eitaa logo
تارینـــو (حال و حیاتی نو)
750 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
4 فایل
☀️در این کانال نکات کلیدی و حال خوب برای خوشبختی رو پیدا کنید🤩 همراه ما باشید❤️ https://zil.ink/tarino ارتباط با مدیر : @farghelit29
مشاهده در ایتا
دانلود
کلاس درس انشا بود. همه ی بچه ها برای خواندن انشاء شور و شوق داشتند و مدام همهمه می کردند. آقا معلم با انگشترش روی میز زد و گفت: ساکت... ساکت باشید... بچه ها خودم میگم کی باید بخونه بعد چشمش را داخل کلاس چرخاند و ادامه داد :متین رادمنش متین از جایش بلند شد: آقا من بلد نبودم بنویسم . آقا معلم با عصبانیت داد زد : چرا بلد نبودی؟ یعنی تو از امام علی که امام ماست هیچی نمیدونستی که بنویسی؟ متین سرش را پایین انداخت و گفت: من نمیدونستم بنویسم ولی میتونم انجامش بدم اقا معلم محکم روی میز زد : تو مارو مسخره کردی؟ _ نه آقا _ باشه .پس بلند شو بیا و انجامش بده. وای به حالت اگه من و کلاس رو به مسخره بگیری. متین آرام از پشت میزش خودش را بیرون کشید و کنار در کلاس رفت . بعد رو به احمد کرد و گفت: احمد ، پاشو برو جای من بشین. احمد با تعجب گفت :جای تو ؟!!چرا؟ متین رو به معلم کرد و گفت :سحر ،وقتی سحری میخوردیم تو تلویزیون آقای مجری گفت، امام علی با همه به عدالت و مهربانی رفتار می کرد . تازه اونجا فهمیدم عادلانه نیس احمد توی این سرما همیشه جلوی در بشینه و از سرما بلرزه اما من همیشه کنار بخاری باشم. معلم اشک از گوشه ی چشمش ریخت و در دفتر کلاسی برای متین یک ۲۰ زیبا گذاشت ✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیلی ⚘️(چاپ شده در مجله پوپک)⚘️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈