eitaa logo
برای ایران و همه آزادگان🇵🇸
41 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.6هزار ویدیو
36 فایل
برای ایران عزیزمان
مشاهده در ایتا
دانلود
حالی که خودکار را در دستش می چرخاند، یک مرتبه صدایش را بلند کرد و گفت: «ایران بی ایران شما به جرم غیر قانونی وارد شدن به خاک عراق اسیر ما محسوب می شوید. شما حق برگشت به ایران را ندارید.» تا این حرف را شنیدم پس افتادم و گفتم: «من، عراق، اسارت، ماندن در عراق؟، باورم نمی شد. گفتم: «آقا، به خدا ما با اجازه نیروی نظامی عراقی وارد شدیم. او خودش گفت شما برادران ما هستید. اگر به ما می‌گفت ورود ممنوع است دلمان که درد نمی‌کرد وارد خاک شما بشویم.» اما فقط یک جمله می گفت: «از این لحظه به بعد شما اسیر جنگی هستید. دیگر حرفی نزنید.» هر چه گفتم که اسیر جنگی یعنی چه و جنگ تمام شده و اسارت معنا ندارد فایده نداشت. او نگهبان را صدا زد. بلافاصله درب اتاق باز شد و دو نگهبان وارد شدند. دو چشم بند در دست داشتند. چشم های ما را بستند و از اتاق بیرون بردند. ما را هر روز و هر هفته یک جا می بردند. بازجویی های تکراری کار هر روز ما بود. به همین سادگی اسیر شدیم؛ اسارتی که به خواب هم نمی دیدیم. من داشتم از لابه لای میله های قسمت بالایی سلول آنها را می‌دیدم. حرف‌هایش که تمام شد، برای اینکه فضای سنگین سلول را عوض کنم و آنها را از آن حالت بیرون بیاورم، گفتم: «حالا اتفاقی است که افتاده و نمی شود کاری کرد. از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است. شما خودتان را معرفی نکردید. لااقل اسم و فامیل‌تان را بگویید تا یکدیگر را خوب بشناسیم.» او، در حالی که از ناراحتی مدام دست‌هایش را بین موهایش می برد، گفت: «برادران، من محمد سهرابی و این دوستم رستم ترکاشوند است، ما هر دو نیروی صدا و سیمای کرمانشاه هستیم. شما که هستید؟ با خنده گفتم: «من علی اصغر گرجی زاده و این دوستم عباس جهان دیده و این هم اکبر حسین پور است. هر سه تای ما پاسداریم. دو نفر مان در جزیره مجنون اسیر شدیم و یکی در غرب» 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🌹@farhangi_whc🌹 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀