یکی از برادرهام #شهید شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود.
وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های #غروب رسیدیم به لشکر.
#باران_تندی هم می آمد. من رفتم دم #چادر_فرماندهی ، اجازه بگیرم برویم تو
#آقا_مهدی توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.»
صبح که داشتیم راه می افتادیم، #مادرم بهم گفت« برو #آقامهدی رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم..
توی #لشکر این ور و اون ور می رفتم تا آقا مهدی را پیدا کنم.
یکی بهم گفت «آقا مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده.»
گفتم « چرا ؟» ...
گفت « دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد
#شهید_مهدی_باکری
دود بود و دود بود و دود بود
گل میان آتش نمرود بود
شعله مۍپیچید بر گرد بهار
خون دل مۍخورد تیغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بۍسپر
یک طرف دیوار بود و میخ در ! 🥀
میخ یاد صحبت جبریل بود
شاهد هر رخصت جبریل بود
قلب آهن را محبت نرم کرد
میخ از چشمان زینب شرم کرد
شعله تا از داغ غربت سرخ شد
میخ کم کم از خجالت سرخ شد
گفت با در رحم کن سویش مَرو
غنچه دارد، سوے پهلویش مرو !
حمله طوفان سوے دود شمع کرد
هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد
روز، رنگ تیرهے شب را گرفت
مجتبۍ چشمان زینب را گرفت
پاے لیلی چشم مجنون مۍگریست
میخ بر سر مۍزد و خون مۍگریست
جوے خون نه تا به مسجد رود بود
دود بود ودود بود و دود بود 💔😭
#فاطمیه 🥀
#مادرم 💔
🌹@tarigh3
میخوای بدونی چرا هنوز حبِّ علی «ع» و بچههاش توی سینته الحمدالله ؟
- احیاناً فاطمیه وسط روضهها
به حضرت زهرا «س» نگفتی مادر؟ 💔😭
#مادرم 💔