کانال ترک گناه1 ایتا_۲۰۲۴_۰۶_۱۳_۰۷_۵۶_۲۱_۷۵۲.mp3
709.3K
#صلوات_خاصه
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضاع
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
#سلام_امام_زمانم ✋🏻❤
#دعای_عهد
از حضرت صادق علیه السلام منقول است که هر کس چهل صباح این عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه هزار حسنه او را کرامت فرماید و هزار گناه از او محو کند و آن عهد این است:
✨
ִֶָ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ִֶָ
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،
وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ
آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گويى:
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
✨
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲🏻
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
1_3097007039.mp3
3.89M
♨️رضایت چه کسی؟!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #مومنی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : بخشش از بزرگان است
#حجت_الاسلام_والمسلمین_حسینی_قمی
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
🌱#سخنبزرگان
گله نکن که چرا این ناراحتیها وجود دارد؟!
چرا این وضع اقتصاد ماست؟!
چرا باران نمی بارد؟!
چرا هر روز یک مرض تازه پيدا می شود؟!
زيرا هر روز یک گناه تازه ای انجام می دهی
و اين مشكلات هم اثر عمل تو است
هر روز یک گناه تازه
درد تازه برایت می فرستد
اينها لازمه هم هستند؛
امام رضا(ع) فرمودند:
هرگاه بندگان، مرتكب گناهانى شوند
كه پيشتر انجام نمى داده اند
خداوند بلاهايى را برايشان پديد می آورد
كه سابقه نداشته است و آن را نمی شناسند.
آیت اللّٰه ناصری(ره)
°•✨| ترک گناه |✨•°
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_88🌹 #محراب_آرزوهایم💫 موقع برگشت آفتاب رو به غروبه و کم کم هوا ر
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_89🌹
#محراب_آرزوهایم💫
به سمت قفسهای میره تا کتابهای داخل کارتن رو داخل قفسههای آهنی جا بده. چشمهام از فرت خوشحالی میدرخشه و دستم رو به سمت جیب مانتوم میبرم که متوجه میشم فقط تلفنم رو برداشتم. در کمتر از دقیقه ذوقم کور میشه و با خودم میگم:
- حتما برگشتم باید به دایی بگم برام بخره.
قبل از اینکه فروشنده سرش رو به طرفم بچرخونه قدم زنان به سمت در خروجی حرکت میکنم. نگاهی به ساعتم میندازم که تقریبا شیش عصر رو نشون میده، باید خودم رو زودتر به بقیه برسونم اما قبل از خارج شدن، صدای پیرمرد فروشنده متوقفم میکنه و منتظر نگاهش میکنم. با لبخند مهربونی میگه:
- دخترم کتابهات رو یادت رفت.
در ادامه نایلون توی دستش رو به سمتم میگیره. با تعجب بهش خیره میشم و حرفش رو رد میکنم.
- منکه کتابی نخریدم.
- چرا دخترم، یک آقا پسری هم پولش رو حساب کرد.
به سمتش میرم و پلاستیک رو ازش میگیرم اما با حالت بهت زده دنبال کسی میگردم که این کار رو کرده.
- کی پولشون رو داد؟
- نمیدونم بابا جان. همین الان رفت خیلی هم عجله داشت، فکر کنم دوستش صداش کرد، اگه اشتباه نکنم اسمش هم علی بود.
با حالت گنگی ازش تشکر میکنم و از فروشگاه خارج میشم. یه محض خروجم نگاهی توی محوطه میچرخونم تا شاید پیداش کنم اما تا چشم میچرخونم همه خانمن، کمی دورتر امیرعلی و مهدیار به سمت اتوبوس میرن که حدس میزنم خودش اینکار رو کرده باشه. در پلاستیک رو باز میکنم که میبینم هر دو کتاب داخلش هست. سعی میکنم چیزی نگم و به روی خودم نیارم، نایلون کتابها رو زیر چادرم میگیرم و به سمت اتوبوس حرکت میکنم.
***
نیمههای شب برای نماز شب از جام بلند میشم. داخل محوطه میشم، امیرعلی و مهدیار رو میبینم که روی زمین نشستن و باهم حرف میزنن، یاد کتابها که میافتم دوباره داخل سوله میشم و به سمت کیفم میرم، به اندازهی پول کتابها پول از داخل کیفم برمیدارم و به سمتشون حرکت میکنم. قبل از رسیدنم تلفن مهدیار رنگ میخوره و از جاش بلند میشه. موقعیت رو مناسب میبینم، کمی سرعتم رو زیاد میکنم تا زودتر برسم و از زیر بار این دِین خارج بشم.
بهش میرسم، متوجهم نمیشه که مجبور میشم مورد خطاب قرارش بدم.
- سلام.
سریع به خودش میاد و از جاش بلند میشه، انگار حسابی توی دنیای خودش غرق شده بود و مزاحمش شدم. سرش رو پایین میندازه و جوابم رو میده.
- سلام.
بیاختیار به تبع از اون سرم رو پایین میندازم و پول رو به سمتش میگیرم. از کارم متعجب میشه و دلیل این کارم رو میپرسه.
- بهخاطر چی؟
- برای پول کتابها. ممنونم ازتون، خواهش میکنم بفرمایید.
حس میکنم حالش مثل همیشه نیست و از چیزی در عذابه، کمی خودش رو عقب میکشه و دستم رو رد میکنه.
- اصلا حرفشم نزنین اونا هدیه بودن.
- تعارف نکنین.
- مطمئن باشین تعارف نمیکنم، یک تشکر ناقابل بابت رازداریتونه.
اینبار منم که متعجب دنبال دلیل حرفش میگردم اما مجالی بهم نمیده و با عجله میگه:
- ببخشید من باید برم.
به سمت سنگری که دور از محوطهست حرکت میکنه، کمی که ازم دور میشه نفس کلافهای میکشه و دستش رو داخل موهاش فرو میکنه. چرا انقدر کلافهست؟ دوباره یاد فاطمه میافتم و بیدلیل اعصابم بهم میریزه. یعنی این رفتارهاش بهخاطر نگرانیش از ازدواج با فاطمهست؟
به خودم تلنگر میزنم تا از این افکار دور بشم و یادم بیاد که چرا اومدم، تا یاد نماز شب میافتم با اعتراض پام رو به زمین میکوبم و آروم میگم:
- اه! من میخواستم برم اونجا.
پشت چشمی نازک میکنم و برمیگردم داخل سوله، به سمت سنگر میرم که چند نفری در حال راز و نیاز هستن. شاید بهخاطر اینکه شب آخره اکثرا برای نماز شب بیدار شدن اما من دلم میخواست تنها باشم. ولی شاید قسمت نیست. قبل از اینکه زمان رو از دست بدم شروع میکنم به خوندن...
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_90🌹
#محراب_آرزوهایم💫
تا دم دمهای صبح از شدت این غم دامنه زده توی قلبم پلک روی هم نمیزارم که کم کم بچهها بیدار میشن و شروع میکنن به جمع کردن وسایلشون.
به چهرهی هرکسی که نگاه میکنم بدون استثنا غم و ناراحتی بیداد میکنه، بعضی با اشک و آه و بعضیها از نگاههای خسته و بیرمغشون.
بدون هیچ رقبتی ساکم رو بین دست میگیرم و با آه بلندی از ته سینهم به دیوارهای سوله دست میکشم.
هانیه کنارم قرار میگیره اما قبل از اینکه حرفی از دهنش خارج بشه میگم:
- من میرم توی محوطه، نگران نشی.
قبل از اینکه جوابی بخواد بده وارد محوطه میشم، نفس عمیقی میکشم، گوشهای دنج و خلوت برای خودم پیدا میکنم و روی خاکها میشینم، توی این مناطق خاکی شدن چادرم حس قشنگی تو وجودم ایجاد میکنه؛ دستی روی سطح سردشون میکشم و چفیهم رو از داخل ساک بیرون میکشم، چفیهای که همون روز اول خریدهم و هرجا که میرفتم همراهم بود.
مهرم رو از جیبم در میارم و بوسهای روش میزنم، روی چفیهم میزارمش و از جام بلند میشم تا برای وداع دو رکعتی نماز بخونم؛ به سجده شکر آخر نمازم که میرسم اشکهام شروع میکنن به ریختن و زیر لب زمزمه میکنم.
- شهدا! کمکم کنین شهدایی زندگی کنم.
سر که بلند میکنم بعد از تسبیحات حضرت زهرا (سلامالله) نگاهم به سمت ساعتم کشیده میشه. خداروشکر هنوز وقت دارم و میتونم برای اخرین بار دوری اطراف بزنم و از فضا بهره کافی رو ببرم.
همینطور که برای خودم قدم میزنم و به این چند روز فکر میکنم با صدای مردونهای از ترس با شتاب سر میچرخونم که امیرعلی رو میبینم.
دستم رو روی قلبم میزارم و نفس حبس شدم رو به بیرون هدایت میکنم. متوجه لبخند مهار شدهش میشم که سریع صداش رو صاف میکنه و میگه:
- ببخشید ترسوندمتون.
- نه، خواهش میکنم بفرمایید.
- مهدیار هرچی زنگ میزنه داخل جواب نمیدن، میشه این لیست رو بگیرین و بگین همه بیان سمت اتوبوسها؟ باید زودتر بریم اهواز.
باشهای زیر لب زمزمه میکنم که قبل از اینکه متوجه چیزی بشم از جلوی چشمهام محو میشه، شونهای بالا میندازم و دوباره به سمت سوله میرم اما اینبار مدام زیر لب غرغر میکنم و اوقات خودم رو تلخ میکنم.
- هر هر، ترسیدن من کجاش خنده داشت؟
وارد قسمت خواهران میشم و چشم میچرخونم تا هانیه رو پیدا کنم.
گوشهای وایستاده و بقیه هم دورش جمع شدن، به سمتش میرم و لیست رو به سمتش میگیرم تا چک کنه.
به سمت در میریم و بعد از تشکر و خداحافظی از خادمهای پادگان همینطور که به سمت اتوبوسها میریم هانیه رو مخاطب قرار میدم.
- تلفنت رو چرا جواب نمیدی؟
- مگه زنگ زدی؟
- نه شوهرت زنگ زده بود.
با تعجب سمتم سر میچرخونه و دستش به سمت گوشیش میره.
- اونوقت شما از کجا فهمیدی؟
مثل لحن خودش جواب میدم.
- امیرعلی گفت.
- آهان
انگار چیزی به یادش میاد و یکهو به سمتم برمیگرده و میگه:
- عه؟ امیرعلی گفت؟
به سمتش میچرخم که با چشمهای پر از شیطنتش روبهرو میشم.
آرنجم رو تو بازوش فرود میارم و کشیده میگم:
- بیا بریم از دست تو آخر موهام رنگ دندونهام میشه...
°•✨| ترک گناه |✨•°
🌱◆#تفسیر [سوره بقره آیـــه۱٠۹] 🎙◆#استادقرائتی ✨◆#پیشنهاددانلود ⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆ ☜
02.Baqara.110.mp3
1.39M
🌱◆#تفسیر
[سوره بقره آیـــه۱۱٠]
🎙◆#استادقرائتی
✨◆#پیشنهاددانلود
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
کانال ترک گناه1 ایتا_۲۰۲۴_۰۶_۱۳_۰۷_۵۶_۲۱_۷۵۲.mp3
709.3K
#صلوات_خاصه
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضاع
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
#صلوات_حضرت_زهرا
#السلام_علیک_یا_فاطمة_الزهرا_س ✋🏻❤
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُکَ
بار پروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی اش و فرزندان عزیزش (و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی)، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
خاصیت استغفار قبل از خواب ✨
امام صادق علیه السلام فرمودند:
کسی که زمان خوابیدن صد مرتبه استغفار کند گناهانش همچون برگ درختان فرو میریزد و صبح که بلند شود گناهی برایش نماند.
📚 مکارم الاخلاق، ص ۶۱۰
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1