شعر اگرچه وصف كرده گاهگاهي آه را
بر نميتابد بگويد اين غم جانكاه را
ماه، هرشب از دل يك خانه سر ميزد به شهر
تا بگيرد دستهاي مردم گمراه را
يك سحر تابيد بر محراب اما نور ماه...
رعد و برق كينه تا بوسيد فرق ماه را
ماه دلتنگ نگاه نافذ خورشيد بود
رفت تا روشن كند معناي خاطر خواه را
ماه خود راهي به سوي آسمان بود و.... زمين؛
بعد او گم ميكند هم راه و هم همراه را
افتخار كوفه جاي پاي او در كوچه هاست
خاك كوفه شب به شب بوسيده پاي شاه را
مدتي در شهر حاكم عدل بود و هيچ گاه
كوفه از خاطر نبرد آن مدت كوتاه را
از فراق ماه در خود گريه كرد و روزگار
دير فهميد علت پرآبي اين چاه را...
#بشرى_صاحبي
https://eitaa.com/tarkgonah1