💠 برخی تصورات و افکار، میتوانند حال بد ما را تغییر دهند. و حتی مانع انجام تصمیمات غلط ما شوند.
💠 شخصی میگفت: گاهی که از دست همسرم عصبانی میشوم و یا کینه و دلخوری از او دارم چشمهای خود را میبندم و تصور میکنم صد سال دیگر کجا هستم.
💠 صد سال دیگر نه من هستم نه همسرم و نه فرزندانم. بلکه همگی در عالم آخرت هستیم و فقط اعمال و نیّات ما باقی میماند کما اینکه اجداد ما صد سال پیش، زنده بودند اما الان دستشان از این دنیا کوتاه است.
💠 گاه صد سال از زمان، جلو بزنیم تا برای اصلاح گذشته و بدیهای خود به عقب برگردیم.
#همسرانه
#صد_سال_دیگر
#عالم_آخرت
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
@tarino
روی هر پلهای که باشی
خدا یک پله از تو بالاتر است.
نه به این خاطر که
خداست...
برای اینکه دستت را
بگیرد...
#نکته_ناب
ــــــــــــــــ
#تارینو
https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد،
عزیز میشود ...
یک لحظه آفتاب در هوای سرد ،
غنیمت میشود ...
خدا در مواقع سختی ها ،
تنها پناه میشود ...
یک قطره نور در دریای تاریکی ،
همۀ دنیا میشود …
یک عزیز وقتی که از دست رفت ،
همه کس میشود …
پاییز وقتی که تمام شد ،
به نظر قشنگ و قشنگتر میشود...
و ما همیشه دیر متوجه میشویم!☝️
قدر داشتههایمان را بدانیم…
چرا که خیلی زود، دیر میشود ...🌹🌹
#تلنگر
➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️
#تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔹مردها این نوع زنان را دوست ندارند
⏪ زنهایی که خشک و بی روح و سرد هستند و نسبت به روابط زناشویی رغبتی نشان نمیدهند.
⏪ زنهایی که همیشه افسرده و بیحال هستند.
⏪ زنهایی که برای جلب توجه و محبت شوهر، بجای دلبری و عشوه، خودشان را به مریضی میزنند و اظهار ضعف میکنند.
⏪ زنهایی به شوهر خود احترام نمی گذارند بخصوص در جمع خانوادگی و دوستانه از او بدگویی می کنند.
⏪ زنهایی که شلخته هستند و در حمامرفتن و تمیزی خود کوتاهی می کنند
#مشاوره
#افسردگی
#تمیزی
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
@tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
❤️زنـــدگـــی_را ...
گــر توانستی به کـام یک نفر شیرین کنی ..
یـا تـوانستی زمین تشنه ای را سـرخــــوش
از بــاران کنــی ...
گــر تــوانستی تــو یک مرغ گرفتار از قفس
بیــرون کنــی ...
یاتوانستی که دیوار اسارت ازبنا ویران کنی
گـــر تــوانستــی بـــه خــوان رنگـیات یک
رهگــذر مهمــان کنــی ...
یــا تـوانستی بــدون حـاجتی هــم ذکــر آن
یـزدان کنــی ...
گــر تــوانستی لبــاس بــی ریــای عــاشقــی
بــر تــن کنــی ...
میتوانی آن زمـــان فـــریاد انسان بــودنت را
بـــر ســر هـــر کــوی و هـــر بــرزن زنـــی ...
#شعر_ناب
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
@tarino
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✨کــســی قـــدم بــــه
💛✨حـرم بـی مـدد نـخـواهـد زد
❤️✨بـــدون واســطـــه
💛✨دم از احـد نـخـواهـد زد
❤️✨گــدای کــوی رضــا شــو
💛✨کــه آن امـــام رئـــوف ...
❤️✨بــه ســیــنــه ی احـــدی
💛✨دســت رد نــخــواهــد زد
💛✨میلاد شـمـس الـشـمـوس
❤️✨خـسـرو اقـلـیــم طـــوس
💛✨شاه انیس النفوس،مبارک باد
#مناسبتی
#امام_رضا
#دهه_کرامت
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
🧚♂️🧚♂️🧚♂️🧚♂️
«ممنونم»
رفت و آمد زیاد مردم را می دیدم.ولی مدتها بود در این گوشه ی تنگ و کسالت بار اسیر بودم
روزها و شب ها با بی حوصلگی میگذشت
گویی خودم با خودم قهر بودم.
دلم میخواست مثل بقیه غمگین داخل میشدم و با دلی آرام از آنجا خارج می شدم.ولی...
تا اینکه روزی دختر بچه ای زیبا با مادرش از کنار من میگذشت. که یک دفعه پایش لغزید.من هول شدم،فریاد زدم: مواظب باش، مواظب باش
ولی او نقش زمین شد. بطری آبی هم که در دستش داشت از دستش رها شد و محکم به دیوار خورد.
آب قمقمه به سرعت بیرون ریخت.من وحشت کردم. آب سمت من می آمد.
خودم را به دیوار چسباندم. ولی آب من را با خودش از آن گوشه کند و تا وسط چارچوب در برد.
کمی عصبانی شدم.تمام بدنم خیس آب شده بود. با دستم آب روی تنم را کمی کنار زدم.
کمی بعد، پیرمردی به سمت من آمد و با پایش بدون اینکه بخواهد، من را مسافت زیادی پرتاب کرد.
با صورت روی زمین و روی سنگ های زیبای آنجا ولو شدم.
سرم گیج می رفت، قفسه سینه ام درد گرفته بود.سرم را بلند کردم.
هنوز منگ بودم که الان کجا هستم؟
که ناگهان پسری جوان با قدی بلند، موهای فر شده و پوششی عجیب و غریب من را با کشیدن کوله اش به روی زمین با خود برد.
هرچه تلاش کردم که با اون نروم، نشد
کمی جلوتر، لبه ی برآمده ی دری بزرگ دیده میشد.
خوشحال شدم. حالا دیگر نمی توانست من را به زور با خود ببرد.
ولی در کمال تعجب دیدم، به لبه ی در که رسید، کوله اش را بر شانه اش انداخت.
من که داخل بند کوله گیر کرده بودم به ناچار بر دوشش سوار شدم و با او رفتم.
محکم با دست هایم به کمرش کوبیدم : «لعنتی من رو بزار زمین، منو کجا میبری؟ با اون قیافه ی عجیبت، آهای با توام کَری؟
ولی هیچ فایده ای نداشت. چند متری جلو رفت و بعد روی فرشی نشست و شروع به خواندن کتاب کوچکی کرد.
خودم را به سختی از بند کوله رها کردم و روی قالی افتادم: «آخی... وای چقدر روز بدیه!!
خسته شده بودم. چشمانم را بستم تا کمی بخوابم.
لحظاتی بعد، با صدای چندین مرد، بیدار شدم : «من اینو لول می کنم، شما اون یکی رو بردار. دِ دست بجنبون دیگه...
از جایم کنده شدم. خواستم از روی قالی فرار کنم.
تلو تلو خوران، خودم را به لبه ی قالی رساندم.
ولی مردی با لباس سرمه ای، آستینش را به سمت من آورد و من اتفاقی داخل آستینش افتادم: «وای خدای من... این چه شانسیه من دارم؟
مرد آنقدر دستش را تکان می داد که داشتم بالا میآوردم : «تو رو سر جدت بذار من برم.»
ولی هیچ فایده ای نداشت. دستش کمی پایین آمد. جمعیت زیادی از انجا دیده می شد.به دست مرد چوب نرمی بود که با آن به شانه های مردم میزد.
_اینجا کجاس؟ چه بوی خوبی!چه حس دلنشینی!
دست مرد پایین و پایین تر آمد و من قِل خوردم و روی سر یک نفر دیگر افتادم.
بالا را نگاه کردم.من از آستین مردی که بالای چهار پایه بود افتاده بودم.
مردی که روی سرش افتادم، کمی کم مو بود.
خودم را به دوشاخه ی مویش سفت چسبیدم. میان این جمعیت نمی شد حتی درست نفس کشید.
آن مرد با سختی زیاد خودش را به کنار پنجره ای زیبا رساند.
سرش را بر روی پنجره گذاشت و به پهنای صورت شروع به گریه کردن، کرد.
فضای داخل آن پنجره چقدر زیبا بود.
چراغ های سبز و بوی عطری دل انگیز.
موهای مرد را رها کردم و خودم را مانند برگ خزان به داخل پنجره انداختم.
وسط یک دنیا پول افتادم. از کم تا زیاد، از کهنه تا نو .
به روبرو نگاه کردم، این است غریب طوس؟
برای دیدار او بود که این همه روزانه آدم ها می آمدند و می رفتند؟
مِهر او را مدت ها در دلم داشتم،کسی که غصه های مردم را پیش خودش نگه میداشت و روی لب هایشان خنده را نقاشی می کرد.
با چشمهای پر از اشک، آرامگاهش را نگاه کردم : «ممنونم که امید یه سنگریزم ناامید نکردی، از میون لولای در، تا اینجا آوردیش. شاهی به خدا برای تو کمه، خیلی کم...
✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیلی
#داستانک
#مناسبتی
#امام_رضا
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@tarino
╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝
✍کشنده ترین نیش،
مال مار و عقرب نیست
بلکه نیش زبانی هست که مستقیم
قلب را میزنـد و اعصاب
و سرنوشت انسان را دگرگون می کند..
مواظب گفته هایمان در زندگی باشیم.
انسان بودن زیاد سخت نیست ،
کافیست مهربانی کنی.!
زبانت که نیش نداشته باشد
و کسی را نرنجاند ، همین انسانیت است.!
وقتی برای همه خیر بخواهی همین انسانیت است.! زخمی که تیزی زبان بر دل آدمها میگذارد بسیار کشنده تر از زخم شمشیر است. مواظب گفتارتان باشید که دلی زخمی نشود ..
#نکته_ناب
ــــــــــــــــ
#تارینو
https://eitaa.com/joinchat/1481703603C5cfc0c80a6
جادهای که انسان
برای خروج از غم و اندوه
در آن سفر میکند
هرگز مستقیم نیست...
روزهای خوب و روزهای بد وجود دارند
اگر امروز یک روز بد است،
مثل پیچ جاده، باید از آن عبور کرد
و به سلامت به مقصد رسید..!
#تلنگر
➿️➿️➿️➿️➿️➿️➿️
#تارینو
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
https://eitaa.com/tarino
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 هنگامی که با همسر خود بیرون منزلید نشان دهید که از بودن کنار او خوشحال هستید!
💠 گاه به دور از چشم دیگران دست او را بگیرید، به او لبخند یا چشمک بزنید و هیچگاه در جمع، همسرتان را تحقیر نکنید.
💠 بعداً از اینکه همسرتان در مهمانی، فلان توجّه خاص و شیرین را به شما داشت از او تشکّر ویژه کنید تا برای تکرار آن در دفعات بعدی انرژی داشته باشد.
#همسرانه
#محبّت_بیرونی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
@tarino
🍎پژوهشگران پی برده اند که قدرت تاخیر در ارضای خواسته ها، با شاخص آزمایشگاهی مقاومت در برابر وسوسه ها ونیز مسئولیت اجتماعی به طور مستقیم ارتباط دارد.
🍎یعنی هرچه قدرت تاخیر رسیدن به خواسته بالا رود، توان مقاومت و مسئولیت پذیری او نیز افزایش می یابد.
🍎چقدر خوب است والدین تاخیر در رسیدن به خواسته های فرزندان را به آنها آموزش بدهند.
#تربیت_فرزند
#خود_کنترلی
#تاخیر_در_کامروایی
ــــــــــــــــ
#تارینو(تارینو_نوایینو_ مسیرینو)
┏━━━━━━┓
⠀ @tarino
┗━━━━━━┛