"به نقل از خواهر شهید :
وقتی از سفر کربلا برگشت مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین(ع) خواستی؟ مجید گفته بود یک نگاه به حضرت ابالفضل(ع) کردم و یه نگاه به گنبد امام حسین(ع)، گفتم آدمم کنید.
#شهید_مجید_قربانخانی
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
یک شب آمد بخوابد دیدم روی بازویش یک عکس اژدها خالکوبی شده است. شاکی شدم به حاج مرتضی گفتم «خداوکیلی این رو از کجا گیرآوردی که بدنشم پر از نقش و ورقه». حاجی عصبانی شد و سر مجید داد زد که مگر نگفتم حواست باشه بدنت معلوم نشه بچه ها ببینند. مجید قربان خانی از صدای مداحی من در هیأت بچه های مدافع حرم خوشش می آمد آنقدر صدایم را دوست داشت که گاهی اوقات التماس می کرد برایش نوحه بخوانم و من در جوابش می گفتم «من برای تو نمی خونم اصلا اگه تو شهید بشی من به خدا و اعتقاداتم شک میکنم». مجید هم جواب داده «این خالکوبی یا فردا پاک میشه، یا خاک میشه»
روز عملیات وقتی تیر خورد متعجب بودم از کار خدا مجید داشت میرفت به آرزوش برسه ومن ول معطل مانده بودم وسط معرکه. درست بود که منم زخمی شده بودم اما زخمی شدن کجا و شهادت کجامجید حتی لحظه شهادتش بااینکه چند تیر خورده باز دست از مسخره بازی برنمیداشت. هرکسی تیر میخورد بعد از یک مدت بیهوش میشود مجید سه ساعت تمام بیدار بود و یکبند شوخی میکرد و حرف میزد تا اینکه شهید شد
#شهید_مجید_قربانخانی
🌹@tarigh3
۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
اگر مستمندی را میدید؛ هرچه داشت می بخشید فکر نمی کرد شاید یک ساعت بعد خودش به آن نیاز داشته باشد.
گاهی یک روز کلی با نیسانش کار می کرد
اما روز بعد پول بنزینش را از من می گرفت!
ته و توی کارش را که در می آوردی
می فهمیدی کل پولش را بخشیده است...
#شهید_مجید_قربانخانی
🌹@tarigh3
۱۷ خرداد ۱۴۰۳