🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
را ه دور بود و مسافت زیاد.
نمی دانستند چگونه پاسخ سوالهایشان را بگیرند. فقط آن مرد زعیم بود که می توانست راهنمائیشان کند.
لاجرم باید رنج سفر را به جان می خریدند.
تصمیم خود را گرفته بار سفر بسته و مهیا شدند.
روزها می رفتند و شبها به استراحت می پرداختند.
اما پیوسته دلنگران بودند که آیا موفق می شوند یانه،
نکند کسی که قرار است ملاقات کنند در شهر نباشد!
با توکل به خدا و امیدواری راه می پیمودند.
بعد از تحمل روزها رنج مسافرت، خسته و کوفته به شهر رسیدند و پرسان پرسان به خانه ی آن مرد زعیم رسیدند.
خوشحال از اینکه بالاخره رسیدند و از اینکه اکنون بعد از مدت طولانی دیدارها تازه می گردد و پرسشهایشان را جواب می گیرند، پس با عشق و امید در را کوبیدند.
اما خلاف انتظارشان،
دخترکی چهار ساله در را گشود که با زبانی سخنور صحبت می کرد، او گفت که پدرش به مسافرت رفته است و نمی داند که چه زمانی باز می گردد.
پس به این امید که فردا باز گردد و بتوانند ملاقاتش کنند، آنچه را می خواستند بدانند در نامه ای نوشته به دست دخترک دادند تا به پدر دهد و خانه را ترک کردند.
فردای آنروز مراجعت نمودند اما باز همان دخترک آمد در را باز کرد، پس دانستند که پدرش هنوز باز نگشته.
در فکر بودند که چه کنند نمی توانند مدت زیادی در شهر بمانند و باید بازگردند!،
اما
مشاهده کردند که نامه ها را آورده و تمامی سوالاتشان را جواب داده است.
نامه ها را گرفته و به سوی وطن باز گشتند.
اما از کار دخترک در شک بودند و مطمئن نبودند که پاسخها درست باشد.
با خود می گفتند آیا این دختر بچه به سوالاتشان پاسخ درست داده است!
خوشبختانه در راه بازگشت کاروانی را مشاهده نموده که از سفر عمره باز می گشت، نزد آنان آمده و موسی بن جعفر (ع) را در بین آنان مشاهده کردند، خشنود شدند و نزدیک آمده و قصه را تعریف کردند.
پس او نامه را گرفت و تمامی پاسخها را با دقت خواند، تمام پاسخها درست و دقیق بود، لبخندی بر لبش نشست و فرمود: فداها ابوها،
پدرت به فدایت معصومه جان...
کشف الئالی, متن و پاورقى ص 62.)
کریمه اهل بیت, ص 64 و 63. (با اندکی تصرف)
✍️ به قلم: سرکار خانم مریم رضایت
#داستانک
#میلاد_حضرت_معصومه
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
۞﴾﷽﴿۞
گرمای آفتاب حیا، یخ زانوان انسانیت را ذوب میکند و قدمهای پاک اندیشه ی فاطمی، بیابان خسته و بی رونق دلها را به مخملی سبز مبدل می سازد
دختران، آفتابی در حجابند و فریادهایی انسان ساز، آنان اختران آسمانی کلبه های پر از نور زمینند و لحظه ی طلوع خورشید از پس قله های بلند بداندیشی ها و تحجرها
تو در ظرف دنیا قرار گرفتی تا هنر، فرهنگ. علم و تربیت، شکم گشنه ی زمین را سیر کند
برایت خدا قابی در قم از غروب بی نظیرترین طلوع هستی را به یادگار گذاشت تا تو بیاموزی چگونه باید در زمین بر عرش پا بگذاری و آوازه ی کرامت و نجابتت را در گوش عالمیان نجوا کنی
تو نه آنی که هرز شمردنت هرزگی باشد و نه آنی که در قفس، روز و شبت در آرزوی پرواز سپری شود، تو الگوی دیگری هستی، زنی مسلمان که افق نگاهش شیطان صفتان را به خاک می نشاند و دامنش جهان را برای آمدن تنها منجی عالم بشریت فرش میکند
تو مریمی، تو هاجری، تو فاطمه، تو زینبی. تو بهترین ترانه ی خدا برای رقص عالمی
درود و صد آفرین بر خدایی که تو را آفرید و هزاران بوسه بر گلبرگ شوکت و شرافت وجودت.
دختـــــ🧕🏼ــــــرم روزت مبارکــــــــــ🦋🦋🦋ـــــــــ
✍️: به قلم: سرکارخانم آمنه خلیـــــــــــــلی
#مناسبتی
#میلاد_حضرت_معصومه
#روز_دختر
#امام_زمان
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝