هدایت شده از 🚩 {ترک گناه1} 🏴
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌹بیاکه #صبر برایم چه خوب معناشد
🌼در #انتظار ظهورت دلمـ❤️شکیباشد
🌹تمام دفترعمرم📖 سیاه شد اما
🌼امید #دیدن_رویت دوباره پیدا شد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#ترک_گناه
● @tarkgonah1
✍️امام باقر عليه السلام :
خداوند متعال براي مردان جهاد را مقرّر داشت
و براي زنان نيز جهاد را منظور داشت و جهاد مردان آن است كه مال و جان خويش را در راه خدا ايثار كنند. ولي جهاد زنان آنست كه بر اذيتهاي شوهر و غيرت ورزيهاي او #صبر كنند.
📚 وسائل الشيعه، ج ۲۰، ص ۱۵۷
#آقای_عزیز #خانم_عزیز #همسرانه
@tarkgonah1
🏴 زمینهسازی کربلا توسط امام حسن مجتبی علیهالسلام
🔺 در زمان حضرت #مجتبی علیهالسلام، اول #مؤمن به آن بزرگوار حضرت #سیدالشهداء بود که قبول داشت هر چه برادرم بگوید و انجام بدهد، من مطیع او هستم. این مقام شریفی بود که آن حضرت داشت و در اثر همین متابعت از برادرش بود که جریان #کربلا پایهریزی شد؛ اگر آن متابعت نبود، جریان کربلا و آثاری که از #عاشورا و کربلا بود، نمیماند؛ فلذا دانشمندانی که دربارهی این جریان عجیب #صلح زمانِ حضرت مجتبی علیهالسلام مطالبی نوشتند، تصریح کردند به اینکه جریان عاشورای امام #حسین علیهالسلام قبل از آنکه حسینی باشد، حسنی بود!. پایهریزیاش را حضرت مجتبی علیهالسلام کرد و طوری اوضاع و احوال جور شد که حضرت سیدالشهداء از #شهادت بتواند نتیجه بگیرد، وگرنه تحملاتی که آن حضرت تا مافوق کوهها کردند، اگر این #مصیبات را #صبر و تحمل نمیکردند و دست به شمشیر میبردند و #شهید میشدند، خودش و یارانش و حضرت سیدالشهداء و #خاندان_رسالت به طور کلی قتل عام شده بودند و آن آثار کربلا هم هیچ نبود؛ همه میگفتند همانطور که جنگ #جمل شد، جنگ #صفین شد، جنگ با #خوارج شد؛ یک جنگ هم بعد از اینها شد و در آن جنگ، همانهایی که این جنگها را به پا کرده بودند، از بین رفتند و تمام شد!؛ کار میافتاد دست مفسدین فی الارضی به نام #بنی_امیه و دیگر خدا میدانست که چهها میشد!.
☑️ مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی
@tarkgonah1
🌹امام رضا علیه السلام میفرمایند:
چقدر خوب است #صبر و #انتظار فرج!
آیا نشنیدهای فرمودهی خدای عزوّجل را در قرآن که [چشم به راه باشید که من با شما چشم به راهم، پس انتظار بکشید که من با شما از منتظرانم] بنابراین بر شما باد به صبر ، به درستی که گشایش پس از نااُمیدی میآید، البته آنان که پیش از شما بودند صبورتر از شما بودند.
📘کمال الدین جلد ۲ ، صفحه ۶۴۵
@tarkgonah1
✏️📩🕊
#خــواهرم دنـبال #عشق_حرام نبـاش
گــوش به وسـوسه #شیـطان نـده
به #پاکـدامنی ات آسیب نــرسان ،عفـت تو اگر رفــت دیگــر بـر #نـمی گـردد
اجــازه #نــده که مـردان هـوسباز حـیا و شــرف و آبــروی تـو را ببــرنـد✖️✖️
#قـلبـت را برای #همسر آینده ات حفظ کن🌹 او مــردی اسـت که در راه #عـبادت الله، به تو کمــک مــی کنـد 🌹.
#خــوشبــختی فقــط در اطاعت #الله اســت💯
خواهرم کمی #صــبر داشته باش ،الله با #صابــران است
اگر امروز چیزی را #بــخاطـر_الله، تـرک کـنی،، #الله چیــزی خیـلی #بهتر از آن را به تو مــی دهد
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#ترک_گناه
● @tarkgonah1 ●
15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ
#در محضر بزرگان
🌀«استعینوا بالصبر و الصلوه ان الله مع الصابرین»
✅ انسان یا خوش است و یا ناخوش
✅اگر خوش است شکر کند🤲🏻
✅و اگر ناخوش است در برابر سختی های زندگی از صبر و نماز کمک بگیرید⛓️
✅خداوند از صابران حمایت میکند🤝🏻
_____
#صبر
@tarkgonah1
برکت و روزی:
💠 #صبر در طلب #روزی_حلال
🔹 امام علی(علیه السلام):
انسان به سبب عجله و کم طاقتی، خود را از روزى حلال محروم می کند. در حالی که بیشتر از روزى مقدر شده نصیبش نمی شود.
📚میزان الحکمه/ج4/ص448
✍🏼 انسان باید در راه کسب روزی، به اندازه کافی تلاش بکند و در عین حال به آنچه که به او میرسد راضی باشد. در غیر اینصورت، #حرام به دست خواهد آورد که #برکت ندارد.
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
🌸🍃💌🌸🍃
-- #پیام_قرانی
چرا وقتی #گرفتار میشی میری به هر کسی رومیزنی؟؟
چرا میری سراغ خرافات و طلسم و این جور چیزها؟؟
⁉️واقعا چرا ؟!!!
👈خب برو سراغ راهی که خود #قرآن جلوی پات گذاشته.
←◆ خدا خودش تو قرآنش فرموده:
› تو گرفتاریهاتون به #صبر و #نماز پناه ببرید...
🕋 يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ(بقره/۱۵۳)
✨﴿اى كسانى كه ايمان آوردهايد! (در برابر حوادث سخت زندگى،) از صبر و نماز كمك بگيريد، همانا خداوند با #صابران است.﴾
◇ قدرتِ #نماز رو، در رفع گرفتاری، دست کم نگیر.🌹
💯خیلی از گرههای کورِ زندگی، با یک نمازِ❥ خوب باز میشه.. 🙂♥️
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
💠 #صبر بر رزق حلال
🔸 رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
هر کس بپرهیزد و صبر کند، رزق او از حلال می رسد و هر کس عجله کند و حرمت احکام خدا را بشکند و از غیر حلال اخذ کند، مقدار آن از رزق حلالش کم مى شود و روز قیامت به واسطه دریافت حرام از او حساب می کشند.
📚کافى/ج 5 /ص٨٠
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
41.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر این کلیپ آرام بخشه🥺
...تلخی دنیا، شیرینی آخرت به دنبالشه💕
#استاد_شجاعی
#کلیپ
#صبر
#بهشت
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
🚩 {ترک گناه1} 🏴
🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت چهل و پنجم بقیه خندیدن.فاطمه جدی گفت: _یه آقایی کار واجب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت چهل وششم
با خودش گفت اگه افشین سابق بودم بلایی که سر امیرعلی رسولی آوردم سر مهدی هم میاوردم.
-حاج آقا
-جانم؟
-آرزوی مرگ کردن،گناهه؟
-افشین جان،چرا اینقدر ناامیدی؟!!
_چون من خیلی بدم.به فاطمه و خانواده ش خیلی بدی کردم...فاطمه ازم متنفره.. حاج محمود دختر دسته گلش رو به من نمیده،به یکی مثل مهدی شما میده که تو مردی هیچی کم نداره،نه من که از مرد بودن هیچی نمیدونم.
_خدا خیلی راحت میتونه کاری کنه که دل حاج محمود و خانواده ش با تو مهربان بشه.از خدا ناامید نشو.ازش بخواه اگه به #صلاحت بود بهت میده،اگه به نفعت نبود یه چیزی #بهتر از اون بهت میده.اگه هم تو این دنیا نده، #اوندنیا میده.حساب کتاب خدا خیلی #دقیقه.
-من آدم صبوری نیستم.
-تو که تا الان خیلی صفات خوب تو خودت به وجود آوردی، #صبر کردن هم یاد بگیر خب.
-خیلی سخته برام.
-میدونم.ولی سختی ها آدم قوی رو قوی تر میکنه.
بعد مدتی افشین سوالی به حاج آقا نگاه کرد و گفت:
-شما چرا طرف داداشتون رو نمیگیرین؟
-طرف کدوم داداشمو بگیرم؟ چرا من هرچی میگم تو داداشمی باور نمیکنی؟!
بالاخره لبخند زد و گفت:
_آخه تا حالا داداش روحانی نداشتم.. هیچ وقت فکرشم نمیکردم یه روزی،یه روحانی بهم بگه داداش.
حاج آقا خندید و گفت:
-حالا کلا داداش داری؟
-نه.
-چرا تنها زندگی میکنی؟ پدر و مادرت؟
-مدتهاست از پدر و مادر و خواهرم خبری ندارم.اصلا نمیدونم ایران هستن یا نه. نمیدونم زنده هستن یا نه...هرکدوم از اعضای خانواده ما مشغول زندگی خودشه. ما اصلا خانواده نیستیم.
-ولی خدا گفته نباید با خانواده ت قطع رابطه کنی.شما برو سراغشون.از حالشون باخبر باش.
-چشم...آدرس منو چجوری پیدا کردین؟
حاج آقا لبخندی زد و گفت:
-بماند.
عصر،فاطمه از دانشگاه به خونه برمیگشت. حاج آقا باهاش تماس گرفت که بره مؤسسه.بعد احوالپرسی،حاج آقا گفت:
_شما متوجه شدید که افشین به شما علاقه منده؟
فاطمه خیلی تعجب کرد.
-خودش چیزی گفته؟!!
-نه..من قبلا حدس زده بودم.غیرمستقیم ازش پرسیدم،جواب نداد.دیشب وقتی متوجه شد برای مهدی میخوایم بیایم خاستگاری شما،حالش خیلی بد شد.تازه اون موقع فهمیدم قضیه براش خیلی جدی بوده.وقتی هم که از خونه شما رفتیم، تو کوچه،تو ماشینش بود.اون موقع هم حالش خیلی بد بود..
خانم نادری،افشین خیلی تغییر کرده..من از گذشته ش چیزی نمیدونم،نمیخوام هم بدونم.نمیدونم شما چقدر از گذشته ش میدونید ولی هرچی که باشه وقتی بنده ای توبه میکنه،خدا گذشته ش رو میبخشه، مثل نوزادی که تازه متولد میشه. الان افشین پاک ترین آدمیه که من میشناسم..اگه میتونید درموردش فکر کنید.
-ولی من...
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🚩 {ترک گناه1} 🏴
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت صدوبیست_ودوم تازه یاد زینب افتاد. یه کم فکر کرد..با مکث
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت صدوبیست_وسوم
صدای اذان صبح از گوشی علی بلند شد.. ایستاد و نگاهی به اطرافش کرد.پویان گفت:
_از این طرفه.
با حاج محمود و امیررضا سمت نمازخانه رفتن.علی یه گوشه نمازخانه ایستاد و شروع به نماز خواندن کرد.با #صبر و #آرامش نماز میخوند.امیررضا آروم به حاج محمود گفت:
_بابا...علی حالش خوبه؟!!
حاج محمود به علی نگاه کرد و نفس غمگینی کشید.
ساعت ها میگذشت.
حاج محمود و امیررضا منتظر دکتر بودن و پویان از دور مراقب علی بود.علی همونجا نشسته بود و با خدا حرف میزد. خدایا امتحان سختی ازم میگیری... منکه جز فاطمه کسی رو ندارم...
حاج محمود پیش دکتر رفت.دکتر گفت:
_حقیقت اینه که حال دخترتون اصلا خوب نیست.ضربه ای که به سر وارد شده جدیه..در حال حاضر دخترتون...تو کماست...و ...سطح هوشیاریش خیلی پایینه..اگه به هوش بیاد.. تازه باید ببینیم به مغزش آسیب وارد شده یا نه..امکانشم هست که مجدد دچار خون ریزی مغزی بشه.
حاج محمود تو دلش گفت خدایا..به ما رحم کن.به علی،به زینب،به زهره...کمک مون کن.
به سختی راه میرفت.
به نماز خانه رفت.کنار علی نشست.علی متوجه ش نشد.
-علی جان.
علی نگاهش کرد.آب دهانش رو به سختی قورت داد و با نگرانی و تردید پرسید:
_..چه خبر؟
حاج محمود به پویان اشاره کرد نزدیک تر بره.پویان هم رو به روی حاج محمود نشست و مضطرب نگاهش میکرد.حاج محمود گفت:
_با دکترش صحبت کردم،گفت عملش خوب بوده ولی...
به علی نگاه کرد.
نمیدونست چطوری بگه،چند ثانیه سکوت کرد.همون چند ثانیه برای علی یک عمر گذشت.نفس کشیدن رو فراموش کرده بود. با اضطراب و التماس به لب های حاج محمود چشم دوخته بود.
پویان با نگرانی گفت:
_ولی چی؟
حاج محمود از علی چشم گرفت و به پویان نگاه کرد.
-...تو کما ست.
نفس حبس شده علی با درد بیرون اومد. سر به سجده گذاشت و از خدا سلامتی فاطمه شو میخواست. پویان و حاج محمود فقط نگاهش میکردن.حال اونا هم تعریفی نداشت.
مدتی تو سکوت گذشت.حاج محمود به علی گفت:
_دکتر اجازه داد ببینیمش.پاشو پسرم.
علی نشست و گفت:
_من نمیخوام فعلا ببینمش...
پویان و حاج محمود تعجب کردن.
-...نمیتونم تو اون حال ببینمش.
هردو سکوت کردن..حاج محمود گفت....
بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
🌸🌸🌸🌸🌸