eitaa logo
تاریخ و سیاست
2.9هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
23 ویدیو
12 فایل
دور هم تاریخ بخوانیم.... در این کانال ، مطالب تاریخی با تم سیاسی به ساده ترین زبان ممکن و با پیش مایه ی طنز خدمت شما ارائه میگردد. کپی برداری از مطالب ، کاملا آزاد می باشد. آی دی پژوهشگر مطالب؛ @arefaneh53 ادمین ارتباط؛ @Youzarsif_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
و گفتیم که امام صادق ع خیلی با بنی‌الحسن صحبت کرد که فریب اینها را نخورید و اینها وقتی سوار بر کار شدند ، شما را می‌کشند و از شما به عنوان ابزار استفاده میکنند و .... عبدالله محض و پسرانش محمد نفس زکیه و ابراهیم قتیل باخمرا به فرمایش امام صادق ع گوش ندادند و رهبری معنوی قیام را به دست گرفتند. بنی‌عباس هم وقتی به قدرت رسیدند ، آنها را حذف کردند. این اتفاقات در زمان منصور افتاد. در زمانی که کوفه پایتخت منصور عباسی بود. منصور ابتدا ، عبدالله محض را دستگیر کرد تا محل اختفای پسرانش را بگوید. اما عبدالله مقاومت کرد و تا سه سال در زندان هاشمیه کوفه بود تا فوت کرد . بعد نفس زکیه در مدینه برعلیه عباسیان شورش کرد و حرفش این بود که مگر شماها نگفتید که برای به خلافت رساندن ما قیام میکنید؟ مگر مردم به عشق ماها به شما کمک نکردند؟ مگر شعار شما جلب رضایت آل‌محمد نبود؟ پس این دودوزه بازی‌ها چیه؟ چرا خودتان خلیفه شدید؟ منصور هم یک لشکر به مدینه فرستاد و بعد از دوماه جنگ و گریز محمد نفس زکیه را به شهادت رساندند و سرش را به کوفه برای منصور فرستادند. ابراهیم ، برادر نفس زکیه از این مهلکه جان سالم به در برد و مخفی شد و مدتی بعد به بصره آمد و در آنجا قیام کرد. منصور ، این قیام را هم سرکوب کرد و ابراهیم در منطقه باخَمرا به شهادت رسید و معروف شد به ابراهیم قتیل باخمرا. عبدالله محض یک پسر دیگر به‌نام ادریس هم داشت که به مغرب یا همان مراکش فعلی فرار کرد و بعدها دولت ادریسیان را تشکیل داد که همه از نوادگان امام حسن ع هستند و اکنون هم تعداد زیادی امامزاده از نسل امام حسن مجتبی ع در مراکش داریم که همین ادریسیان هستند. انشالله بقیه بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
• با دانستن این 30 دلیل کتاب خواندن، همیشه کتاب خواهید خواند : ¹- تقویت تخیل ²- تقویت حافظه ³- رشد مغز ⁴- کسب دانش ⁵- کاهش استرس ⁶- بهبود مهارت نگارش ⁷- بهبود دایره واژگان ⁸- بهبود مهارت‌های انتقادی ⁹- تفریح ارزان ¹⁰- عادتی پرفایده ¹¹- افزایش دقت و تمرکز ¹²- بهبود مهارت‌های ارتباطی ¹³- انگیزش ¹⁴- بهبود عواطف ¹⁵- بهبود سلامت ¹⁶- خواب راحت ¹⁷- سرگرمی همراه ¹⁸- افزایش خودباوری ¹⁹- تقویت مهارت‌ها ²⁰- آموختن همگام با توانایی‌های خود ²¹- افزایش خلاقیت ²²- اجتماعی شدن ²³- آشنایی با جهان‌های دیگر ²⁴- بهبود اخلاقیات و رفتارها ²⁵- آموختن همگام با توانایی‌های خود ²⁶- گزینه‌های فراوان برای افکار جدید ²⁷- آموختن دربارۀ گذشته و تاریخ ²⁸- افزایش هوش ²⁹- بدون عوارض جانبی و آسیب به چشم ³⁰- صرفه‌جویی @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که بنی عباس بلافاصله بعد از روی کار آمدن ، شروع کردند رقیبان خودشان و همانهایی که باعث شده بودند ، بنی‌عباس روی کار بیایند را کنار زده و یا به قتل برسانند. این دقیقا همان پیش‌بینی بود که امام صادق ع داشت و به بنی‌الحسن ع سفارش کرد که در قیام بنی‌عباس برعلیه بنی‌امیه شرکت نکنند. اما بنی‌الحسن ع گوش نکردند و نتیجه را هم دیدند. ابوسلمه خلّال را هم که می‌خواست اهل‌بیت را به خلافت برساند بوسیله ابومسلم خراسانی از سر راه برداشتند . حالا دیگر نوبت به خود ابومسلم بود که به قتل برسد . ابومسلم با استفاده از ارادت خراسانیان به یحیی بن زید ، آنها را برعلیه حاکم اموی خراسان شورانده بود و کم‌کم بر همه ایران مسلط شده بود و لشکر بزرگی از ایرانیان فراهم کرده و به کمک سفّاح فرستاده بود تا بر مروان حمار غلبه کند. حالا سال ۱۳۷ است و منصور عباسی به خلافت رسیده . همان که در تاریخ به منصور دوانیقی معروف شد. در مورد اینکه چرا منصور دستور قتل ابومسلم را صادر کرد ۳ تا نظریه هست. یکی اینکه ابومسلم برای امام صادق ع نامه نوشته و گفته بود که لشکریان من که همه از ایران هستند در اختیار توست. منتظر فرمانت هستیم. امام صادق ع هم اصلا جواب او را نداده بود چرا که می‌دانست اینها همه خدعه است و ابومسلم خودش در بیعت منصور است. خلاصه اینکه خبر این نامه‌نگاری به منصور رسید و به فکر قتل او افتاد. دیگر اینکه می‌گویند ابومسلم میخواست یک دولت به مرکزیت خراسان در ایران راه بیندازد و آن را از دولت بنی‌عباس جدا کند و به اصطلاح اعلام استقلال کند. منصور هم متوجه شد و او را سربه‌نیست کرد. علت دیگر که گفته‌اند ، اختلاف بین ابومسلم و منصور بر سر ابوسلمه است. می‌گویند که ابومسلم ، بعد از قتل ابوسلمه ، پشیمان شد و به منصور بدبین شد و متوجه شد که عنقریب ، منصور همین بلا را هم بر سر او می‌آورد و لذا به فکر شورش برعلیه منصور افتاد و در نهایت به قتل رسید. خب ، حالا روش قتل او چگونه بود؟ منصور ، او را برای کاری به کوفه فراخواند. بعد از آن طی حکمی او را والی شام کرد و هدف او این بود که در بین راه او را به قتل برساند. ابومسلم فهمید که کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است لذا از پذیرش حکم امارت شام خودداری کرد و گفت که من والی خراسان هستم و باید زودتر به خراسان بروم و سریع از کاخ خارج شد. ابومسلم چند پیک برای برگرداندن او فرستاد و ابومسلم ، مقاومت کرد. در نهایت منصور خودش حرکت کرد و در مدائن به او رسید و گروهی را به دستگیری ابومسلم فرستاد و به در نهایت او را به قتل رساند. منصور ، همراهان ایرانی ابومسلم را هم با پول خرید و یک حاکم عرب برای خراسان فرستاد و خیلی از بزرگان ایرانی را به بغداد آورد و در امور دیوانی به کار گرفت. بعد از آن، امور دیوانی از زمان منصور تا سالهای سال در اختیار ایرانیان بود. البته اینطور هم نبود که ایرانی‌ها در قبال قتل ابومسلم و ابوسلمه ، ساکت بنشینند. بعد از قتل او چندین شورش در ایران رخ داد که تا سالها طول کشید . به عبارت دیگر شورش‌هایی که تا حدود ۵۰ سال در ایران رخ داد همه به انتقام قتل این دو بود از جمله قیام سنباد که دوست ابومسلم بود و قیام اسحاق تُرک و قیام استادسیس و قیام المقنّع و قیام بابک خرمدین. اینها را انشالله بعدا توضیح خواهم داد. خب ، برخورد بعدی منصور با اهلبیت و امام صادق ع و چند نفر افراد متفرقه از جمله عبدالله ابن مقفّع بود که انشالله در قسمت بعدی عرض میکنم. @tarikhbekhanim
باسلام عرض شد که اولاد عبدالله بن عباس که پسر عموی پیامبر بود بالاخره در سال ۱۳۲ با سوء استفاده از موقعیت اهلبیت و به اسم الرضا من ال محمد ، سوار بر کار شدند و خلافت عباسی را پایه‌گذاری کردند و صدالبته دشمن درجه یک اهل‌بیت گردیدند. یادم هست که یکی از اساتیدم تحلیلی بر این مسئله داشت و جنایات بنی‌عباس را به ربای زیادی که عباس ، عموی پیامبر در دوره جاهلیت می‌گرفت ربط میداد. عباس ، رباخوار معروفی بود و به طور کلی یکی از مشاغل قریش رباخواری بود و با این‌کار خانواده‌های زیادی را از هم متلاشی کرده بودند. قریشیان ثروتمند بودند و با ربا گرفتن از قبایل دیگر ، همه قبایل دیگر را زیر چنته خودشان گرفته بودند. نقل شده که کلمه قریش از نظر لغوی به معنای ماهی درنده یا کوسه یا سگ‌ماهی است که شکار خود را نمی‌بلعد بلکه آن را تکه تکه و متلاشی می‌کند و بعد می‌خورد. این روش کار قریش بود و با قرض دادن به دیگران و راگرفته از آنها مسلط بر تمام قبایل عرب شده بودند. یکی از دلایل اصرار قرآن کریم در آیات گوناگون بر حرمت ربا ، همین مسئله است . عباس ، عموی پیامبر در این رابطه مشهور بود و اولین ربایی که پیامبر باطل اعلام گرد ، ربای عمویش عباس بود. القصه ، منصور دوانیقی در طول دوره خلافت ۲۲ ساله‌اش پایه‌های حکومت عباسی را محکم کرد و رقبا و مخالفینش را از میان برداشت. از حمله اینها ، اهلبیت بودند که از عباسیان رودست خورده بودند و عباسیان آنها را فریب داده بودند. شورش نفس زکیه و بعد هم ابراهیم قتیل باخمرا ، و دفع آنها توسط منصور باعث نشد که این شورش‌ها ، تمام شود و در طول دوره منصور و بعد از آن هم مرتب وجود داشت و اینکه می‌شنوید مثلا در فلان جا ۶۰ نفر از سادات را سر بریده و در چاه ریختند و یا در فلان منطقه ، سادات را قتل عام کردند و .... همه در ادامه همین مسئله بوده. سردسته بنی‌هاشم در دوره منصور ، امام صادق ع بود که معتقد به مبارزه منفی بوده و مستقیما در هیچ قیامی شرکت نمی‌کرد و ما معنی مبارزه منفی را قبلا توضیح دادیم. اما باز هم یک مثال میزنم تا متوجه معنای آن بشوید. روزی منصور به حضرت صادق ع گفت چرا مانند دیگران به دیدار او نمی‌رود؟ امام در جواب فرمود: لَیْسَ لَنا ما نَخافُکَ مِنْ أجْلِهِ وَ لاعِنْدَکَ مِنْ أمرِ الآخرةِ ما نَرجوکَ لَهُ وَ لا أنْتَ فی نِعمَةٍ فَنُهَنِّئُکَ وَ لاتَراها نِقْمَةً فَنُعَزّیکَ بِها، فَما نَصْنَعُ عِنْدَکَ؟ ما کاری نکرده‌ایم که به جهت آن از تو بترسیم و از امر آخرت چیزی نزد تو نیست که بخاطر آن به تو امیدوار باشیم و این مقام تو، نعمتی نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتی برای خود نمی‌دانی تا به تو تسلیت بگوییم، پس پیش تو چه کاری داریم؟ بدین گونه بود که امام نارضایتی خود را نسبت به حکومت منصور ابراز می‌داشت. به این طرز برخورد ، مبارزه منفی می‌گویند. همین مبارزه منفی هم بر منصور گران می‌آمد و بالاخره دستور شهادت امام را به عامل خود در مدینه داد و او را مسموم کرد. رحمت خدا بر این امام بزرگوار و اجداد طاهرینش. علاوه بر برخورد با اهلبیت و امام صادق ع ، منصور با جریان‌های فکری آن دوره از جمله بزرگان اهل سنت ، خوارج و زنادقه هم برخوردهای تندی کرد. بزرگان اهل‌سنت که همگی شاگرد امام صادق ع بودند با تغییر خلافت از بنی‌امیه به بنی‌عباس مخالف بودند و لذا در ابتدا با عباسیان درافتادند و حکم به رد خلافت آنها دادند. منصور در ابتدا با آنها مماشات کرد اما بالاخره سفیان ثوری و ابوحنیفه و مالک را دستگیر و تنبیه مفصلی کرد. آقایان توبه کردند و بعدا یاریگر منصور شدند. ایکاش این بزرگان اهل سنت در جریان تغییر خلافت از امام علی ع و امام حسن ع به معاویه هم اندکی مخالفت از خودشان نشان می‌دهند تا امر بر ما مشتبه نشود که اینها همیشه مدافع جبهه کفر و نفاق و یهود هستند. دسته دیگر ، خوارج بودند و قبلا عرض کردم که خوارج به طور کل با هر نوع حکومتی مخالف بودند چه برحق و چه بر باطل. چه علوی و چه اموی و چه عباسی. خرتر و احمق‌تر از این خوارج در عالم وجود نداشت. مغز اینها کاملا مسدود بود و هیچ نصیحتی را نمی‌پذیرفتند. چرا که میگفتند حکومت فقط مخصوص خداست و هیچکس نباید خلیفه بشود. اما نمی‌گفتند که خب خدا چگونه به عالم خاکی بیاید و بر ما حکومت کند. آیا یک نفر نباید باشد که حکومت تشکیل بدهد و نظم ایجاد کند و زکات و مالیات بگیرد و لشکر تهیه کند و به امور اصناف رسیدگی کند و حق مظلوم را از ظالم بگیرد و .....؟ منصور ، شورش خوارج به رهبری ملبر بن حرمله را سرکوب کرد و اینها تا چند سال کمر راست نکردند.
یکی دیگر از جنبشها که در دوره منصور راه افتاد و بعدها خیلی قوی شد ، شورش زنادقه بود. اینها به اصطلاح زندیق بودند و طرفدار ادیان مشرق زمین از جمله مانی و بودایی و برهمایی بودند. این ادیان که گفتم ، رسما بت‌پرست هستند و یا اینکه دین آنها ملغمه‌ای از ادیان مختلف است. مثلا مانی کسی بود که به دلخواه خودش ، اوستا را تفسیربه رای کرد و نام آن را زند گذاشت. زند و پازند دوتا از تفسیرهای اوستا هستند و معتقدین به آموزه‌های زند را به فارسی زندیک و به عربی زندیق می‌گویند. این اصطلاح بعدا به پیروان سایر ادیان ساختگی یا غیرتوحیدی هم گفته شد. خلاصه اینکه یکی از کسانی که در دوره منصور به نام زندقه ، برخورد بدی با او شد و به طرز فجیعی به قتل رسید ابن مقفع ، همان مترجم کلیله و دمنه از فارسی به عربی بود که داستان آن را انشالله فرداشب عرض میکنم. @tarikhbekhanim
باسلام عبدالله بن مُقَفَّع ، یک ایرانی زرتشتی و از اهالی فارس بود که در جوانی به دست خود منصور مسلمان شده بود.این آقا در تاریخ از اساتید سخن و ادبیات و آدم باسوادی شمرده شده و از وقتی که به کوفه آمد در دستگاه عباسیان رفت و آمد پیدا کرد. عباسیان ، خودشون را خیلی مدیون ایرانی‌ها می‌دانستند. اغلب سپاهیان عباسی که باعث غلبه عباسیان بر امویان شدند ایرانی و مخصوصا خراسانی بودند و لذا سپاه عباسی خیلی تحت تاثیر ایرانی‌ها بود و دیدیم که ابوسلمه و ابومسلم هر دو ایرانی بودند. خلفای عباسی هم شروع کردند از ایرانی‌ها زن بگیرند و لذا دایی بچه‌های آنها ایرانی می‌شدند. مسلّم است که وقتی این بچه‌ها به خلافت می‌رسیدند ، نفوذ این دایی‌ها هم در دستگاه خلافت زیاد میشد. خلاصه اینکه ایرانی‌ها با قیامی که برضد امویان کردند ، تمدن خودشان را زنده کردند و از شهروند درجه دو و سه به شهروند درجه یک ارتقاء پیدا کردند.در حالیکه در دوره امویان به آنها موالی می‌گفتند که به معنای پناهنده به یک شهروند عرب است. یعنی ایرانی‌ها بعد از عرب‌ها قرار داشتند. یعنی شهروند درجه دو یا سه. کار به جایی رسید که در بین ایرانی‌ها نهضتهای شعوبیه راه افتاد. یعنی چه؟ یعنی اینکه برخی ایرانی‌ها استناد کردند به این آیه که میفرماید يَآ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ای مردم! ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و ملت ها و قبیله ها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید. بی‌تردید گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزكارترین شماست. یقیناً خدا دانا و آگاه است. حجرات - 13 بعد گفتند که منظور از شعوب ، ایرانی‌ها هستند که به شکل ملت واحده زندگی می‌کنند و منظور از قبایل ، عرب‌ها هستند که قبیله قبیله زندگی می‌کنند و چون کلمه شعوباً قبل از قبائل آمده پس خدا هم قبول دارد که ایرانی‌ها از عرب‌ها برترند. خلاصه این نظریه ، خیلی طرفدار پیدا کرد. حتی نقل شده در زمان فتوحات هم ، بعضی از عرب‌ها ، شیفته تمدن ایرانی شدند و گفتند که ایرانی‌ها از ما برترند . یک نمونه از اینها سعد ابی وقاص ( پدر عمرسعد) است که خودش فاتح ایران و سردار قادسیه بود و نقل شده که اواخر عمرش ، اوستا می‌خواند و اذکار زرتشتی میگفت 😳 البته همان موقع هم در بین ایرانی‌ها کسانی بودند که فرهنگ عربی را دوست داشتند و به اصطلاح ، عرب‌زده شده بودند. علت اصلی این مسئله در عظمت قرآن و زبان عربی بود که برای ادیبان ایرانی با آن زبان پهلوی که جذابیت زیادی نداشت ، واقعا سحرآمیز و تاثیرگذار بود. اگر امروز زبان فارسی اینقدر شیرین است ، اگر گلستان و بوستان سعدی و اشعار حافظ و خیام و مولوی و .... در کل دنیا و حتی بین اروپایی‌ها جادو کرده و فردی مثل گوته آلمانی را دیوانه خودش کرده ، بیشتر به‌خاطر ترکیب آن با زبان عربی است وگرنه شاهنامه فردوسی که فارسی خالص است ، در مقایسه با آثار سایر شعرا ، بیشتر به خاطر حماسی بودن و منحصر به فرد و ذکر داستانهایی که داشت فراموش میشد ، معتبر است وگرنه از نظر صنایع شعری در مرحله بعدی قرار دارد. مخصوصا ، زبان عربی ، به شعر فارسی خیلی خدمت کرد و عرب‌ها که اصلا زبان عادی کوچه و بازارشان ، شعر بود ، شدند تنظیم‌کننده و وزن دهنده شعر فارسی و هنوز که هنوز است ، بحور عروضی و اوزان شعر فارسی ، عربی است. توصیه میکنم کتاب نهضت شعوبیه از دکتر ممتحن را حتما بخوانید که بسیار جالب است. القصه ، در دوره بنی‌عباس که ایرانی‌ها از حالت شهروند درجه دو درآمدند ، ایرانی‌ها هم شروع به تبلیغ فرهنگ ایرانی کردند و کتابهای پهلوی را به عربی ترجمه کردند و با این‌کار هم فرهنگ و تمدن خودشان را به رخ عرب‌ها کشیدند و هم یک انقلاب در صنایع ادبی عرب‌ها ایجاد کردند . چرا که عرب‌ها ، نثرشان قوی نبود و بیشتر به شعر اهمیت می‌دادند و نثر قوی نداشتند. ایرانی‌ها و مخصوصا عبدالله بن مقفع را پایه‌گذار نثر عربی می‌دانند. این عبدالله بن مقفع شروع کرد چندتا کتاب پهلوی را به عربی ترجمه کرد. از جمله کلیله و دمنه و خداینامه و تاجنامهء انوشیروان و.... اینها که به عربی ترجمه شد ، فرهنگ عرب‌ها عوض شد. طرز حرف زدنشان عوض شد. سبک لباس و تجملات و تفاخرها عوض شد . همان کاری که در این چندسال ، لیبرالیسم با ما کرد و همه چیزمان را عوض کرد و اینطور شد که تفریحات مسخره و مبتذل را بر تشکیل خانواده مقدم دانستیم. کار کردن خانم‌ها در بیرون منزل را پرستیژ دانستیم. فرزند نداشتن و سگ و گربه بزرگ گردن را کلاس دانستیم. مشروبخواری و هزار و یک کثافت کاری را از کتاب خواندن و تحصیل کردن و ارتقاء فکر برتر دانستیم.
خلاصه اینکه ابن مقفع ، خیلی به عرب‌ها خدمت کرد اما خواسته یا ناخواسته اثرات سوئی روی فرهنگ آنها گذاشت حتی بعضی وقتها در ضمن متون ترجمه شده به دین هم می‌تاخت و اسلام را زیر سوال می‌برد. بعد شروع کرد افکار فلسفی را وارد ادبیات عرب کرد. عرب‌ها از مدتی قبل با فلسفه یونان آشنا شده بودند و آن کتاب‌ها را ترجمه میکردند ولی فلسفه شرق که هندی و ایرانی بود با بت‌پرستی آمیخته بود و اینها روی دین عرب‌ها اثر گذاشت. از جمله کتاب‌های مانی و ابن دیصان و مرقیون. این رفتارها برای منصور اهمیت نداشت و هرچه دلسوزان تذکر می‌دادند فایده نداشت. تا اینکه یک روز در ضمن نامه‌ای ، ابن مقفع ، شان خلافت را زیر سوال برد و به منصور هم توهین‌هایی کرد که بر منصور گران آمد. منصور هم همین رفتارهای ابن مقفع را بهانه کرد و به او برچسب زندیق زد و دستور داد که او را به بدترین وجه ممکن بکشند. هرچه این آقا داد و فریاد کرد که غلط کردم . زندیق دیگه چه صیغه‌ایه. من زندیق نیستم. من مسلمان شدم . من این همه به شماها خدمت کردم. هیچ فایده نداشت. به قول دکتر زرین‌کوب در کتاب دو قرن سکوت ، یه تنور آتش درست کردند و اندام‌های او را می‌بریدند و در آتش می‌انداختند و بعد هم تنه‌اش را انداختند تا سوخت. این رفتار با زندقه بعد از منصور ، در زمان مهدی پسر منصور هم ادامه یافت که انشالله توضیح خواهیم داد. @tarikhbekhanim
کتاب دو قرن سکوت ، یکی از بهترین منابع در ارتباط با وضعیت ایرانیان در دو قرن اول هجری @tarikhbekhanim
کتاب نهضت شعوبیه ، منبع خوبی در ارتباط با شناخت نهضتهای برتری‌جویانهء ایرانیان @tarikhbekhanim
باسلام آخرین مطالبی که در مورد منصور دوانیقی میخواهم عرض کنم ، چند اقدام منصور از جمله انتقال مرکز قدرت و خلافت به بغداد و تبدیل خلافت به سلطنت و تاسیس وزارت است. گفتیم که پایتخت عباسیان در دوره سفاح ، شهر انبار عراق بود. منصور که آمد ، این پایتخت را به نزدیکی کوفه در شهرکی به نام هاشمیه قرار داد . بعد از مدتی متوجه شد که کوفه و اطراف آن جای مناسبی برای این کار نیست . چرا که به طور کلی این مناطق ، پر از شیعه بود و حالا که منصور بر سر شیعیان کلاه گذاشته بود و به اسم سادات حسنی و گرفتن انتقام شیعه و کربلا از امویان بر سر کار آمده بود، نمی‌توانست با خُلف وعده‌ای که کرده بود در این منطقه بماند لذا در سال ۱۴۲ دستور بنای شهر بغداد را صادر کرد. بغداد از قدیم هم بود اما یک دهستان کوچک از توابع تیسفون قدیم محسوب می‌شد و خیلی خوش آب و هوا و حاصلخیز بود خصوصا اینکه آن را طوری ساختند که رود دجله از وسط آن عبور کند و لذا بغداد از اول دو بخش بود یکی شرق دجله و یکی هم غرب دجله. منصور در بغداد کاخهای متعددی ساخت و بالاخره هم خودش در سال ۱۴۶ به بغداد آمد و آنجا را مرکز خلافت کرد. از این به بعد تا سال ۶۵۶ که هلاکوخان مغول دولت عباسیان را برانداخت ، بغداد مرکز خلافت عباسیان بود یعنی حدود ۵۱۰ سال. بغداد هر روز بزرگتر و باشکوه‌تر میشد و به قدری عجایب این شهر زیاد شد که برای آن قصه‌های افسانه‌ای مثل داستانهای هزار و یک شب ساختند و آرزوی مردم جهان در دوره عباسیان این بود که به بغداد سفر کنند و عجایب آن را ببینند. عمده پیشرفت بغداد به واسطه ایرانی‌ها بود و اصلا خود بغداد قبل از اسلام ، یک روستا از توابع تیسفون بود که این تیسفون یکی از پایتخت‌های ایران قدیم بود. نقشه شهر بغداد را هم خالد برمکی کشید . این خالدخان برمکی یکی از ایرانی‌های خیلی با نفوذ در دولت مروان حمار بوده، که مخفیانه با عباسیان در ارتباط بود و بعد که مروان حمار کشته شد این آقا در دستگاه منصور ، قدرتی به هم زد و خیلی از کارهای اجرایی را این آقا به عهده می‌گرفت از جمله تشکیلات دیوانی و اداری منصور را این شخص راه‌اندازی کرد و بعد از قتل ابوسلمه خلال ، وزیر منصور شد و تقریبا همه کاره دستگاه خلافت. داستان نفوذ ، صعود و قتل عام برمکیان در دستگاه خلافت عباسی که یکی از داستانهای بسیار عبرت انگیز و حزن‌آور تاریخ است را من به وقت خودش خدمت شما عرض خواهم کرد. القصه ، بغداد کم کم دارای تعداد زیادی دانشگاه شد که توسط همین برمکیان تاسیس شدند و خیلی از دانشمندان دانشگاه گندی‌شاپور ایران به این دانشگاه‌های بغداد منتقل شدند . بعدها در قرن ۵ ، نظامیه بغداد ، یکی از معتبرترین دانشگاه‌های دنیا ، تاسیس شد که داستان این نظامیه‌ها را قبلا در اینجا عرض کرده‌ام. در دوره منصور در بغداد ، بیت الحکمه تاسیس شد ولی در ابتدا خیلی فعال نبود تا اینکه در زمان هارون و بعد هم مأمون به اوج فعالیت خودش رسید و صدها دانشمند در این بیت‌الحکمه ، تدریس و تحقیق و مخصوصا ترجمه کتاب‌های علمی دنیا را انجام می‌دادند و چندین زبان در آن تدریس میشد. ساخت دارالعجزه در بغداد که مخصوص نگهداری از سالمندان و ناتوانان بود و به اصطلاح خانه سالمندان امروزی محسوب میشد اولین بار در بغداد و در زمان مأمون بود و حتی مرکزی به نام دارالمجانین ساخته شد که مرکز نگهداری دیوانگان و مجنونها بود. در بغداد به قدری مُضیف و مهمانخانه و مسافرخانه و مراکز عیش و نوش و بهره برداری از زیبارویان ساخته شد که از اروپا برای تفریح به آنجا می‌آمدند و مبالغ زیادی از درآمد این مراکز به جیب خلیفه می‌رفت. انشالله در بخش تاریخ تمدن ، باز هم به ذکر اوصاف این شهر خواهم پرداخت. یکی دیگر از کارهای منصور ، تبدیل خلافت به سلطنت بود. منصور رسما خلافت را به یک نوع پادشاهی تبدیل کرد که خلیفه ، خیلی نماینده دین نبود ولی بر آن نظارت داشت. عباسیان برای خودشان وزیر انتخاب کردند که اولین آنها ابوسلمه خلال ، معروف به وزیر آل محمد ، و وزیر سفاح بود و دومین شان خالد بن برمک ، وزیر منصور بود. وزارت تا اواسط دوره هارون‌الرشید دست همین آل‌برمک بود و بعد دست ایرانیان دیگر و بعدها مدتی ترکها جایگزین شدند . منصب وزارت تا قبل از دولت عباسیان وجود نداشت و اولین بار توسط سفاح راه اندازی شد و خود کلمه وزیر یک واژه ایرانی است. وزیر، جانشین خلیفه بود که در هر کاری قائم‌مقام وی محسوب می‌شد. وزیر، امور مملکت را اعم از شئون لشکری و کشوری اداره می‌کرد. سپاه و امور جنگ، مالیات و عایدات تحت نظر او بود. مراسلات و فرمانها را به نقاط مختلف دور و نزدیک می‌فرستاد. وزرا نیز چند معاون و منشی داشتند. وزیر در راس بود؛ اما منشی و نویسنده در مراتب و مقامات خود می‌توانست، ترقی داشته باشد و حتی وزیر شود.
اینها را تاریخ بیهقی خیلی خوب توصیف کرده و اگر حتی یک گزیده از این کتاب پربار را بخرید و مطالعه کنید خیلی خوب است. منصور ، آدم خسیسی بود و حساب خزانه را همیشه خودش نگه میداشتند و دیوان خراج را خودش ادره می‌کرد و نقل شده که سکه‌های خزانه را خودش می‌شمرد و به همین دلیل به منصور دوانیقی معروف شد و دوانیق ، واحد پول آن دوره بود. این ملعون جنایتکار هم در سال ۱۵۸ بعد از ۲۲ سال خلافت، راهی دوزخ شد و پسرش مهدی جایگزین او گردید که داستان او را انشالله فرداشب عرض خواهم کرد. @tarikhbekhanim
باسلام و عرض ادب خدمت عزیزانی که تازه به جمع ما پیوسته‌اند. از آنجا که اغلب کانالهای تاریخی مطالب خودشان را به شکل جسته گریخته بیان می‌کنند، برآن شدیم که مطالب تاریخی را بر اساس موضوع و به شکل آکادمیک و دسته بندی شده در قالب این کانال ارائه کرده و بر بعضی از مطالب ، تحلیل‌های سیاسی ارائه دهیم. تا کنون به ترتیب ، موضوعات ذیل در این کانال ارائه شده است: ۱.تاریخ پول ، اقتصاد و بانکداری . لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/11 ۲.تاریخ یهودیت و یهودشناسی تا دوران معاصر. لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/47 ۳. تاریخ جریانات فکری حوزه‌‌های علمیه. لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/117 ۴. جریان‌شناسی سیاسی و تاریخ جریانات سیاسی در ایران. لینک ورود به این مبحث عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/128 ۵.از حمله مغول به ایران تا دولت جمهوری اسلامی. شامل تاریخ دولت‌های ایلخانی ، دوره فترت ، دوره ملوک‌الطوایفی ، تشکیل دولت صفویه ، حمله افغانها، افشاریه ، زندیه ، قاجاریه ، پهلوی و تاریخ کامل دولت‌های پس از انقلاب اسلامی تا پایان دولت روحانی. لینک ورود به این مبحث عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/137 ۶.تاریخ جهان باستان شامل تمدن‌های بین‌النهرین ، مصر باستان ، ایران باستان ، دولت مادها ، دولت هخامنشیان ، دولت اشکانیان ، دولت ساسانیان لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/851 ۷.تاریخ ایران اسلامی تا ابتدای حمله مغول ، شامل تاریخ ورود اسلام به ایران ، دولت‌های طاهریان ، سامانیان ، غزنویان ، غوریان ، آل زیار ، آل بویه ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان. لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/981 ۸.تاریخ اروپا ، شامل اروپای باستانی ، دولت روم باستان ، تاریخ قرون وسطی ، امپراطوری مقدس روم ، تاریخ دولت بیزانس و جنگهای صلیبی. لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1073 ۹. تاریخ اروپا در دوره رنسانس ، عصر روشنگری ، تاریخ اروپای جدید ، تاریخ اروپای معاصر و جنگهای جهانی ، تاریخ جنگ سرد و فروپاشی شوروی ، دنیای تک قطبی لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1143 ۱۰.تاریخ انبیا و ادیان لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1391 ۱۱.تاریخ اسلام لینک ورود به این مبحث عبارتست از: https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1556 ۱۲.تاریخ تشیع و امامت و تاریخ خلفا. شامل تاریخ فرقه‌های شیعه ، تاریخ شیعه و تاریخ خلفا لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1827
باسلام منصور دوانیقی در سال ۱۵۸ به درک واصل شد در حالیکه دست او به خون پاک امام صادق ع و بسیاری از سادات ، آغشته بود و در سال ۱۴۸ امام صادق ع را مسموم و شهید کرد. قبلا امام صادق ع را چندین بار به بغداد دعوت کرده و قصد قتل ایشان را داشت که هر بار منصرف شده بود . یکبار هم کسی را برای ترور امام فرستاد که این شخص با کارد به امام حمله کرد ولی موفق نشد و در نهایت امام را مسموم نمود. در مورد مسئله مسمومیت ائمه و دلایل و روشهای آن به اینجا مراجعه کنید. بعد از امام صادق ع به شرحی که قبلا در مبحث فرقه اسماعیلیه عرض کردم ، امام موسی کاظم ع به وصیت پدرشان به امامت رسید. پس شروع امامت ایشان در دوره منصور و در سال ۱۴۸ بوده و پایان امامت ایشان ، شهادت‌شان در دوره هارون‌الرشید، در زندان و در سال ۱۸۳ بوده است .یعنی ایشان دوره ۴ خلیفه غاصب را درک کردند ، منصور و مهدی و هادی و هارون. بعد از فوت منصور ، پسرش مهدی به خلافت رسید. مهدی ۱۰ سال خلافت کرد و دوره خلافت او تماما با دوره امام کاظم ع هم‌زمان بود. اسم اصلی مهدی ، محمد بود و منصور برای انحراف اذهان عمومی و برای اینکه به مردم غالب کند که این فرزند من همان مهدی موعود است ، لقب المهدی بالله را به او داد و قصد او این بود که مردم ، قضیه محمد نفس زکیه را فراموش کنند و به آنها بقبولاند که مهدی موعود ، او نبوده بلکه این پسر من ، مهدی موعود است. همین مسئله یک سنت شد که خلفای بعدی عباسی همگی یک لقب داشتند که به کلمه الله ختم میشد. مثل المهتدی بالله و الواثق بالله و المتوکل علی الله و... به جز هادی و هارون که از این امر مستثنی بودند. حوادث مهم عصر مهدی عباسی عبارتند از لشکرکشی به طبرستان و هند و روم و همچنین مبارزه قاطع و بی‌رحمانه با زندقه. مهدی عباسی به طبرستان یعنی سواحل دریای خزر ، لشکرکشی کرد و قسمت‌هایی از آنجا را فتح کرد. تا این موقع کسی نتوانسته بود این کار را بکند و طبرستان هنوز زرتشتی بودند و در اختیار اسپهبدان ایرانی. یعنی فرماندهان لشکر ایران قدیم و نسل آنها بر این مناطق حکمرانی میکردند. علت اصلی عدم موفقیت مسلمانان در فتح این مناطق ، جنگلی و کوهستانی بودن این مناطق بود که باعث صعب‌العبور بودن میشد. دیگر اینکه مهدی به هند هم لشکر کشید و به اصطلاح ، پاکستان امروزی را به تصرف خود درآورد. مهدی در روم شرقی هم تا نزدیک آنقره که همان آنکارای فعلی باشد پیش رفت . مهدی آدم نرمخو و اهل سیاست و بخشنده‌ای بود و در ابتدای حکومتش ، شیعیان و سادات را از زندانهای پدرش آزاد کرد و خیلی از اموال مصادره شده‌شان را به آنها برگرداند. اما در اواخر عمرش با توجه به راه افتادن مجدد شورش‌های سادات و شیعیان ، دوباره بر آن‌ها سخت گرفت و حتی مدتی امام موسی کاظم ع را هم زندان کرد. در دوره این آقا ، شخصی به نام المُقنّع در ماوراء‌النهر ، ادعای خدایی کرد و به اصطلاح زندیق شد. این آقا که هاشم بن حکیم ، نام داشت در ابتدا زیر نظر ابومسلم ، فعالیت می‌کرد اما در جریان نهضت شعوبیه که قبلا توضیح دادم ، شروع به تدوین افکار مانوی کرد و بعد ادعای پیامبری و بعد هم ادعای خدایی کرد. این آقا در قبال لباس عباسیان که گفتیم سیاه بود ، لباس سفید را برگزید و گروه او معروف شدند به سپیدجامگان. معجزه المقنع ، جریان ماه نخشب است که در ادبیات فارسی خیلی معروف است و این آقا با تردستی و فریب مردم ، یک گوی کروی بزرگ از داخل چاهی در شهر نَخشَب خارج می‌کرد که به آسمان می‌رفت و تا یک شعاعی را روشن می‌کرد. خیلی‌ها با همین ترفند ، گول خوردند و به او ایمان آوردند . بعد از قتل المقنع ، از داخل چاه ، یک گوی بزرگ شیشه‌ای جیوه اندود درآوردند که با یک شمع که درون آن روشن میشد ، میدرخشید😄 مهدی ، لشکری را به ماوراءالنهر فرستاد و این لشکر ، با پیروان المقنع جنگید و المقنع از ترس اسارت خودکشی کرد. رفتار مهدی با زنادقه خیلی سخت بود و خیلی‌ از مخالفینش را هم به بهانه زندقه از بین برد. این خلیفه عباسی هم در سال ۱۶۹ در یکی از روستاهای شهر ایلام در ایران فوت کرد . بعد از مهدی به ترتیب دوتن از پسرانش خلیفه شدند . هادی و هارون که انشالله شرح آنها رافرداشب خدمت شما عرض میکنم. @tarikhbekhanim
باسلام و عرض ادب خدمت عزیزانی که تازه به جمع ما پیوسته‌اند. از آنجا که اغلب کانالهای تاریخی مطالب خودشان را به شکل جسته گریخته بیان می‌کنند، برآن شدیم که مطالب تاریخی را بر اساس موضوع و به شکل آکادمیک و دسته بندی شده در قالب این کانال ارائه کرده و بر بعضی از مطالب ، تحلیل‌های سیاسی ارائه دهیم. تا کنون به ترتیب ، موضوعات ذیل در این کانال ارائه شده است: ۱.تاریخ پول ، اقتصاد و بانکداری . لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/11 ۲.تاریخ یهودیت و یهودشناسی تا دوران معاصر. لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/47 ۳. تاریخ جریانات فکری حوزه‌‌های علمیه. لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/117 ۴. جریان‌شناسی سیاسی و تاریخ جریانات سیاسی در ایران. لینک ورود به این مبحث عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/128 ۵.از حمله مغول به ایران تا دولت جمهوری اسلامی. شامل تاریخ دولت‌های ایلخانی ، دوره فترت ، دوره ملوک‌الطوایفی ، تشکیل دولت صفویه ، حمله افغانها، افشاریه ، زندیه ، قاجاریه ، پهلوی و تاریخ کامل دولت‌های پس از انقلاب اسلامی تا پایان دولت روحانی. لینک ورود به این مبحث عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/137 ۶.تاریخ جهان باستان شامل تمدن‌های بین‌النهرین ، مصر باستان ، ایران باستان ، دولت مادها ، دولت هخامنشیان ، دولت اشکانیان ، دولت ساسانیان لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/851 ۷.تاریخ ایران اسلامی تا ابتدای حمله مغول ، شامل تاریخ ورود اسلام به ایران ، دولت‌های طاهریان ، سامانیان ، غزنویان ، غوریان ، آل زیار ، آل بویه ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان. لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/981 ۸.تاریخ اروپا ، شامل اروپای باستانی ، دولت روم باستان ، تاریخ قرون وسطی ، امپراطوری مقدس روم ، تاریخ دولت بیزانس و جنگهای صلیبی. لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1073 ۹. تاریخ اروپا در دوره رنسانس ، عصر روشنگری ، تاریخ اروپای جدید ، تاریخ اروپای معاصر و جنگهای جهانی ، تاریخ جنگ سرد و فروپاشی شوروی ، دنیای تک قطبی لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1143 ۱۰.تاریخ انبیا و ادیان لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1391 ۱۱.تاریخ اسلام لینک ورود به این مبحث عبارتست از: https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1556 ۱۲.تاریخ تشیع و امامت و تاریخ خلفا. شامل تاریخ فرقه‌های شیعه ، تاریخه شیعه و تاریخ خلفا لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1827
باسلام عرض شد که مهدی عباسی دو پسر داشت . هادی و هارون. قرار شد ابتدا هادی خلیفه بشود و بعد از فوت او ، هارون. اعلام ولیعهدی کردند و هادی تحت عنوان ولیعهد ، به ولایت گرگان منصوب شد. بعد از مدتی ، مهدی ، پشیمان شد و قرار شد که هادی را از حکومت گرگان فرابخواند و از ولایتعهدی عزل کند. هادی که متوجه این قضیه شد ، از گرگان به بغداد نیامد و گفت بنده همینجا جایم خوب است. و قصد داشت با لشکری که در اختیار داشت هرطور شده ایران را از زیر بار خلافت بغداد بیرون بکشد و خودش بر آن حکومت کند و به اصطلاح اعلام استقلال بنماید. مهدی که این خیره‌سری را دید ، نگران شد و با لشکری گران از بغداد به سمت گرگان به راه افتاد تا به حساب هادی برسد که در ایلام فوت کرد. بلافاصله هادی به بغداد آمد و اعلام خلافت نمود و یکسال خلیفه بود تا اینکه مرد و هارون جانشین او شد. دو علت برای مرگ او گفته‌اند . یکی بیماری و یکی هم اینکه مادرش خیزران از او ناراضی بود و هارون را بیشتر دوست داشت و لذا مقدمات قتل او را فراهم کرد تا هارون به خلافت برسد. هادی ، انسان شجاع و نیرومندی بود اما همین حماقتهایش که تمام کارهای پدرش را متوقف کرد و بر شیعیان و سادات سختگیری نمود و اموال آن‌ها را پس گرفت و مقرری آنها را قطع کرد و راهکار خشونت را پیش گرفت ، دلیل بر این است که لیاقت حکومت را نداشته. در دوره هادی ، یکی از نوادگان امام حسن مجتبی به نام حسین بن علی ، برضد هادی ، قیام کرد. محل قیام او در مکه بود و هادی لشکری را برای سرکوب این قیام فرستاد و حسین بن علی در منطقه‌ای به نام فخ در مبارزه با‌ این لشکر ‌، به شهادت رسید و معروف به شهید فخ گردید. این هم داستان هادی عباسی که فقط یکسال خلافت کرد. انشالله فرداشب قصه هارون را عرض میکنم که برادر هادی بوده است. @tarikhbekhanim
قبر مهدی ، سومین خلیفه عباسی در ایلام که در سال ۵۴ تخریب شد و دیگر ساخته نشد. @tarikhbekhanim
باسلام عزیزانی که مایل به مطالعه تاریخ عاشورا در این کانال هستند ، از اینجا شروع بفرمایند: https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1951
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یزید چگونه به درک واصل شد؟ جریان مرگ یزید را قبلا در اینجا عرض کرده‌ام. @tarikhbekhanim
باسلام بعد از هادی ، خلیفه عباسی ، برادرش هارون بن مهدی ، معروف به الرشید ، به خلافت رسید. هارون در طول دوره خلافت برادرش ، آدم مطیعی بود و بر خلاف اوامر او کاری نکرد چرا که هردو از یک مادر بودند و اختلافات تاریخی بین دو برادر معمولا وقتی رخ می‌دهد که آنها از مادران جداگانه‌ای باشند. مادر این دونفر ، خیزران نام داشت که در تاریخ خیلی از او نام برده شده و زن مقتدری بوده. این خانم در ابتدا کنیز بود و می‌گویند بربر یا از اهالی یمن بوده ، اما مهدی عباسی او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود. خیزران از هادی ، کینه به دل داشت و می‌گویند عامل قتل هادی ، همین مادرش بوده ولی هارون را خیلی دوست داشت و در زمان او بااستفاده از بیت‌المال ، کارهای خیر و عام‌المنفعه زیاد انجام می‌داد. از جمله اینکه وسعت مسجدالحرام را زیاد کرد و امکاناتی بر آن افزود. هارون الرشید مقتدرترین خلیفه عباسی بود و در سال ۱۷۰ به خلافت رسید و در سال ۱۹۳ هم از دنیا رفت. یعنی ۲۳ سال خلافت کرد و قبر او در مشهدالرضا ع در همین محلی است که امام رضا ع دفن شده است. اینکه هارون در اینجا چکار داشته برمی‌گردد به لشکرکشی هارون از بغداد به خراسان برای جنگ با خوارج سیستان که در این محل بیمار شده و از دنیا می‌رود. به طور کلی ، وقتی می‌گویند یک پادشاه ، مقتدرترین خلیفه یا پادشاه بوده یعنی اینکه بعد از او ، دوره افول آن سلسله آغاز شده. البته اینطور نیست که وقتی دوره افول آغاز بشود ، دو روز بعد ، آن سلسله از بین برود. سلسله عباسی بعد از هارون حدود ۴۰۰ سال دوام آورد تا اینکه مغول‌ها در سال ۶۵۶ بغداد را فتح و این سلسله را برانداختند. مثلا شاه عباس اول هم مقتدرترین شاه صفویه است و بعد از او افول صفویه آغاز شد. اما از زمان فوت او تا حمله افغانها به ایران و براندازی صفویه ۱۰۰ سال طول کشید. علت اینکه دوره هارون را عصر طلایی عباسی می‌نامند این استکه در این ۲۳ سال ، فتوحات خیلی انجام شد ، اقتصاد خیلی رونق گرفت . تجارت زیاد شد . رفاه مردم خصوصا در بغداد خیلی شد. بغداد به شهر افسانه‌ای تبدیل شد. درآمد حکومت زیاد شد و خزانه‌های زیادی برای نگهداری اموال ساخته شد .نظارت بر حال مردم و حضور میدانی خلیفه با لباس مبدّل در بین مردم زیاد شد. علم و دانش رونق گرفت و دارالحکمه وسعت یافت. ارتباط با اروپا خیلی زیاد شد و اروپایی‌ها مرتب به دربار هارون ، سفیر می‌فرستادند. هارون هم افرادی را به اروپا میفرستاد و اینها مخصوصا کتاب‌های زیادی به بغداد آورده و ترجمه میکردند. مهمترین کتاب‌هایی که ما می‌شناسیم و فارابی و ابن‌سینا هم خیلی از آنها نام برده‌اند ، مجسطی و هندسه اقلیدس ، در زمان هارون ترجمه شدند. کتاب‌های ریاضی و فلسفه خیلی ترجمه شدند. آثار ایرانی و هندی هم خیلی ترجمه شد. برخورد با زنادقه در دوره هارون کمتر شد و اینها آزادی عمل بیشتری پیدا کردند و مردم بغداد میل به بی‌دینی پیدا نمودند و به اصطلاح امروزی لائیک شدند. خدا را قبول داشتند اما اهمیت چندانی به دین نمیدادند. حوزه‌‌های دینی هم رونق گرفت و مدارس دینی زیادی ساخته شد. هارون آدم بخشنده و دست و دل بازی بود و مخصوصا همسری به نام زبیده داشت که هم دخترعموی او میشد و هم دخترخاله‌اش. این زبیده یکی از زنان زیبا و اعجوبه تاریخ است و خیلی در تاریخ از او نام برده شده. چرا که میل زیادی به عمارت و آبادانی داشت و جاهای زیادی را آباد کرد. مراکزی را برای علم‌آموزی ایجاد کرد. دارالقرآنهای زیادی هم ساخت و برای حفظ قرآن ، مسابقه و جایزه قرار می‌داد . یک رشته قنات از طائف به مکه کشید و آب مکه را زیاد کرد که به عین زبیده معروف است. در بغداد هم با روش‌های علمی ، آب را طوری به کاخهای هارون کشید که در کاخ ، فواره درست میشد. خب اینها مسائلی است که در تاریخ به عنوان تمدّن شناخته می‌شود. یعنی اگر یک حاکمی روی کار بیاید که این کارها را بکند و رفاه مردم زیاد بشود ، حاکم مقتدری خواهد بود ولو اینکه دین مردم ضعیف شود. ولو اینکه مراکز فسق و فجور هم بسازد. ولو اینکه بر شیعیان و ائمه هم سخت‌گیری کند و امام موسی کاظم ع را به شهادت برساند. معاویه هم در شام حکومت مقتدری داشت و از او بعنوان مقتدرترین خلیفه اموی یاد می‌شود ولی حداقل ۸۰ درصد از آنچه انحراف در دین اسلام نامیده می‌شود زیر سر این آقاست. در مورد جنایات هارون انشالله در قسمت بعدی صحبت میکنیم اما ذکر نام سه نفر در اینجا جالب است. یکی بهلول معروف که در زمان هارون بوده و برخی می‌گویند برادر هارون بوده ولی هم هارون و هم خودش این را کتمان میکردند.
اسم بهلول در حقیقت ابووهب بن عمرو بوده اما به جهت اینکه خودش را به دیوانگی میزده ، بهلول نامیده شده و بهلول به عربی یعنی شاد و شنگول. می‌گویند که بهلول از شاگردان امام صادق ع و امام موسی کاظم ع بوده و چون یک وقتی تحت تعقیب قرار گرفت خودش را به دیوانگی زد و به مجنون بغداد معروف شد و بااین کار حتی به کاخ هارون هم رفت و آمد می‌کرد. داستانهای خیلی زیادی از او در تاریخ نقل شده که اگر مایل به خواندن برخی از آنها هستید به اینجا مراجعه کنید. دیگری شخصی است به نام ریّآن بن شبیب این ریّان برادر یکی از زنها یا کنیزان هارون بوده و به قولی دایی مأمون بوده است. ریان بن شبیب از اصحاب خاص امام موسی کاظم ع بوده است و حدیث ریان در مورد وقایع عاشورا خیلی معروف است و خیلی از اطلاعاتی که ما در مورد وقایع عاشورا داریم از روایتی است که امام کاظم ع برای این آقا کرده است. ریان بعدها به قم آمد و ساکن آنجا شد و به تبلیغ شیعه پرداخت . ابراهیم بن هاشم قمی ، از شاگردان او بوده و این آقا پدر علی بن ابراهیم قمی است که از علمای بزرگ شیعه و صاحب تفسیر معروف قمی است و در بازار الغدیر قم دفن است و ضریح و بارگاه دارد. یکی از نوحه‌های خیلی معروف این روزها ، حدیث رَیّان است که برای شنیدن آن به اینجا مراجعه کنید. فرد دیگر که می‌خواهم نام ببرم ، قاسم ، پسر هارون است که داستان آن انشالله بماند برای فرداشب. @tarikhbekhanim
باسلام و عرض ادب خدمت عزیزانی که تازه به جمع ما پیوسته‌اند. از آنجا که اغلب کانالهای تاریخی مطالب خودشان را به شکل جسته گریخته بیان می‌کنند، برآن شدیم که مطالب تاریخی را بر اساس موضوع و به شکل آکادمیک و دسته بندی شده در قالب این کانال ارائه کرده و بر بعضی از مطالب ، تحلیل‌های سیاسی ارائه دهیم. تا کنون به ترتیب ، موضوعات ذیل در این کانال ارائه شده است: ۱.تاریخ پول ، اقتصاد و بانکداری . لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/11 ۲.تاریخ یهودیت و یهودشناسی تا دوران معاصر. لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/47 ۳. تاریخ جریانات فکری حوزه‌‌های علمیه. لینک ورود به این مبحث ، عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/117 ۴. جریان‌شناسی سیاسی و تاریخ جریانات سیاسی در ایران. لینک ورود به این مبحث عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/128 ۵.از حمله مغول به ایران تا دولت جمهوری اسلامی. شامل تاریخ دولت‌های ایلخانی ، دوره فترت ، دوره ملوک‌الطوایفی ، تشکیل دولت صفویه ، حمله افغانها، افشاریه ، زندیه ، قاجاریه ، پهلوی و تاریخ کامل دولت‌های پس از انقلاب اسلامی تا پایان دولت روحانی. لینک ورود به این مبحث عبارت است از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/137 ۶.تاریخ جهان باستان شامل تمدن‌های بین‌النهرین ، مصر باستان ، ایران باستان ، دولت مادها ، دولت هخامنشیان ، دولت اشکانیان ، دولت ساسانیان لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/851 ۷.تاریخ ایران اسلامی تا ابتدای حمله مغول ، شامل تاریخ ورود اسلام به ایران ، دولت‌های طاهریان ، سامانیان ، غزنویان ، غوریان ، آل زیار ، آل بویه ، سلجوقیان و خوارزمشاهیان. لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/981 ۸.تاریخ اروپا ، شامل اروپای باستانی ، دولت روم باستان ، تاریخ قرون وسطی ، امپراطوری مقدس روم ، تاریخ دولت بیزانس و جنگهای صلیبی. لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1073 ۹. تاریخ اروپا در دوره رنسانس ، عصر روشنگری ، تاریخ اروپای جدید ، تاریخ اروپای معاصر و جنگهای جهانی ، تاریخ جنگ سرد و فروپاشی شوروی ، دنیای تک قطبی لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1143 ۱۰.تاریخ انبیا و ادیان لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1391 ۱۱.تاریخ اسلام لینک ورود به این مبحث عبارتست از: https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1556 ۱۲.تاریخ تشیع و امامت و تاریخ خلفا. شامل تاریخ فرقه‌های شیعه ، تاریخه شیعه و تاریخ خلفا لینک ورود به این مبحث عبارتست از : https://eitaa.com/tarikhbekhanim/1827
باسلام هارون‌الرشید دارای تعدادی فرزند پسر و دختر بود که در بین آنها چند نفر معروف‌تر از بقیه بودند. امین و مأمون که به ترتیب جانشین پدر شدند و قاسم که یک آدم زاهد و پرهیزکار و شیعه و از اصحاب امام موسی کاظم ع بوده است . قاسم ، سومین ولیعهد هارون بود و قرار بود بعد از مأمون ، خلیفه بشود. داستان قاسم را عینا از کتاب خزینه‌الجواهر مرحوم آیت‌الله نهاوندی عرض میکنم. هارون را پسری بود به زیور صلاح آراسته، و گوهر پاکش از صلب آن ناپاک چون مروارید، از آب تلخ و شور برخاسته، فیض مجالست زهاد و عباد آن عصر را دریافته بود و از تأثیر صحبت ایشان روی دل از خواهش زخارف دنیوی برتافته، طریقه ی پدر و آرزوی سریر و افسر را ترک گفته و خانه ی دل را به جاروب آگاهی از خس و خاشاک اندیشه پادشاهی پاک نموده، از جامه های غیر کرباس و شال نپوشیدی، و خون رغبتش با رنگ اطلس و دیبای دنیا نجوشیدی، مرغ دلش از دامگاه علایق جسته، بر شاخهای بلندی حقیقت آشیان گرفته و دیده از تماشای صورت ظاهر دنیا بسته بود. پیوسته به گورستانها رفته و به نظر عبرت نگریستی، و بر آن گلزار اعتبار مانند ابر بهار زار زار می گریستی! روزی وزیر هارون در مجلس بود، در آن اثنا آن پسر که نامش قاسم بود و لقبش مؤتمن آمد بگذرد، جعفر برمکی خندید، هارون از سبب خنده پرسید، پاسخ داد، بر احوال این پسر می خندم که تو را رسوا نموده، ای کاش این پسر به تو داده نمی شد! این است لباس و وضع و روش و منش او، با فقرا و تهیدستان می نشیند، هارون گفت: حق دارد، زیرا ما تاکنون منصب و مقامی به او واگذار نکرده ایم، چه خوبست حکومت شهری را در اختیارش بگذاریم، امر کرد او را به حضور آوردند، وی را نصیحت کرد و گفت: می خواهم تو را به حکومت شهری منصوب نمایم، هر منطقه ای را علاقه داری بگو. گفت: ای پدر! مرا به حال خود بگذار، علاقه ام به بندگی خدا بیش از حکومت است، تصور کن فرزندی چون مرا نداری. گفت: مگر نمی توان در لباس حکومت به عبادت برخاست؟ حکومت منطقه ای را بپذیر، وزیری شایسته برای تو قرار می دهم تا اکثر امور منطقه را به دست گیرد و تو هم به عبادت و طاعت مشغول باشی. هارون از این معنا غافل بود یا خود را به غفلت زده بود که حکومت، حق امامان معصوم و اولیای الهی است. در حکومت ظالمان و ستمگران، و غاصبان و طاغیان، قبول امارت و حکومتی که نتوان دستورات حق را پیاده کرد و با حقوق آن، که سراسر حرام است هیچ عبادتی به صورت صحیح ممکن نیست انجام گیرد، مورد رضایت خدا نیست و پذیرفتن امارت از جانب ستمگر، بدون وجه شرعی گناه بزرگی است. قاسم گفت: من هیچ نوع برنامه ای را نمی پذیرم و زیر بار قبول امارت و حکومت نمی روم. هارون گفت: تو فرزند خلیفه و حاکم و سلطان مملکتی پهناور و سرزمینی وسیع هستی، چه مناسبت دارد که با مردمان بی سر و پا معاشری و مرا در میان بزرگان سرشکسته کرده ای؟ پاسخ داد: تو هم مرا در میان پاکان و اولیای خدا از اینکه فرزند خود می دانی سرشکسته کرده ای! نصیحت هارون و حاضران مجلس در او اثر نکرد، از سخن گفتن ایستاد و در برابر همه سکوت کرد. حکومت مصر را به نام او نوشتند، اهل مجلس به او تبریک و تهنیت گفتند. چون شب رسید از بغداد به جانب بصره فرار کرد، به وقت صبح هر چند تفحص کردند او را نیافتند. مردی از اهالی بصره به نام عبد اللَّه بصری می گوید: من در بصره خانه ای داشتم که دیوارش خراب شده بود، روزی آمدم کارگری بگیرم تا دیوار را بسازد، کنار مسجدی جوانی را دیدم مشغول خواندن قرآن است و بیل و زنبیلی هم در پیش رویش گذاشته است، گفتم: کار می کنی؟ گفت: آری، خداوند ما را برای کار و کوشش و زحمت و رنج برای تأمین معیشت از راه حلال آفریده. گفتم: بیا به خانه ی من کار کن، گفت: اول اجرتم را معین کن سپس مرا برای کار ببر. گفتم: یک درهم می دهم، گفت: بی مانع است، همراهم آمد تا غروب کار کرد، دیدم به اندازه ی دو نفر کار کرده، خواستم از یک درهم بیشتر بدهم قبول نکرد، گفت: بیشتر نمی خواهم، روز بعد دنبالش رفتم او را نیافتم، از حالش جویا شدم گفتند: جز روز شنبه کار نمی کند و بقیه روزهای هفته را عبادت می‌نماید. روز شنبه اول وقت نزدیک همان مسجدی که در ابتدای کار او را دیده بودم ملاقاتش کردم، او را به منزل بردم مشغول بنایی شد، گویی از غیب به او مدد می رسید. چون وقت نماز شد، دست و پایش را شست و مشغول نماز واجب شد، پس از نماز کار را ادامه داد تا غروب آفتاب رسید، مزدش را دادم رفت، چون دیوار خانه تمام نشده بود صبر کردم تا شنبه ی دیگر به دنبالش بروم، شنبه رفتم او را نیافتم، از او جویا شدم گفتند، دو سه روزی است بیمار شده، از منزلش جویا شدم، محلی کهنه و خراب را به من آدرس دادند، به آن محل رفتم، دیدم در بستر افتاده به بالینش نشستم و سرش را به دامن گرفتم، دیده باز کرد و پرسید: تو کیستی؟ گفتم: مردی هستم که دو روز برایم کار کردی، عبد اللَّه بصری می باشم، گفت: تو را شناختم، آیا تو هم