☀☀☀☀☀☀☀☀
آتش ها گاهی با دلوهای آب خاموش نمیشوند
گاهی سرمایی شکننده میخواهد تا بدن آتش را به آنی پوچ کند
حماسه ی ۹ دی، سرمای استخوان سوز سالها تحمل جنگ و رنج مردم همیشه بیدار ایران بود که یک باره بر آتش نفاق و دورنگی هیزم کشان جُمیل گونه بارید
چنان سردش کرد و چنان محوش نمود که فقط رد پای سیاهی زغالهای جان کنده در زبانه ها بر پیشانی زمین هیاهویشان باقی ماند
این است قدرت فریاد ملتی بیدار به نام ایران
🖌تولیدگر: آمنه خلیـــــــــــلی
#حال_خوب
#مناسبتی
#نهم_دی
#فتنه
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
╔══❖•°💙 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°💙 °•❖══╝
☀☀☀☀☀☀☀☀☀☀
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
ابروهایی پیوسته و پر پشت داشت. سبیلی کلفت و شانه شده با موهایی که تا روی شانه اش می رسید
در میان شلوغی موهایش به زور میشد دو تار موی خرمایی دید
معلوم بود روزی از داش مشتی ها بوده
دو انگشتر سبز به دست داشت روی یکی «علی» و دیگری «ولی الله» حک شده بود.
تسبیح در دستش بود. رو به سمتش کردم. عرق از سر و رویم میریخت. بعد از آتش زدن بانک ترس بدنم را مثل کوره ی آجر پزی کرده بود.
سریع پیش پیرمرد کنار مغازه ی کوچکش در یک کوچه ی باریک نشستم
ربان بنفش را از دستم باز کردم تا مبادا فردا روز من را شناسایی کنند و سراغم بیایند
پیرمرد نگاهی به چهره ام انداخت: آب میخوای؟
من که داشت قلبم توی دهانم می آمد سرم را به نشانه تایید تکان دادم. آنقدر ترسیده بودم که قبل از حرف زدن میدانستم بریده بریده گوییم کثافت کاریم را لو میدهد
پیرمرد در ظرف مسی برایم آب آورد که نام اباعبدالله الحسین علیه السلام در کف آن نقش بسته بود و دور و برش آیه الکرسی نوشته شده بود
ظرف را به لبم گذاشتم. آبی خنک و سبک بود. وقتی تمام شد ظرف را به سمت پیرمرد گرفتم خندید ظرف را گرفت و روی طاقچه گذاشت: ســـــــــــــــلام بر حسین
برایم عجیب بود این تیپ و قیافه و این اعتقاد، نگاهی به دور تا دور خودم انداختم. لوازم التحریر همیشه برایم پر از خاطره بود، یک پاک کن سفید برداشتم: شما با این درگیریها چطور مغازه باز کردید، نترسیدید بریزن توی اینجا و هر چی داری رو بسوزونند
روی صندلی فلزی زنگ زده اش نشست: نه، من فقط از خدا میترسم.
نیش خندی زدم: کو خدا؟ این حکومت خداست تو این کشور که تقلب میکنند و مال مردم میخورند. پدر جان سرت کلاه گذاشتن. هنوز خوابی؟
کشوی میز نقره ای رنگ مقابلش را کشید. عکس خانه خدا را نشان داد: آرزو دارم برم اینجا، دوست دارم سر بگذارم روی دیوار خونه ی خودش و بگم منو ببخش
به نظرم مغزش رو شستشو داده بودند. حوصله ی آدمهای این شکلی رو نداشتم، دستم را به نشانه ادب روی سینه گذاشتم: دم شما گرم. ممنون بابت آب
فقط چشمانش را بست و لبخندی زد. پایم را از لبه ی در که بیرون گذاشتم صدایش را شنیدم: پسرم با خدا نجنگ. با هر کی در میفتی بیفت با خدا در نیفت.
بی توجه از مغازه بیرون زدم، دوان دوان به ته کوچه اقاقیا رفتم، کوچه ی خشت و گلی را دیدم. بردیا اونجا ایستاده بود و از ترس نفس نفس میزد: دیوونه کجایی؟ پلیسا ریختن اونجا، گفتم گرفتنت که دیر اومدی؟
به سمت مغازه مرد اشاره کردم: پیش این مردتیکه ی خرفت بودم.
چشمهای بردیا برق زد: اون ساواکی رو میگی که توی انقلاب عاشق خمینی شد؟
پاهایم به زمین چسبید، اون واقعا روزی ساواکی بوده؟ با خودم میگفتم، کاش این رو میدونستم. به نظرم آدم عجیبی بود
بردیا دستم را گرفت و تا میشد از کوچه و پس کوچه ها دویدیم همینطور که غرق فکر بودم مرا به سمت دسته ی زنجیر زنی برد: بیا پرچم آتیش بزنیم با این حسین حسین گفتنا خرمون کردن
ناگهان به خودم آمدم، با خدا نجنگ...
صدای پیرمرد گوشم را پر کرده بود. دستم را کشیدم: با خدا نه؟
_ خدا کیه؟ یه پرچمه
_ پرچم امام حسینه! حسین از خدا جدا نیس. درد داریم، اعتراض داریم درست ولی من با خدا در نمیفتم.
صدای هلهله و کف زدن عده ای بلند شد. وحشت زده به بردیا نگاه کردم: اگر هدف اسلام و خـــداست که انگار هست من نیستم
سریع از بردیا دور شدم و به سمت خانه دویدم. دستم را روی بازویم گذاشتم، همان بازویی که ربان سبز تبرکی امام حسین علیه السلام سالهاست روی آن خودنمایی میکند و هر بار وقتی غم تمام جانم را میگرفت با بودنش در کنارم آرام میشدم
کم کم از صدای هلهله ها دور شدم و به دسته ی عزاداری محله ی خودمان رسیدم به سمت دیوار رفتم، حاج کاظم را صدا زدم: ببخشید دیر شد چایی ریزتون با تاخیر اومد
بوی چای نذری و دود اسپند همه را مست کرده بود
🖌تولیدگر: آمنه خلیـــــــــــلی
#داستانک
#مناسبتی
#نهم_دی
#عاشورا
╔══❖•°💙 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°💙 °•❖══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉
❀✰﷽✰❀
با ســـــــــــــــلام و عرض تبریک میلاد حضرت فاطمـــــــه زهــــ♥ــــــرا سلام الله علیها و روز زن ( مادر) خدمت یکایک شما عزیزان
این انیمیشن زیبــــــــــا تقدیم به وجود مقدس بانوی عرشیان و شفیع فرشیان👆👆👆
#مناسبتی
#انیمیشن
#ولادت_حضرت_زهرا(س)
#کلیپ_تصویری
╔══❖•°💙 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°💙 °•❖══╝
🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Girls from grave to ligte
دختران از گور تا نور
▫️کلیپ "دختران از گور تا نور" به بیان وقایع زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پرداخته و ازآنجا که ارزش زن موضوعی قابل توجه در دنیای امروز است به بیان دیدگاه اسلام در این باره می پردازد.
#حال_خوب
#مناسبتی
#کلیپ_تصویری
#ولادت_حضرت_زهرا(س)
╔══❖•°💙 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°💙 °•❖══╝
بانو جان! چه فرقی می کند مادر باشی یا نه؟ مهم این است که خدا مِهر خود را در وجود تو به تصویر کشید تا دست نوازش او بر اهل زمین باشی...
آرامش یک آغوش گرم، زلالی یک نگاه مهربان و پاکی یک قلب بزرگ را چه کسی لایق تر از تو؟
خدا خودش را در دل هرکس به امانت نمی گذارد، به خود ببال که خدا زیباترین معنای عشق را، به قلم نام تو نگاشت.
✍️ به قلم: سرکار خانم فاطمه شفیعی
#حال_خوب
#مناسبتی
#متن_نوشته
#ولادت_حضرت_زهرا(س)
╔══❖•°💙 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°💙 °•❖══╝
چند بهار دیده ای که در زمستانی سرد، در مسیر دلهای گرمِ تموز، برگ های بی شرافتی عده ای را به خزان سپردی؟
برای رفتنت زود بود و برای فهمیدن عده ای دیر.
کمی به خودتان بیایید. مبادا برنامه ی زندگیتان را، سروته به نفس های نجس سفیانیها گرده زده باشید
لالایی امشبت را مادر علی اصغر خواهد خواند. آرام بخواب😭😭
✍️به قلم: سرکار خانم آمنه خلیـــــــلی
#مناسبتی
#تسلیت_کرمان
#تسلیت_ایران
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
@tarino
هدایت شده از مرسلات مدیا
قلب زمین درد میکند. قفل حیات آدمی از مردن کلید امید در نرمی کف دستان تو در روز خلق خالق عزت زن، مویه میکند
زمین چنگ بر صورت زده و در عزایت سیه پوشیده است
غمت در دل غم می زاید و فراغت در سینه قدرت مبارزه.
تو تشعشع آفتاب را در سرانگشت نجابت پنهان داری. بتاب بر دلهای مرده تا از خاک سرد نفاق و درویی بیرون بزنند و حقایق عالم را ببینند
✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیـــــــلی
#مناسبتی
#تسلیت_کرمان
#تسلیت_ایران
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
@tarino
هدایت شده از تارینو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 الســــــــلام علیکـــــــ یا زینب کبــــــ💔ــــری (سلام الله علیها)
🔔کودکان خود را با بانوی بی نظیر کربلا آشنا کنید👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
#مناسبتی
#زینب_کبری
#محرم
ــــــــــــــــ
#تارینو
https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹موشن کمیک ام المومنین بهمناسبت سالروز وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
#مناسبتی
#موشن_کمیک
#امالمومنین
╔══❖•°💙 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°💙 °•❖══╝
Mahmood Karimi - New Version Heydar Heydar (128).mp3
4.01M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
حیــــ🖤ــدر حیــــــــدر اول و آخر حیدر
🎙 محود کریمی
#مناسبتی
#شهادت_امام_علی
#رمضان
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
╔══❖•°🖤 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°🖤 °•❖══╝
انسان باش ...
ﭼﻪ ﻓﺮقی ﻣﯽ کند
شعبانﺑﺎﺷﺪ و ﯾﺎ رمضان!
دی باشد و يا اردیبهشت!
دسامبر باشد و يا ژوئن؟
ﻫﺮ ﺭﻭزی که ﺩستی
ﺭﺍ ﮔﺮفتی ،ﺩلی ﺭﺍ
ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﯼ ،اشکیﺭﺍ
ﭘﺎک کردﯼ
ﺍﻧﺴﺎنی...❤️
#مناسبتی
#ماه_رمضان
#انسانیت
╔══❖•°💙 °•❖══╗
@tarino
╚══❖•°💙 °•❖══╝
46.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۞﴾﷽﴿۞
💫روز معلّم💫
🌟رادیو میقات تقدیم میکند 🌟
🦋ناظر اجرایی : حجت الاسلام والمسلمین موســـــوی
🦋سرپرست گروه:امیرحسیــــن کاظمزاد
🦋نویسنده:محمد جواد زندی پــــــــور
🦋گوینده:آمنه خلیـــــــــلی
🦋تدوین :سید مهدی میرطالبـــــــی
معـــــــ🤍ـــــــلم و استـــــــ♥ــــــاد عزیز
روزت هزاران هزار بار مبارکــــــ🌹ــــــ
#مناسبتی
#روز_معلم
#شهید_مطهری
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۞﴾﷽﴿۞
🔷 روز بزرگداشت شهید مرتضی مطهــــــــری و روز معلـــــ🦋ـــــــم گرامی بــــــــــــاد🌹
#موشن_گرافی
#مناسبتی
#روز_معلم
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
۞﴾﷽﴿۞
گرمای آفتاب حیا، یخ زانوان انسانیت را ذوب میکند و قدمهای پاک اندیشه ی فاطمی، بیابان خسته و بی رونق دلها را به مخملی سبز مبدل می سازد
دختران، آفتابی در حجابند و فریادهایی انسان ساز، آنان اختران آسمانی کلبه های پر از نور زمینند و لحظه ی طلوع خورشید از پس قله های بلند بداندیشی ها و تحجرها
تو در ظرف دنیا قرار گرفتی تا هنر، فرهنگ. علم و تربیت، شکم گشنه ی زمین را سیر کند
برایت خدا قابی در قم از غروب بی نظیرترین طلوع هستی را به یادگار گذاشت تا تو بیاموزی چگونه باید در زمین بر عرش پا بگذاری و آوازه ی کرامت و نجابتت را در گوش عالمیان نجوا کنی
تو نه آنی که هرز شمردنت هرزگی باشد و نه آنی که در قفس، روز و شبت در آرزوی پرواز سپری شود، تو الگوی دیگری هستی، زنی مسلمان که افق نگاهش شیطان صفتان را به خاک می نشاند و دامنش جهان را برای آمدن تنها منجی عالم بشریت فرش میکند
تو مریمی، تو هاجری، تو فاطمه، تو زینبی. تو بهترین ترانه ی خدا برای رقص عالمی
درود و صد آفرین بر خدایی که تو را آفرید و هزاران بوسه بر گلبرگ شوکت و شرافت وجودت.
دختـــــ🧕🏼ــــــرم روزت مبارکــــــــــ🦋🦋🦋ـــــــــ
✍️: به قلم: سرکارخانم آمنه خلیـــــــــــــلی
#مناسبتی
#میلاد_حضرت_معصومه
#روز_دختر
#امام_زمان
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✨کــســی قـــدم بــــه
💛✨حـرم بـی مـدد نـخـواهـد زد
❤️✨بـــدون واســطـــه
💛✨دم از احـد نـخـواهـد زد
❤️✨گــدای کــوی رضــا شــو
💛✨کــه آن امـــام رئـــوف ...
❤️✨بــه ســیــنــه ی احـــدی
💛✨دســت رد نــخــواهــد زد
💛✨میلاد شـمـس الـشـمـوس
❤️✨خـسـرو اقـلـیــم طـــوس
💛✨شاه انیس النفوس،مبارک باد
#مناسبتی
#امام_رضا
#دهه_کرامت
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
🧚♂️🧚♂️🧚♂️🧚♂️
«ممنونم»
رفت و آمد زیاد مردم را می دیدم.ولی مدتها بود در این گوشه ی تنگ و کسالت بار اسیر بودم
روزها و شب ها با بی حوصلگی میگذشت
گویی خودم با خودم قهر بودم.
دلم میخواست مثل بقیه غمگین داخل میشدم و با دلی آرام از آنجا خارج می شدم.ولی...
تا اینکه روزی دختر بچه ای زیبا با مادرش از کنار من میگذشت. که یک دفعه پایش لغزید.من هول شدم،فریاد زدم: مواظب باش، مواظب باش
ولی او نقش زمین شد. بطری آبی هم که در دستش داشت از دستش رها شد و محکم به دیوار خورد.
آب قمقمه به سرعت بیرون ریخت.من وحشت کردم. آب سمت من می آمد.
خودم را به دیوار چسباندم. ولی آب من را با خودش از آن گوشه کند و تا وسط چارچوب در برد.
کمی عصبانی شدم.تمام بدنم خیس آب شده بود. با دستم آب روی تنم را کمی کنار زدم.
کمی بعد، پیرمردی به سمت من آمد و با پایش بدون اینکه بخواهد، من را مسافت زیادی پرتاب کرد.
با صورت روی زمین و روی سنگ های زیبای آنجا ولو شدم.
سرم گیج می رفت، قفسه سینه ام درد گرفته بود.سرم را بلند کردم.
هنوز منگ بودم که الان کجا هستم؟
که ناگهان پسری جوان با قدی بلند، موهای فر شده و پوششی عجیب و غریب من را با کشیدن کوله اش به روی زمین با خود برد.
هرچه تلاش کردم که با اون نروم، نشد
کمی جلوتر، لبه ی برآمده ی دری بزرگ دیده میشد.
خوشحال شدم. حالا دیگر نمی توانست من را به زور با خود ببرد.
ولی در کمال تعجب دیدم، به لبه ی در که رسید، کوله اش را بر شانه اش انداخت.
من که داخل بند کوله گیر کرده بودم به ناچار بر دوشش سوار شدم و با او رفتم.
محکم با دست هایم به کمرش کوبیدم : «لعنتی من رو بزار زمین، منو کجا میبری؟ با اون قیافه ی عجیبت، آهای با توام کَری؟
ولی هیچ فایده ای نداشت. چند متری جلو رفت و بعد روی فرشی نشست و شروع به خواندن کتاب کوچکی کرد.
خودم را به سختی از بند کوله رها کردم و روی قالی افتادم: «آخی... وای چقدر روز بدیه!!
خسته شده بودم. چشمانم را بستم تا کمی بخوابم.
لحظاتی بعد، با صدای چندین مرد، بیدار شدم : «من اینو لول می کنم، شما اون یکی رو بردار. دِ دست بجنبون دیگه...
از جایم کنده شدم. خواستم از روی قالی فرار کنم.
تلو تلو خوران، خودم را به لبه ی قالی رساندم.
ولی مردی با لباس سرمه ای، آستینش را به سمت من آورد و من اتفاقی داخل آستینش افتادم: «وای خدای من... این چه شانسیه من دارم؟
مرد آنقدر دستش را تکان می داد که داشتم بالا میآوردم : «تو رو سر جدت بذار من برم.»
ولی هیچ فایده ای نداشت. دستش کمی پایین آمد. جمعیت زیادی از انجا دیده می شد.به دست مرد چوب نرمی بود که با آن به شانه های مردم میزد.
_اینجا کجاس؟ چه بوی خوبی!چه حس دلنشینی!
دست مرد پایین و پایین تر آمد و من قِل خوردم و روی سر یک نفر دیگر افتادم.
بالا را نگاه کردم.من از آستین مردی که بالای چهار پایه بود افتاده بودم.
مردی که روی سرش افتادم، کمی کم مو بود.
خودم را به دوشاخه ی مویش سفت چسبیدم. میان این جمعیت نمی شد حتی درست نفس کشید.
آن مرد با سختی زیاد خودش را به کنار پنجره ای زیبا رساند.
سرش را بر روی پنجره گذاشت و به پهنای صورت شروع به گریه کردن، کرد.
فضای داخل آن پنجره چقدر زیبا بود.
چراغ های سبز و بوی عطری دل انگیز.
موهای مرد را رها کردم و خودم را مانند برگ خزان به داخل پنجره انداختم.
وسط یک دنیا پول افتادم. از کم تا زیاد، از کهنه تا نو .
به روبرو نگاه کردم، این است غریب طوس؟
برای دیدار او بود که این همه روزانه آدم ها می آمدند و می رفتند؟
مِهر او را مدت ها در دلم داشتم،کسی که غصه های مردم را پیش خودش نگه میداشت و روی لب هایشان خنده را نقاشی می کرد.
با چشمهای پر از اشک، آرامگاهش را نگاه کردم : «ممنونم که امید یه سنگریزم ناامید نکردی، از میون لولای در، تا اینجا آوردیش. شاهی به خدا برای تو کمه، خیلی کم...
✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیلی
#داستانک
#مناسبتی
#امام_رضا
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖌🖊روز قلم بر صاحبان قلم و خرد و اندیشمندان مبارک باد ✏️🌼
⭕مخصوصا نویسنــــــــدگان گروه تبلیغی هنری تارینــــــــو🦋🦋
#مناسبتی
#روز_قلم
#نویسندگان
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬛نگاهی کوتـــــــــــاه و هنرمندانه به واقعه کربلا🖤🖤🖤
حتما ببینید👆👆👆
#مناسبتی
#محرم
#امام_حسین
╔ 🖤 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ 🖤 ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴🏴
فرا رسیدن تاســـــوعا و عاشــــــــورا بر
عاشقان سیدالشهــــــــ🖤ــــدا تسلیت باد.
#مناسبتی
#تاسوعا
#محرم
#امام_حسین
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوی پیراهن خونین کسی می آید...🖤
السلام علیک
یا اباعبدالله الحسین😭
#مناسبتی
#عاشورا
#امام_حسین
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 حلولِ ماهِ ربیع الاول ماهِ میــــــلاد پیامبـــ♥ــــر اکرم(ص) و به تعبیر مقام معظم رهبری ماه بهار زندگی بر شما مبارک
#مناسبتی
#ربیع_الاول
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥ آغـــــــــاز امامت و ولایت حضرت صاحب الزمـــــ🪴ــــان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بر همه شما شیعیان مبارک باد♥
#مناسبتی
#آغاز_ولایت_امام_زمان
#روز_جمعه
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولادت خاتم الانبیا
حضرت محمـــ🪴ــــد مصطفی (ص)
بر همه مسلمانان جهان مبارک باد❤️
#مناسبتی
#میلاد_پیامبر_اکرم
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝