eitaa logo
°•✨| ترک گناه |✨•°
2.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
7.8هزار ویدیو
119 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 بهترین انسان‌ ها کسانی هستند 🌹 که دیر به آیند 🌹 و زود راضی شوند 🔥 و بدترین انسان‌ ها کسانی هستند 🔥 که زود به خشم می آیند ؛ 🔥 و دیر راضی می شوند . ✍ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 📙 نهج الفصاحه ، ح ۴۶۹
وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ سخن آنها تو را غمگين نسازد که تمام عزّت (و قدرت) از آن خداست و او شنوا و داناست. 📖 سوره یونس ، آیه ۶۵ 🌿🕊 𔓘𓏲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔸برای خداوند فرقی ندارد که تو برایش بخوانی یا نه برایش بگیری یا نه فرقی ندارد چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشی. اما اینها برای من و تو فرق می کند... و این فرق زمانی شروع شد که من و تو بر سر خدایمان جدل کردیم ، من گفتم من با ایمان ترم و تو گفتی من! و فراموش کردیم که خدای هر دویمان یکیست، و فقط راه اتصالمان به او فرق دارد. به راه های اتصالی یکدیگر به خدا دست نزنیم، اجازه بدهیم هر کس به گونه ی خودش به خدایش وصل شود نه به شیوه ما. خداوند عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت...
°•✨| ترک گناه |✨•°
📖کتاب رمان یادت باشد... #پارت_صدوسی‌وششم🔗 آفتاب به صورت حمید نگاه کنم و مثل همیشه حیای این چشمها مر
📖کتاب رمان یادت باشد... 🔗 کرده! داداش گفت: «فرزانه! حالا تو بایست من حرکات رو اجرا کنم تا متوجه بشی دفاع شخصی یعنی چی. تا این پیشنهاد را داد حمید بلند شد   دست من را گرفت و نشاند روی مبل. گفت: «نه تورو خدا  پای فرزانه ضربه می خوره چیزی میشه. اصلا بیخیال.  فرزانه هیچی بلد نیست. نمیخواد هم یاد بگیره.» روی من همیشه حساس بود  من هم همین حالت را نسبت به حمید داشتم. طاقت نداشتم آسیب ببیند یا ناخوش باشد. یک بار وقتی مادرم به حمید سپرده  بود لامپ سوخته ای را عوض کند، نیم ساعت غر زدم که چرا فرستاده اید بالای چهارپایه. گفتم: «الآن از روی چهارپایه بیفته ی بشه من پوست همه رو کندم ! نگران بودم اتفاقی بیفتد. مدام به حمید میگفتم: «تو رو خدا مواظب باش. به تو چیزی بشه من جون دادما.» از اول تا آخر پایین پای حمید چهارپایه را دودستی گرفته بودم. این علاقه را همه اعضای خانواده به حمید نشان می دادند. پدرم که بالاتر از خواهرزاده و داماد بودن حمید را روی چشم هایش می گذاشت. مادرم هم کمتر از «حمید جان» صدایش نمی زد. بیشتر اوقات میگفت پسر خوشگلم! از همان ابتدا به حمید و برادر دوقلویش خیلی علاقه داشت. بچه که بودند وقتهایی که عمه فرصت نداشت مادرم حمید و برادرش را نگه می داشت. با آنها بازی میکرد یا برایشان قصه میگفت. خیلی از اوقات آنها را جای بچه های خودش میدید. بعد از ازدواج هر بار خانه پدرم میرفتیم، مادرم میگفت جای حمید جان بالای خونه ماست. هر چیزی درست می کرد می گفت اول حمید بخورد. همه اینها برمیگشت به نوع رفتار حمید که باعث می شد همه جور دیگری دوستش داشته باشند.
°•✨| ترک گناه |✨•°
📖کتاب رمان یادت باشد... #پارت_صد‌وسی‌وهفتم🔗 کرده! داداش گفت: «فرزانه! حالا تو بایست من حرکات رو اجر
📖کتاب رمان یادت باشد... 🔗 از دانشگاه که در آمدم با دوستم سوار اتوبوس همگانی شدم که به خانه برگردم. ساعت تقریبا سه بعدازظهر اتوبوس خلوت بود. دوستم از داخل  کیفش آلوچه دراورد و تعارف کرد. من یکی برداشتم و تشکر کردم  کمی که گذشت  پرسید روزه ای فرزانه؟ آلوچه رو نخوردی؟ شاید هم خوشت نمیاد؟ گفتم نه روزه نیستم. این چیزها تنهایی از گلوم  پایین نمی ره. هرچی باشه میندازم تو کیفم می برم خونه با آقامون میخورم تا گفتم آقا مون حمید زنگ زد. گفتم: میگن حلال  زاده به داییش می ره. تا گفتم اقامون زنگ زد  حمید گفت من رسیدم خونه. منتظرتم ناهار بخوریم، بعد برم باشگاه برای تمرین. جواب دادم چند دقیقه دیگه می رسم. الوچه به دست زنگ خانه را زدم. حمید در را باز کرد. تا رسیدم گفتم: حمید آقا! تعجبه! زود اومدی خونه گفت با دوستم قرار دارم برم خونشون آکواریوم درست کنم. با حسرت خاصی این جمله را گفت. خیلی به آکواریوم علاقه داشت. خودش بلد بود. شیشه ها را می گرفت و چسب میزد و آکواریوم درست می کرد، ولی من خوشم نمی آمد. از جانوران ترس داشتم؛ مخصوصا ماهی. وقتی دیدم با حسرت این جمله را گفت، خیلی ناراحت شدم. گفتمدبا این که من خوشم نمیاد، ولی هر وقت خونه بزرگتر رفتیم، اون موقع مشکلی نداره. میتونی برای خونه خودمون هم آکواریوم درست کنی. تا این را گفتم، از ته دل با خوشحالی گفت: حالا که رضایت دادی برو یخچال رو ببین. حتما خوشحال میشی! گفتم: «آب آلبالو؟» گفت: خودت برو ببین. عادت داشت هروقت با دوستش آبمیوه می خورد، حتما یک لیوان هم برای من می خرید؛ مخصوصا آب آلبالو! میدانست..
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«تنوع در خلقت آبشار ها» آمدم دیدم که همچون ذات هستی هیچگاه دیده‌ی عالَم نمی‌بیند فنای آبشار
‌ با قرائت آن حضرت، دلهایمان را روانه صحن و سرای امام مهربانی‌ها کنیم... اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضا الْمُرْتَضَى 🤲🏻 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلىٰ مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرىٰ الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلىٰ اَحَدِِ مِنْ اَوْلِیائِکَ | ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
✋🏻❤ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُکَ بار پروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی اش و فرزندان عزیزش (و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی)، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد. 🌺🍃 رسول خدا (ص) به من گفت: ای فاطمه هر کس بر تو صلوات فرستد، خداوند او را آمرزیده و در بهشت، هر کجا باشم، به من ملحق خواهد کرد. 📚 بحار الانوار، ج۴۳، ص۵۵ ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1