کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖 روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل : مقدمه
🔻قسمت: ۴
حاج قاسم گفت: می دانم که از نزدیک با مدافعان حرم آشنایی.
از مدافعان حرم، از فاطمیون و زینبیون گفت و از مظلومیتشان.
از این می گفت که خیلی از این شهدا گمنام ماندند و از آن ها چیزی جز سنگ روی قبر به یادگار نمانده.
حاج قاسم دلش می خواست آن ها ماندگار باشند و راه و وظیفه ای که برای من انتخاب کرده بود، نوشتن از این عزیزان بود؛ نوشتن از شجاعت ها و زندگی شان.
امروز گفتم بیایی اینجا، اگرچه این کار بر عهده عده ای از دوستان است، ولی من از تو می خواهم که برای یکی از شهدا بنویسی؛ شهیدی که سال های سال است که می شناسمش؛ هم دوستم بود و هم مثل برادرم بود.
شهید حاج حسین بادپا..
حاج قاسم داشت می گفت؛ از کسی که جمله ی دوست عارف و شهیدش همیشه بردلش سنگینی می کرده.
«حسین یوسف الهی» در زمان جنگ تحمیلی به اوگفته بود «تو شهید نمی شوی » و برای این جمله سال های سال دنبال شهادت دویده بود و به قول حاج قاسم به زور خود را در قطار شهدا جا داد. مال دنیا، زن و فرزند نتوانسته بود او را پابندِ دنیا کند.
اویی که پایش روی زمین بود ولی آسمانی اندیشید و در گمنامی پرواز کرد و پرید!
همان لحظه درهمان اتاق سنگینی مسئولیت را حس کردم. در اینکه بتوانم از پس این خواسته (دستور) بربیایم مردد شده بودم؛ حاج قاسم این را خوب درک کرد. با لحن پدرانه اش گفت: « دخترم، چون می شناسمت، می دانم که این کتابت پایان خوشی دارد ! نوشتنش با تو و مقدمه با من. »
ادامه دارد….
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖 روایت «#د
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل : مقدمه
🔻قسمت: ۵
حسین پورجعفری، برادرعزیزم، لیستی از همرزمانِ شهید بادپا را بهم داد و با این کار، مهر سکوت برلبانم آمد و پا گذاشتن در عرصه ای جدیدی شروع شد.
حسین پورجعفری گفت:《من هم می دانم که تو می توانی. نگران نباش، هر جا که کمک خواستی هم حاجی هست و هم من...》دیگر تردید کنار رفت و دلم قرص شد. آخر حاج قاسم، فرمانده قلب ها، دستور داده بود. سمعاً و طاعتاً.
از دفتر که بیرون آمدم در تمام مسیر به اتفاقاتی که از غروب جمعه تا حالا افتاده بود، فکر کردم. درست است که در همه ی این سال ها آرزو داشتم دستم به قلم برود و از شهدایی بنویسم که عاشقانه ترین رقابت ها را در زمین و آسمان به نمایش درآوردند؛اما جسارت می خواهد تا سراغ مردان بی ادعا و اهل خطر و خاطراتشان رفت. تا بخشی از سرگذشتشان کتاب شود برای آیندگان. مردانی که مثل حسین بادپا صدای مظلومیت حرم حضرت زینب سَلام الله عَلیهِ را شنیدند و از حرم حق، از شلمچه، هویزه، اروند و... به سمت بصرالحریر سفر کردند.
حرم کجاست؟! و مدافع حرم کیست؟! این بار اطاعت از ولی را به جای اروند کنار در روستاها و شهرهای نا آشنای شام، به دفاع از اسلام وحرم حق الهی شناختند. آن ها به یقین رسیده بودند که جنگیدن در شهر های سوریه مثل جنگیدن در رکاب امام حسین(ع) و روز عاشوراست و آن ها
زمانه ی خود را خوب شناخته بودند. نزد چنین مردانی که از فرزندان خود گذشتند تا بار دیگر با فرزندان فاطمه (سلام الله علیه) پیمان ببندند. و حسین بادپا از جنس این مردان بود که پاداش این جهاد را در گمنامی گرفت ...
ادامه دارد......
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل : مقدمه
🔻قسمت: ۶
بالأخره شروع کردم نوشتم.
ازشهیدی که «شهادت» و «گمنامی» این هر دو فضیلت صعود در مسابقه معنویت و رسیدن به رضوان الهی را داشت. هریک از همرزمانش خاطراتی را روایت کردند که با اشک، افسوس، حسرت و حس جاماندن همراه بود. کتاب تمام شد و حالا نوبت خاطرات حاج قاسم از بادپا بود.
با آرامشی خاص گفت : چون درباره ی شهدای دیگر مدافع حرم مصاحبه ای نکرده، بهتراست درمورد حاج حسین نیز مصاحبه نکند تا شاید خانواده ی دیگر شهدا از او دلگیر نشوند.
حاج قاسم فقط یک جمله گفت: «حسین دردونه کرمون بود. »
یک جمله ی چهار کلمه ای.
حاج قاسم پرسید: «حالااسم کتاب را چه می گذاری؟»
گفتم: «دردونه کرمون!»
با لبخند گفت مادرم زینب سلام الله علیه قبول کند.کتاب تمام شد.
رفتن همیشه سخت نیست، گاه رفتنمان از همان آغاز ، مؤید رسیدن است.
از شما می گویم که در تمام مراحل پیگیر بودید و اما افسوس کتابی که خواسته بودید انجام شد و شما نبودید تا مقدمه اش رابنویسید. کتابی که قرار بود به قول شما پایانی خوش داشته باشد! چقدر زود خاطراتم ورق خورد؛ از غروب جمعه دلگیر تا سحرگاه آن جمعه ی دلگیر که تیتر همه رسانه ها شد: « بنویسید در کتاب ها، مادر خواب ناز بودیم که او رفت…» و چه لحظات دردناک و بی تاب کننده ای…
ادامه دارد….
🌹@tarigh3
🌷شهدا جاذبه عجیبی دارند؛
اثر مغناطیسی شهدا در آدمهای سالم فوق تصور است
و میتواند به عنوان یک محک برای ارزیابی دلهای نورانی و پاک قرار بگیرد
#استاد_پناهیان
🌹@tarigh3
...و سلام بر او که می گفت:
«شما همتون برید
یا همه تون بمونید
هیچ فرقی به حال #اسلام نمی کند
ما مکلف به انجام وظیفه ایم»
#سردارشهید_حاج_حسن_باقری
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و قسم به تو ...
که قلبم با اسمت آروم میشه❣
#حسین_جـآنم
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله
مهربون اربابم♥️ حسین(ع)
💫شبتون و عاقبتتون حسینی 💫
🌹@tarigh3
و من این قلبم را
هر کجا که گذاشتم آرام نشد
گفتم همان بهتر که
در آغوش ِ کربلای تو باشد ..
#دلتنگ_آغوش_حرمتم ❤️🩹
#ماروبرگردونپیشخودت
.
مولایمن
رفته ای در سفر و آمدنت دیر شده!
مشکلی هست مگر باعث تأخیر شده؟
🌱سالها می گذرد غایبی از دیده ی ما
نکند چشم تو از دیدن ما سیر شده؟!
🌱حالمان حال خوشی نیست بیا ای جانا
زندگی بی تو دگر سخت و نفس گیر شده...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
شبتونمهدوی 💚
التماس دعا
🌹@tarigh3
.