💡خاطره #میرزا_حسن_رشدیه از منبر شرکآلود خود!
«در ۱۲ رمضان ۱۲۹۶ در منبر از حرمت محاکمه در پیش ظالم سخن میگفتم...
ناگاه ولیعهد (مظفرالدین شاه) به قصد زیارت امامزاده وارد مسجد شد. من برای اینکه او بدش نیاید فوری طرز سخن را تغییر دادم. پس از لمحهای ملتفت شدم که مشرکتر از من کسی پیدا نمیشود که برای خاطر یک نفر از ظلمه حکم الهی را مسکوت عنه و سخن را بریده به حرف دیگر بپردازم.
اطراف سخن را در هم پیچیده از منبر پایین آمده به حال بسیار بدی به منزل رفته، ترک معاشرت و محراب و منبر گفته، در به روی خود بسته، در قعر خانه نشستم.
اهل محله نزد پدرم آمده درخواست کردند که امر رفتن به مسجد صادر کنند. پدرم قبول نکرده، جواب داد که خود ابصر بر حال خویش است.
زنها مادرم را در پیش پدرم واسطه قرار دادند. پدرم به والده فرمود که مومنه! تازه دارد آدم میشود؛ مزاحمش نشوید.
اصرار مادر از حد فزون گشت. صلاح در این شد که از شهر خارج شوم. به قصد زیارت ارض اقدس به اجازه والدین شبانه از شهر خارج شدم.»
پس از این رخداد، رشدیه در مسیر تعلیم و تربیت قرار گرفت.
📚ر.ک: مجموعه خاطرات میرزا حسن رشدیه تبریزی ص۳۲ و ۳۳
🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran