#شهید_صیاد_شیرازی
دوره ی تکاوری، بین شیراز و پل خان به سمت مرودشت، دانش جوها را برده بودم راه پیمایی استقامت. از آسمان آتش می بارید.
خیلی ها خسته شده بودند. نگاهم افتاد به صیاد، عرق بدنش بخار می شد
و می رفت هوا، یک لحظه حس کردم دارد آب می شود، آتش می گیرد و ذوب می شود!
شنیده بودم که قدرت بدنی بالایی دارد، با خودم گفتم اینم که داره می بره!"
رفتم نزدیکش و گفتم: اگه برات مقدور نیست می تونی آروم تر ادامه بدی. هنوز صیاد چیزی نگفته بود که یکی از دانش جویان خودش را رساند به ما.
ـ استاد ببخشید! ایشون روزه ن. شونزده -هفده روز
- روزه است؟
- بله.
- مگه ماه رمضونه صیاد روزه می گیره!
ایستادم، جا ماندم... صیاد رفت، ازم فاصله گرفت...
منبع : یادگاران، جلد ۱۱ کتاب شهید صیاد، ص ۱۰
👇
🇮🇷 @tarigh_alhagh
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
﷽؛ ✨ نظافت برای عبادت #شهید_صیاد_شیرازی ✨
🌸 زمستان بود. توی راه کرمانشاه، بچه بغلش بود. زد و لباسش را نجس کرد. رسیدیم به یک قهوه خانه ی بین راهی. گفت: نگه دار.
پیاده شد. همه پیاده شدیم.
🌸 از قهوه چی سراغ آب گرم را گرفت. فکر کرد برای چای می خواهیم. گفت: داریم. بعد که فهمید می خواهد خودش را آب بکشد، گفت: نه، نداریم. این جا حموم نداریم که.
🌸 صیاد دست بردار نبود. بالاخره هر طور بود، خودش را آب کشید و لباسش را عوض کرد که پاک باشد، که #نماز_اول_وقت را از دست ندهد.
📚 یادگاران، جلد 11، ص 78
👇
🇮🇷 @tarigh_alhagh
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
1_73186886.mp3
1.58M
﷽؛ ☀️ #نماز_اول_وقت ☀
🍎 خاطره #شهید_صیاد_شیرازی از #امام_خمینی
#کلیپ #نماز_شهیدان
👇
🇮🇷 @tarigh_alhagh
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
✳ سه دقیقه با پدرم صحبت کردم؛ از حقوقم کم شود!
📌 از مواردی که شهید صیاد رعایت میکرد حقوق #بیتالمال بود. من شاهد بودم که از منطقه با من که در دفتر ایشان بودم، تماس میگرفت و میگفت مثلا سه دقیقه با مشهد با پدرم صحبت تلفنی کردهام. ما در طول این مدت تماسهای شخصی او را یادداشت میکردیم سر ماه جمعبندی میکردیم و پولش را از محل حقوق وی کسر و به حساب بیتالمال واریز میکردیم که رسید همهی این پرداختیها هم موجود است. شهید صیاد یک پیکان داشت در حالی که دهها ماشین مدل بالا در اختیار ما بود، اما ایشان پرهیز میکرد و میگفت کارهای شخصی را با ماشین شخصیام پیگیری کنید.
👤 راوی: حسن کلانتری رئیس دفتر سابق #شهید_صیاد_شیرازی
📚 از کتاب #صیاد_دلها
📖 ص 70
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم