تاریخ حوزه طهران
▪️حاج سید علیاصغر رخصفت از دنیا رفت و رهبر فرزانه انقلاب در پیام خود، وی را از مبارزان قدیمی و دوست
▪️مرحوم حاج سید علیاصغر رخصفت:
قبل از ۱۳۲۰، مرحوم پدر ما، حاج سید ابوطالب رخصفت، از متدینین خیابان لرزاده و از مریدان سرسخت مرحوم #شیخ_علی_اکبر_برهان در خیابان لرزاده و #مسجد_لرزاده بود.
من از بچگی، از شش، هفت سالگی #مسجد_لرزاده بودم تا مثلاً سی سال و چهل سال بعد از آنکه مرحوم برهان به رحمت خدا رفت. ما بچه بودیم، ولی خب، آن کشش مرحوم برهان، جوانان و افراد بسیاری را خیلی خوب جذب کرده بود.
پدرهای ما خیلی به مرحوم برهان علاقهمند بودند؛ مثلاً اگر شما دو شب به مسجد لرزاده نمیآمدی، شب سوم در خانۀ شما بود و در میزد که شما کجا هستی و چی شده و چرا نمیآیی؟
من حدوداً شانزده سالم بود که دیگر به مرحوم ن#واب_صفوی علاقهمند شدم و به جمع #فدائیان_اسلام پیوستم. در مسجد لرزاده منبر میرفتند و سخنرانی میکردند و البته کار خطرناکی هم بود. بالای منبر علناً به شاه و آمریکا و انگلیس فحش میدادند. راهدادن اینها از سوی مرحوم برهان، از سوی امام جماعتی در تهران و مسجد لرزاده که پایگاه متدینان تهران بود و تقریباً افراد آن هم متدین و از بازاریهای پولدار و استخوانداری بودند که با مرحوم برهان انس داشتند، کار خطرناکی بود.
شبی من تنها گوشۀ مسجد لرزاده، پای ستونی نشسته بودم. در همان حال بودم که مرحوم برهان دست خود را بر روی شانۀ من گذاشت. حدوداً ۱۷ سالم بود. من بچه بودم. یک دستشان روی زمین بود و یک دست روی شانۀ من.
گفت: «آسید علیاصغر، من پیامی دارم برای شما؛ بگویم؟» عرض کردم: «بفرمایید حاج آقا.» گفت: «پدر شما به من پیغام داده که از شما راضی نیست.» گفتم: «چرا حاج آقا؟» گفت: «علاقهمند نیست که شما بین این فدائیان اسلام رفتوآمد میکنی.» من هم در همان حالت بچگی، همین طور که مرحوم برهان نیمهخیز دست خود را روی شانۀ من گذاشته بود، برگشتم و به صورت او نگاه کردم و گفتم: «اینها بد هستند؟ اگر بد هستند مقصر شمایی.» گفت: «من!؟ برای چی من!؟» گفتم: «شما اینها را به مسجد لرزاده آوردهاید و به ما شناساندید. من از اینجا اینها را شناختم.» زد زیر خنده و گفت: «من فقط پیغام پدرت را برای شما آوردم.»
من عکس مرحوم برهان و نواب را زده بودم داخل اتاق. هر وقت که من به خانه میآمدم و احیاناً اوقاتم تلخ بود، مرحوم پدرم میآمد و زیر این عکسها مینشست و میگفت: «چیه؟! آقاتون طوری شده؟» شوخی میکرد و ما را دست میانداخت.
🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran