eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
2.5هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
7.2هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاوت فهم و شعور یک هنرمند متعهد با یک آرتیست بی‌تعهد! فرق را ببینید ... هنر، دمیدن روح تعهد در انسانهاست!👌 🌹@tarigh3
🍂 علی هاشمی مهربان و خیلی دوست‌ داشتنی بود؛ خانواده شهدا را با خجالت ملاقات می‌کرد. در دوران جنگ، هر وقت با علی آقا به دیدار خانواده شهدا می‌رفتیم او خجالت می‌کشید و گاهی به من می‌گفت: «سید تو در کنارم باش، چون برادرت شهید شده است» یکی از وصیت‌های علی هاشمی این بود که «ما این لباس سبز را برای پایداری انقلاب اسلامی پوشیده‌ایم و باید با خون ما سرخ شود». همین طور هم شد. روزتان سرسبز از یاد پاسداران سرخ جامه 🌹@tarigh3
🔴 درباره ماجرای پناهیان... 1. پناهیان چه گفت؟ یکبار مرور کنیم، گفت: دوقطبی سازی بد است. هرکسی دوقطبی ایجاد کرد با او برخورد کنید. چه کیهان باشد چه جمهوری اسلامی. کجا نسبت ناروایی به کیهان داد؟ گویی کسی بگوید: آقای رئیس قوه قضائیه هرکسی دزدی کرد و به بیت‌المال تعدی کرد با او برخورد کنید. چه پسر رهبری باشد چه پسر خاتمی باشد... بعد یک عده فریاد واسلاماه بلند کنند که تو به پسر رهبری نسبت دزدی دادی! اسلوب این نوع سخن اقتضا می‌کند هردو سر طیف را بیان کند، در وزان جمله شرطیه که تعلیق در آن جریان دارد نه اسناد. 2. اما درباره پناهیان، او کیست؟ وقتی به نگاه میکنم می‌بینم حلقه وصل مردم و دیانت منبری های اثرگذار هستند: طیفی دین خود را از مرحوم کافی گرفتند و طیفی از مرحوم فلسفی. طیفی پای منبر شیخ حسین انصاریان بزرگ شدند و طیفی پای منبر مرحوم فاطمی نیا. اما طی دو دهه گذشته طیف بسیار زیادی از پای منبر پناهیان بزرگ شدند و قد کشیدند. پناهیان برای شان از اسلام گفت، هم از جمال اسلام و هم از جلال اسلام. پناهیان از نماز خوب گفت، از تشکیلات گفت، از تقوا گفت، از اعتکاف گفت، از تربیت دینی گفت و همه با خوانشی جدید و معمولاً رو به جلو... و شد مایه رشد و ارتقاء طیفی از انقلابی‌ها. آغاز ماجرای را شاید خیلی ها به یاد نداشته باشند. چه کسی بیشترین محتوا را درباره این مناسک اجتماعی تولید کرد، بيشترين تبلیغ را کرد، سال‌های سال رفت و آمد، جماعتی از جوانان را با خود برد تا کم‌کم طعم آن را فراگیر کند. همین پناهیان سال‌های سال گفت. از واقعی گفت، وسط ده‌ها از اولین کسانی بود که سینه سپر کرد، فریاد زد، راه تحلیل را باز کرد. همان موقع هایی که بسیاری از منبری های انقلابی در تقیه یا سکوت یا تردید بودند. چقدر مثال یادمان می‌آید اینجا. 3. همه این‌ها یعنی پناهیان بی عیب و ایراد است؟ یعنی همه حرف های او درست است؟ یعنی هیچ نقدی به او وارد نیست؟ خیلی روشن است پاسخ منفی است. مسئله در نقد نیست، مسئله سطح واکنش و جنس واکنش است. بدانیم کسی را نقد می‌کنیم که حداقل دو دهه خطیب و منبری جبهه انقلاب بوده و چند نسل را برای انقلاب رشد داده. حالا نقد کنیم، جدی هم نقد کنیم اما با لحاظ همین نکته. 4. مسئله این است: نقد کنیم هرجا اشکالی بود اما بدانیم چگونه! زدن امثال پناهیان از بیخ و بن، مصداقی از است. خدا از انسان‌های خوشش نمی‌آید، عقوبت می‌کند. آخرین مورد پیش روی مان است. همان‌هایی که امروز علم زدن پناهیان را در دست دارند، چند صباح قبل با همین سبک و سیاق رئیسی را می‌زدند جماعت و اینجا چقدر جای پای پررنگ است. 5. این حجم از حمله به پناهیان برای چیست؟ برخی واقعاً دلسوزانه از سر درد نقد می‌کنند، می‌دانم بچه‌های انقلابی اینگونه اند. اما را می‌شناسم دردشان چیز دیگری است. نقدشان از روی است. نقد کنیم، اما منصفانه و بدون ناسپاسی، همین! ✍ ایزدی 🌹@tarigh3
20.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلمی جدید از محل سقوط هلیکوپتر شهید رئیسی و همراهانش
‌‌ ‌ از آدم‌های پرتوقع فاصله بگیر . . . ‌ این‌ها مقیاست را به هم می‌زنند و حرمت مهرت را می‌شکنند‌، آن‌ها حافظه ضعیفی دارند خوبی‌ها را زود فراموش می‌کنند ؛ ‌‌ ✍🏻 .دولت‌آبادی ‌ 🌹@tarigh3
‌ همه چیز خیلی ساده‌تر از اون چیزیه که ما فکرشو میکنیم . ‌
‌ خدایا بابت همین لحظه‌های معمولیِ زندگی، که میتونم یه گوشه بشینم و با عشق کتاب بخونم ازت ممنونم :) ‌
🏴 تشرف سيد بحرالعلوم و ارزش گريه بر امام حسين (ع) 🕌 سيد بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. 💭 در بين راه راجع به اين مساله، كه گريه بر امام حسين (ع) گناهان را مى‌آمرزد، فكر مى‌كرد. ▫️ همان وقت متوجه شد كه شخص عربى كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـيد و سلام كرد. بعد پرسيد: 🔶 جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرو رفته اى؟ و در چه انديشه اى؟ اگر مساله علمى است بفرماييد شايد من هم اهل باشم. ▫️ سـيـد بـحرالعلوم فرمود: 🔹 در اين باره فكر مى‌كنم كه چطور مى‌شود خداى تعالى اين همه ثواب به زائريـن و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء (ع) مى‌دهد، مثلا ❇️ در هر قدمى كه در راه زيارت بـرمى‌دارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مى‌شود ❇️ و براى يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مى شود؟ ▫️ آن سوار عرب فرمود: 🔶 تعجب نكن! من براى شما مثالى مى‌آورم تا مشكل حل شود: 🔰 سـلـطـانـى بـه همراه درباريان خود به شكار مى‌رفت. در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سـخـتى فوق العاده اى افتاد و بسيار گرسنه شد. 🏕 خيمه اى را ديد و وارد آن خيمه شد. در آن سياه چـادر، پيرزنى را با پسرش ديد. آنان در گوشه خيمه عنيزه (بز شيرده) اى داشتند و از راه مصرف شير اين بز، زندگى خود را مى‌گرداندند. 🍗 وقـتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذيرايى از مهمان، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگرى براى پذيرايى نداشتند. 🌒 سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طورى كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را براى اطرافيان نقل كرد. در نهايت از ايشان سؤال كرد: 🔸 اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازى پيرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملى بايد انجام بدهم؟ ▪️ يكى از حضار گفت : 🔹 به او صد گوسفند بدهيد. ▪️ ديگرى كه از وزراء بود، گفت : 🔹 صد گوسفند و صد اشرفى بدهيد. ▪️ يكى ديگر گفت: 🔹 فلان مزرعه را به ايشان بدهيد. ▪️ سـلطان گفت: 🔸 هر چه بدهم كم است، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام . چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند. من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود. ▫️ بعد سوار عرب به سيد فرمود: 🔶 حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سيدالشهداء (ع) هرچه از مال و منال و اهل و عيال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خداوند بـه زائرين و گريه كنندگان، آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون 💡 خدا كه خـدائيش را نمى تواند به سيدالشهداء (ع) بدهد، پس هر كارى كه مى‌تواند، انجام مى‌دهد، يعنى با صرف نظر از مقامات عالى خودش، به زوار و گريه كنندگان آن حضرت، درجاتى عنايت مى‌كند. 🕯 در عين حال اينها را جزاى كامل براى فداكارى آن حضرت نمى‌داند. چون شخص عرب اين مطالب را فرمود، از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد. ⬅ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم 🌹@tarigh3
من همیشه بیاد خواهم داشت که اگر با آرامش و امنیتی دلنشین در کانون گرم خانواده روزها را سپری می سازم، همه را مدیون خون سرخ شما هستم که بر این خاک مقدس جاری گشت و سرخی اش را لاله ها تا ابدیت به یادگار خواهند داشت.. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂‌ مگیل / ۱۵ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ نمی دانم چند ساعت اما بعد از مدتی
🍂‌ مگیل / ۱۶ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ دفعۀ دوم خواب می‌بینم که با مگیل به مسافرت رفته ایم؛ به یکی از کشورهای همسایه، دوباره از خواب می‌پرم. این خوابهای عجیب و غریب یا از روی گرسنگی است و یا از روی ترس و لرز بی اندازه. هوس یک چای داغ کرده‌ام. بی‌شک، در بساط حاج صفر پیدا می‌شود، اما حال اینکه آتش درست کنم را ندارم اما، چه خوب می‌شد اگر یک فنجان چای داغ می‌خوردم. کم کم این احساس وسوسه ام می‌کند. به آنچه در خواب دیده ام می‌خندم و از جا بلند می‌شوم. مگیل، اما، ترجیح می‌دهد همانجا ولو باقی بماند. تصمیم می‌گیرم پالان قاطرهای مرده را روی هم بگذارم و آتش بزنم. این کار را می‌کنم و از قضا آتش بزرگی روشن می‌شود. فقط دعا می‌کنم که در دید عراقی‌ها نباشد تا دوباره آنجا را به شخم ببندند. کورمال کورمال کتری حاج صفر را پیدا می‌کنم. درست ته یک کیسه جا خوش کرده کنار کتری یک بسته چای و مقداری قند هم هست. اما چیزی که تعجبم را بر می انگیزد، وجود چند سکه در ته کتری است. سکه ها را در می آورم بررسی‌شان می‌کنم. بعید است که پول باشند. حتما سکه طلاست. شاید لابه لای هدایای مردمی بوده، حاج صفر آنها را سوا گذاشته. - مگیل پولدار هم شدیم! سکه های طلا، بیا، تو که چشم داری خوب سیاحت کن، باید طلا باشد، نه؟ هفت هشت سکه. حیف که به دردمان نمی‌خورد. اینجا مثل پُل صراط می‌ماند. هزار تا از این سکه ها هم داشته باشی به حالت فرقی نمی کند. ملائک خدا هم که اهل باج گرفتن نیستند. طلاها می‌ماند روی دستت ولى من اینها را با خودم می‌آورم. آمدیم و یک جا گیر کردیم، یادت باشد همیشه چند تا سکه همراه داشته باش. بغل پالتو در جای امنی می‌گذارم و درش را محکم می‌بندم. البته بگویم پول و طلا همیشه هم مایه آرامش نیست. یک وقت دیدی برای همین سکه ها سرمان را بریدند. به خود می‌آیم و می‌بینم چقدر با مگیل حرف زده ام؛ جملات بی سروته، حرفهای صد تا یک غاز، چقدر هم صحبت داشتن خوب است. کتری را از برف پر می‌کنم و کنار آتش می‌گذارم. خیلی زود متوجه لمبرهای کتری می‌شوم و می‌فهمم که آب جوش آمده است. قدری چای در آب جوشیده می‌ریزم و بعد عطر دم کشیدنش، همه جا را بر می دارد. در حین انجام این کارها مدام دستم به دک و پوز مگیل می‌خورد. آن دوروبر به دنبال شکلات و نخودچی کشمش است. یک کنسرو لوبیا و یک تن ماهی هم باز می‌کنم. امشب جشن گرفتیم، می‌خواهم تلافی این چند روز را دربیاورم. همه چیز هست. غذای داغ، چای قندپهلو و جای گرم و نرم کنار آتش. "مرگ می‌خواهی برو گیلان"، راستی هیچ وقت نفهمیدم این ضرب المثل از کجا آمده. خلاصه مرگ میخوای برو گیلان. ناگهان مگیل از جا بلند میشود. برای چند لحظه باورم میشود که راهی گیلان است. منظورم گیلانغرب نیست. از اینجا تا آن گیلان که من می‌گویم خیلی راه است. ترس مثل خون زیر پوستم می‌دود و بدن سردم را گرم می کند. یعنی چه شده که مگیل این طور سراسیمه از جایش بلند شده؟  🌹@tarigh3