eitaa logo
تارینو
673 دنبال‌کننده
2هزار عکس
809 ویدیو
1 فایل
☀️در این کانال نکات کلیدی برای خوشبختی رو پیدا کنید. نکته ناب، تلنگر، همسرانه، تربیت فرزند، حال خوب، داستانک و... 🤩 همراه ما باشید❤️ https://zil.ink/tarino ارتباط با مدیر : @farghelit29
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🛑 قدم‌های کوچیک، زودتر تو رو به موفقیت میرسونه؛ کوچیک شروع کن، بزرگ فکر کن و پشتکار داشته باش. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈• معلم که باشی تار و پود وجودت را از جنس عشق می بافند.عشقی که رنگ به رنگش زاده ی لبخندهای پرتکرار و معصومانه ی گل‌هایی است که ریشه در خاک علم و هنرت زده اند. معلم بودن هنر است، هنر یاری به پرگشوندن، اوج گرفتن، و بر قله ی تحقق آرزوها لانه کردن.... معلم بودن اثری است ماندگار از جوهر علم و عمل که خط به خطش را به قلم محبت نگاشته اند. دنیای زیبای معلمی را نه می‌توان به تصویر کشید نه در میان واژه ها گنجاند، معلم بودن را فقط باید لمس کرد، حس زلالش را سرکشید و در قاب مقدسش جاودان شد ✍ به قلم: سرکار خانم فاطمه شفیعی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ روز اول مدرسه بود. می ترسیدم .اولین بار بود که مادرم کنارم نبود. رفتم گوشه دیوار. مقنعه ام را دور انگشت میچرخاندم . داخل دهانم می بردم و با دندان هایم فشارش میدادم. مقنعه از آب دهانم خیس شده بود. خانم معلم آرام آرام دارد به طرفم آمد ، صورت کوچکم را در بین دستان گرم و مهربانش گرفت و گفت: عزیزم بیا مثل بقیه داخل صف بایست. بغضم ترکید. زدم زیر گریه . او روبرویم نیم خیز نشست. مرا بغل کرد. - نترس، ببین بچه ها بازی می‌کنند. دستش را روی شانه ام گذاشت و به آرامی مرا به سمت جلو هل داد و به صف طولانی بچه ها اضافه کرد. بعضی بچه ها مثل پرنده های از قفس آزاد شده حس پرواز داشتند. اما من ...میترسیدم. دوباره خانم معلم کنارم آمد . مرا به سینه اش چسباند : " نترس مامانت زودی میاد پیشت." کم کم حواسم پرت شد. به دختر های شیطون توی صف. مدام به خانم معلم نگاه می کردم ‌او هم لبخند میزد .من دیگر نمی ترسیدم . دلم میخواست تا شب توی مدرسه بمانم. ظهر که مادرم آمد.گوسه ی آب خوری قایم شدم . مادرم همه جا را دنبالم گشت و من خوشحال بودم که مرا هنوز پیدا نکرده بود که ناگهان خانم معلم را کنار خودم دیدم: _ فردا منتظرتم. دیگه الان همه باید برن خونه هاشون لبخندی روی لب‌هایم نشست و با تمام توانم به سمت آغوش مادرم دویدم ✍️ به قلم: سرکار خانم مریم روغنی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈• ای فرشته دانائی که به زندگیم قدم نهادی و ای که در نهادم نهال دانائی نشاندی ومرا با قلب و احساسم آشنا کردی و از مرداب جهل نجاتم دادی، معلمم. اکنون می نویسم: خدایا شکرت که می توانم بخوانم و بدانم. و می نویسم بر لوح دفترچه خاطراتم... «خوشبختی ام را ضامن تلاش صبورانه ات می دانم ای خاطرات زیبای کودکی ام » روزت مبارک، معلمم🥰🥰 ✍️ به قلم: سرکار خانم مریم رضایت ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
46.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افلاطون راپرسیدند : چگونه است که تو معلم خویش را بیش از پدر احترام مینهی و بزرگ میداری؟ گفت پدرم مرا از بهشت به زمین آورد و معلمم مرا از زمین به بهشت رهنمون می سازد. روز معلم مبارک باد 👨🏻‍🏫 🎞تولیدگر: سرکار خانم ستایش خضری ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 روز معلم بر همه ی معلمین و اساتید گرانقدر مباااااارک باد🧡🧡 خداوند شهید مرتضی مطهری، بزرگ مرد عرصه ی تدریس را هم با اهل بيت محشور گرداند.🙏🙏🙏 🎞 تولیدگر: سرکار خانم ملیحه نبی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ گل وجودت همیشه سبز قلب مهربانت همیشه در تپش ستاره ی اقبالت همیشه بلند سرزمین زندگیت همیشه هموار دل دریاییت همیشه آرام معلمی که آفاق در برابرت دست ادب به سینه می‌گذارد. از عمق جانم به تو می‌گویم: روزت هزاران هزار بار مباااااارک ⚘️⚘️⚘️⚘️ ✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیلی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🛑 معلم خوبم روزت مباااااارک 🎞 تولیدگر: سرکار خانم زهرا اسحاقیان ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🛑👆👆👆 ...معلمی که آفاق در برابرت دست ادب به سینه می گذارد، از عمق جانم به تو می‌گویم: روزت هزاران هزار بار مباااااارک 👆👆👆👆👆 ✍️به قلم: سرکار خانم آمنه خلیلی 🎞 تولیدگر: سرکار خانم زهرا اسحاقیان ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ 🔔 در دوران نوجوانی، نوجوان بیشتر به گروه دوستان وابسته میشود و ارتباط و نیازش نسبت به پدر و مادر کاهش پیدا می کند. ❗این حالت در والدین احساس کنار گذاشته شدن یا احساس از دست دادن فرزندشان را ایجاد میکند. 🔔به یاد داشته باشید که نوجوان هنوز به شما نیاز دارد اما نوع نیاز او به شما تغییر کرده. ✅پس این احساسات را رها کنید و نیازهای نوجوان و وظیفه خود در قبال آنها را بیاموزید تا بتوانید کار خود را به درستی انجام دهید. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام های مسموم نفرستید به کار بردن جملاتی مانند 👇 کاش ازدواج نکرده بودم یا خوش به حال مجردها که هر کاری دلشان می خواهد انجام می دهند و... فقط به رابطه شما لطمه می زند. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈• کسی چه می داند؛ شاید دست تقدیر او را به آنجا کشانده بود تا به آنان که جرات فریاد زدن عشق را ندارند ؛ نشان بدهد که زندگی ارزش عاشقی کردن و سرشار از عشق مردن را دارد . اینکه چگونه می آیی و به چیستی دنیا لبخند میزنی و قهرمانانه به سوی عشق مطلق پرواز میکنی. آمده بود تا نفسی تازه کند و برای روزهای پر زحمت آینده ولی دلنشین، نیرویی تازه بگیرد اما نگاهش قلاب شد و ماهی عجیبی را روی آب شکار کرد. می دید که دستش به جایی نمی رسد وجان پناهی ندارد. صدای امواج آب نمی گذاشت فریادش به جایی برسد. به هر ذره ای چنگ میزد ولی دستش رها می شد. باید کاری می کرد، کاری که می توانست بزرگ‌ترین و آخرین انتخاب زندگیش باشد. وقت زیادی نداشت. باید زود‌تر با خودش کنار می آمد ... در درونش کسی او را تشویق به رفتن می کرد، چنان بلند و رسا که نمیشد نشنیده اش گرفت: و...مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ. بسم‌الله وبالله لاحول ولا قوه الا بالله... صدای درونش را دوست داشت، چون باب میلش بود. بی مهابا خودش را به امواج سپرد. به او نزدیک شد. بدن ناتوان او را در آغوش کشید و نفس نفس زنان به سمت ساحل حرکت کرد. ولی امواج هم به سینه ی دریا پناه میبردند و این کارش را هزاران برابر سخت‌تر می کرد. تمام توانش را گذاشت تا توانست او را به لب ساحل برساند. یک لحظه خنده بر لبش نشست: _خدایا شکرت که موفق شدم. اما این موفقیت ارزان به دست نیامد: دیگر توان نداشت خودش را بالا بکشد، نفس‌هایش تند تند می زد و گاهی می ایستاد. هر بار که چشمش بر روی سطح آب می چرخید رقصیدن برگه‌های کاهی دفتر پاره‌پاره‌ ی شاگردش را می دید. در پیچ و تاب موجها دست و پا میزد و آخرین رقص محبت را با آهنگ دریا تجربه می کرد. دانش آموزش که کمی جان گرفته بود رو به دریا فریاد می زد: آقا معلمممممم، آقای مظفریییییییی.... و وقتی میدید کاری از او برنمی آید با مشت بر زمین می زد و با اشک میگفت: خدایاااااا آقا معلم...😭 موج‌ها معلم مهربانش را باخود می بردند. و او می دید که از جلو چشمهایش هر لحظه دور‌تر و دور‌تر می شود تا جایی که فقط زلال دریا ماند، یک آبی آرام و یک کلاس بی معلم. ( داستان معلم فداکار ادهم مظفری، روحش شاد و یادش گرامی ) ✍️ به قلم: سرکار خانم مریم رضایت ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا