‌توان از عصر معزالدوله دیلمى ازسلسله آل بویه دانست .[3] که پیش از آن بعلت وجود حکمای ظالم بصورت مخفیانه و با تقیه صورت می گرفته و بعد از آن با توجه فرمایشات معصومین علیهم السلام و بانی شدن علما بصورت علنی برگزار گردید بنابراین چون اصل گرفتارى حضرت از دهۀ اوّل محرم آغاز شده است، پیروان حضرت از اوّل محرم عزادارى مى‌کنند و طبق سیره گذاشتگان و علما هر روز از روزهای محرم تا روز بعد از شهادت امام سجاد علیه السلام را به نام عده ای از شهیدان حادثه کربلا به ترتیب ذیل عزاداری می نمایند (البته در بعضی شهرها تفاوت های نیز وجود دارد): روز اول محرم : مسلم ابن عقيل عليهم السلام روز دوم محرم : ورود کاروان به کربلا ( وروديه ) روز سوم محرم : حضرت رقيه عليها السلام روز چهارم محرم : طفلان زينب عليهما السلام روز چهارم محرم * :  حضرت حر و اصحاب عليهم السلام روز پنجم محرم : عبدالله ابن الحسن عليهم السلام روز پنجم محرم * :  حضرت زهیر و اصحاب عليهم السلام روز ششم محرم : حضرت قاسم ابن الحسن عليه السلام روز هفتم محرم : حضرت علي اصغر عليه السلام و روضه عطش روز هشتم محرم : حضرت علي اکبر عليه السلام روز نهم محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام روز دهم محرم : روز عاشورا - حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام - حضرت زينب عليها السلام و شام غريبان روز يازدهم محرم : حرکت کاروان از کربلا و مصائب شام غريبان روز دوازدهم محرم : شهادت امام سجاد علیه السلام و ورود کاروان به کوفه روز سيزدهم محرم : مصائب حضرت امام سجاد عليه السلام و زينب کبري عليها السلام در کوفه و مسير شام پی نوشت‌‌: [*]. جامع احادیث شیعه ص ۵۵۶ [1]. جواد محدثى ، فرهنگ عاشورا، ص 312، به نقل از کامل الزیارات ، ص 175. [2]. «... أنا قتیل العبرة، لا یذکرنی مؤمن إلاّ بکى» بحار الانوار، ج 44، ص 279. [3]. مرتضى مطهرى ، مجموعه آثار، ج 17، ص 94. ---------------------------------- مطالعه بیشتر در: https://www.ziaossalehin.ir/fa/tags/ماه-محرم
امام حسین (علیه السلام) : تنها براى اصلاح در امّت جدّم به پا خواستم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب(علیه السلام) رفتار نمای 📚مقتل الحسین خوارزمى ج۱ص۱۸۸
طراحی مذهبی و توضیحات علمی
امام حسین (علیه السلام) : تنها براى اصلاح در امّت جدّم به پا خواستم. مى خواهم امر به معروف و نهى از
هنگامى که مردم از قصد امام حسین(علیه السلام) براى حرکت به کوفه با خبرشدند، گروهى از آنان امام(ع) را از این سفر برحذر داشتند. [1] امام(ع) بعد از خوددارى و استنکاف از بیعت بایزیدو در واقع اعلان جنگ به حکومت بنى امیّه، همان تفاله هاى دوران جاهلیّت عرب، ناگزیر از سفر به سوى کوفه بود، زیرا نفوذ بنى امیه در مدینه که در دوران حکومت عثمانبه اوج خود رسیده بود، هنوز در میان افراد سرشناس و با نفوذ مدینه زیاد بود، و مکّه نیز به عنوان حرم امن خداباید از هرگونه درگیرى برکنار باشد. در حالى که کوفه مرکز شیعیان و علاقه مندان اهل بیت(علیهم السلام) بود و اگر اختلاف و پراکندگى و ترس و بزدلى را از خود دور مى کردند ساقط کردن حکومت یزیدو یزیدیان منفور براى آنان کار مشکلى نبود. به هر حال امام(ع) بعد از مخالفت علنى با بیعتو به طور کل با حکومت یزیدو آل ابى سفیان ناچار از این سفر بود. امام(ع) هنگام صبح به خانه بازگشت. برادرش محمّد حنفیّه به نزد وى آمد و عرض کرد: «برادرم! تو محبوبترین و عزیزترین مردم نزد من هستى. به خداسوگند! من از خیرخواهى در حقّ کسى دریغ نمى کنم، تو از همه به خیرخواهى من سزاوارترى. زیرا من و تو از یک ریشه ایم و تو جان و روح و چشم و بزرگ اهل بیتمن هستى، و پیروى تو بر من واجباست. چرا که خداوند تو را بر من شرافت بخشید. و تو را از بزرگان اهل بهشتقرار داده است». محمّد حنفیّه در ادامه افزود: «به مکّه برو، اگر آنجا براى تو امن بود پس در آنجا بمان; و اگر چنین نبود به سوى یمن رهسپار شو. که آنان یاران جدّ و پدر تواند. آنان مهربانترین و با محبّت ترین و مهمان نوازترین مردم اند. اگر آنجا براى تو امن بود که مى مانى و گرنه به شن زارها و شکاف کوهها رفته! و از شهرى به شهر دیگر کوچ کن! تا ببینى کار این مردم به کجا منتهى مى شود و خداوند بین ما و این گروه فاسق داورى خواهد کرد». امام(ع) فرمود: اى برادر! به خداسوگند! اگر در هیچ نقطه اى از دنیا، هیچ پناهگاه و جاى امنى نداشته باشم هرگز با یزیدبن معاویه بیعت نخواهم کرد محمّد حنفیّه از سخن گفتن باز ایستاد و گریست. امام(ع) نیز مدّتى با وى گریست، سپس فرمود: برادرم! خداوند به تو پاداش نیکو دهد. خیرخواهى کردى و به راه درست اشاره کرده اى. من اکنون عازم مکّه هستم و خود و برادرانم و برادرزادگان و پیروانم را براى این سفر آماده کرده ام. برنامه و رایشان همان برنامه و راى من است. امّا تو اى برادرم! ماندن تو در مدینه ایرادى ندارد تا در میان آنان چشم (خبررسان) من باشى و از تمام امورشان مرا باخبرساز!).[2] تعبیرات امام(ع) به خوبى نشان مى دهد که بنى امیّه عرصه را بر آن حضرت تنگ کرده بودند، ولى او تصمیم نهایى خود را گرفته بود که هرگز تن به ذلّت و ننگ، ذلّت و ننگى که مایه سرافکندگى مسلمین و تزلزل مبانى اسلام است ندهد. آرى، هرگز با یزید بیعت نکند و حکومت او را به رسمیّت نشناسد. این عهدى بود که با خداو جدّش پیامبر(صلى الله علیه وآله) بسته بود و بر این عهد وفادار ماند و شربت شهادت را با افتخار نوشید. سپس امام(ع) دوات و کاغذى خواست و این وصیّت نامه را براى برادرش محمّد حنفیّه نوشت:بسم الله الرحمن الرحیم ; این وصیّتى است از حسین بن على بن ابى طالب به برادرش محمّد، معروف به ابن حنفیّه: حسین شهادت مى دهد که معبودى جز خداى یگانه اى که شریکى ندارد نیست، و محمّد بنده و فرستاده اوست که از جانب حق به حق مبعوث شده است و این که بهشتو دوزخ حق است و روز رستاخیز ـ بدون شک ـ خواهد آمد، و خداوند خفتگان در قبرها را بر مى انگیزد. و من از سرِ مستى و طغیان و فساد انگیزى و ستمکارى قیام نکردم، تنها براى اصلاح در امّت جدّم به پا خواستم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب(ع) رفتار نمایم. هر کس سخن حقّ مرا پذیرفت، پس خداوند به پذیرش (و پاداش) آن سزاوارتر است، و هر کس دعوت مرا نپذیرفت، صبر مى کنم تا خداوند میان من و این مردم به حق داورى کند که او بهترین داوران است. این وصیّت من است به تو اى برادر! توفیقمن جز از ناحیه خداوند نیست. بر او توکّل مى کنم و بازگشتم به سوى اوست). نامه را به پایان برد و آن را مهر کرد و به برادرش محمّد سپرد و با وى خداحافظى کرد.[3] این وصیّت نامه تاریخى به خوبى اهداف امام(ع) را از قیام آینده اش نشان مى دهد و به یقین گام نهادن در چنین وادى خطرناکى که ستمگران بنى امیّه به وجود آورده بودند، جز این هدف الهى، هدفى نمى توانست داشته باشد[4] پی نوشت : [1]. ناسخ التواریخ ج 2 ص 14 [2]. مقتل الحسین خوارزمى ج1‌ص188 [3]. همان [4]. عاشورا ریشه ها ص326 مطالعه بیشتر در : https://www.ziaossalehin.ir/fa/tags/محمد-بن-حنفیه