°•✨| ترک گناه |✨•°
📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش #پارت114 سيد روح الله ميرصانع: هادي سه بار براي مبارزه با داعش راهي من
📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش
#پارت115
در يكي از روزهاي درگيري، يكي از نيروهاي داعش خودش را تا نزديك
حرم رساند اما يكباره لو رفت!
چند نفر به دنبال او رفتند و اين نيروي انتحاري وارد يك ساختمان شد. ما
محاصره اش كرديم. من سريع به دنبال او وارد ساختمان شدم.
آن نيروي داعشي موضع گرفته بود و مرتب شليك ميكرد. اما در واقع
محاصره بود اگر از پشت ديوار بيرون ميآمد، به درك واصل ميشد. بعد از
چند دقيقه گلوله هاي من تمام شد و آرام از ساختمان بيرون آمدم.
يكي از دوستان من وارد ساختمان شد و من بيرون ايستادم.
چند دقيقه بعد دوست من داد زد: خشاب برسون ... خشاب را برداشتم و
آماده شدم كه وارد ساختمان شوم. يكباره صداي مهيب انفجار من را به
گوشه اي پرت كرد.
عامل انتحاري داعش كه فهميده بود نيروهاي ما گلوله ندارد از مخفيگاه
خودش بيرون آمد و خودش را به نيروهاي ما رساند و بلافاصله خودش را
منفجر كرد ...
چند لحظه بعد وارد ساختمان شدم. من فقط چند ثانيه با شهادت فاصله
داشتم. زنده ماندن من خيلي عجيب بود. ديوارهاي داخل ساختمان خراب
شده و خون شهداي ما به در و ديوار پاشيده بود. پيكرهاي پاره پاره ي شهدا
همه جا ريخته بود.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1