eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
2.3هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
7.2هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 #بهشت_جی‌پی‌اس_ندارد 🌸🍃 قسمت هشتم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل اول: بله‌ی پرماجرا ولی اگر جواب
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 🌸🍃 قسمت نهم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل اول: بله‌ی پرماجرا اعظم مِن‌ّ و مِن کرد: راستش هنوز دارم فکر می‌کنم. چون هیچ جوابی ندارم، نمی‌تونم چیزی بگم. همین دو تا جمله را هم درحالی‌که سرش پایین بود و با انگشت شست پای راستش، انگشت شست پای چپش را فشار می‌داد، گفت. برای همین بیشتر از این نتوانست چیزی بگوید و فقط به خودش جرأت داد چشم‌هایش را که تا الان چپ و راست خانه را برانداز می‌کرد، کمی بالا بیاورد و زیرچشمی صورت عباس را بکاود. عباس ساکت بود و مثل همیشه سربه‌زیر. کم‌کم سایه‌ای از لبخند و بعد هم خودش، روی لب‌ها و گونه‌هایش پیدا شد و پشت سرش دو سه ‌تا جمله‎ی کوتاه که کار اعظم را هم سخت‌تر کرد و هم آسان‌تر: چه خبره؟ مگه می‌خوای آپولو بسازی؟ ولی عیبی نداره. من صبرم زیاده. شما هرچقدر که حس می‌کنی لازمه، فکر کن. من منتظر می‌مونم تا شما مطمئن بشی و بعد جواب منو بدی. ممنون. *** دفعه‌ی بعد خاله زهرا بود که از اعظم سراغ گرفت. حدود یک ماه گذشته بود و اعظم با خانواده آمده بود قم برای دیدن فامیل. باز هم همان جواب را به خاله زهرا تحویل داد: دارم فکر می‌کنم. ولی صبر عباس تا خرداد سال ۶۸ بیشتر دوام نیاورد و اوایل خرداد بود که بعد از نُه ماه صبوری و انتظار، خواهر بزرگ‌ترش معصومه را همراه پدرش فرستاد برای گرفتن جواب نهایی و رهایی از این بلاتکلیفی طولانی. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 #بهشت_جی‌پی‌اس_ندارد 🌸🍃 قسمت نهم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل اول: بله‌ی پرماجرا اعظم مِن‌ّ و م
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 🌸🍃 قسمت دهم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل اول: بله‌ی پرماجرا معصومه خانم برای انجام‌ وظیفه، اعظم را کشید کنار و خیلی جدی، جواب خواست: خب اعظم خانوم! جواب عباس ما چی شد؟ اعظم سرش را پایین انداخت: هنوزم اصرار داره که من نباید پزشکی بخونم؟ یعنی پرستاری و مامایی و اینا، هیچی؟ اگه نظرش همین باشه، من جوابم منفیه. من نمی‌تونم درسم رو ول کنم. دوست دارم حتماً درس بخونم. معصومه خانم مکثی کرد. نگاهی به حرکات و حالات دخترخاله‌ی نوجوان و پرشورش انداخت و همه‌چیز دستش آمد. آهی کشید و گفت: «باشه. پس من همینا رو به عباس می‌گم.» و رفت. چه شبی گذشت بر اعظم! تمام طول شب با خودش کلنجار رفت؛ خودش را سرزنش کرد؛ خودش را دلداری داد؛ برای خودش استدلال کرد؛ استدلال خودش را رد کرد؛ بهانه تراشید؛ غر زد؛ خیال‌بافی کرد؛ نقشه کشید؛... آخرش هم از نفس افتاد و به خودش گفت: چاره‌ای نیست. دیگه جواب دادم. تموم شد. دیگه قصه‌ی من و عباس تموم‌شده. نباید بهش فکر کنم. حالا دیگه باید تو فکر پزشکی و کنکور و آینده‌ی علمی‌م باشم. حالا برای ازدواج وقت زیاده. با خودش اتمام حجت کرد و رفت پایین برای تدارک صبحانه‌ی مهمان‌ها. ولی معصومه خانم نه از آن دخترخاله‌هایی بود که حال دخترخاله‌اش را نفهمد، نه از آن خواهرهایی بود که به این راحتی بی‌خیال آرزوی برادرش شود. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🎥 نوش جونت مادر اون شیری که خوردی ... 🔸لحظاتی از وداع مادر شهید جلادتی پور در معراج شهدا 💐شادی ار
شهید جلادتی متولد ۷۸ بود.. همه رفتند و جامانده منم😭😭 🎙حاج حسین یکتا : شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است. باید آنقدر بدوی تا به آن برسی. اگر بنشینی تا بیاید، همه السابقون می‌شوند، می‌روند و تو جا می‌مانی💔💔 () اگرشهید‌نشیم میمیریم... 🌹@tarigh3
حسین جان ما دلمون به همین سلام های از راه دور خوشه...🕊 🌹@tarigh3
💢خواب نمونیداا..... هميشه خواب روزه دار عبادت نيست، گاهي خيانت است! مثل وقتي كه پاي صهيونيست در ميان باشد... ✌️🏻 .
• 🌱شرکت در راهپیمایی قدس دفاع از خون شهیدان ومظلومان است و عمل صالح در نامه ی اعمال نوشته می شود طبق آیه 120توبه 👌🏻با وضو شرکت بفرمایید ✊🏻 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا