eitaa logo
°•✨| ترک گناه |✨•°
2.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
7.8هزار ویدیو
119 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 با خنده دست‌هام رو می‌شورم و تلفن رو ازش می‌گیرم، با تمام انرژی جواب میدم. - سلام زن‌دایی جون. - سلام عزیزم، خوبی؟ راستی مبارک باشه ببخشید دیگه نتونستم بیام. - این چه حرفیه، چه خبر از مامانتون حالشون خوبه؟ - بد نیست، سلام می‌رسونه. - ان‌شاءالله که زود خوب بشن. - خدا از دهنت بشنوه، راستی نرگس خانم شوهرم رو اذیت نکنی‌ها. - نه فرزانه جون خیالتون راحتِ راحت. بعد از اینکه کلی دل و قوه رد و بدل می‌کنیم تلفن رو قطع می‌کنم، میدم به دایی مهدی و برمی‌گردم سر کارم. دوتا تخم مرغ می‌شکنم و شروع می‌کنم و به هم زدن. نگاهم کشیده میشه سمت دایی که داره با دقت مستندش رو نگاه می‌کنه و اشک توی چشم‌هاش حلقه زده. سوالی که همیشه توی ذهنم جولون میده، دوباره توی ذهنم تداعی میشه. فرصت رو از دست نمیدم و سوالم رو مطرح می‌کنم. - دایی؟ - جانِ دایی؟ - چرا این‌ها رو نگاه می‌کنین؟ یک جنگی بوده و دیگه تموم شده. لبخند تلخی می‌زنه و میاد سمتم، تکیه میده به اپن، خیلی مهربون و با حوصله جوابم رو میده. - اگه همین‌ها نمی‌رفتن، الآن کشور ماهم افتاده بود دستِ آمریکا و اسرائیل... - مگه عراق به ما حمله نکرد؟ خب چه ربطی به آمریکا و اسرائیل داره؟ - چرا دایی جان اما آمریکا و اسرائیل بودن که همه جوره تأمینش کردن. همین جوون‌هایی که الان نشون داد جونشون رو کف دستشون گذاشتن و رفتن جلوی این‌ها وایستادن، تا به هدفشون نرسیدن یک لحظه‌هم دست از تلاش بر نداشتن. - خب اینا قبول ولی الآن چرا دارن میرن سوریه؟ اونکه دیگه کشور ما نیست! روی صندلی حصیری می‌شینه و جدی‌تر از قبل میگه: - ببین دایی جان، این جوون‌هایی که می‌بینی، جونشون رو کف دستشون می‌زارن، زن‌، بچه، زندگی... همه رو رها می‌کنن و میرن سوریه، همه‌ش به خاطر عشقیه که به اباعبدالله و اهل بیت دارن، حاضرن همه چیزشون رو بدن تا یک کاشی از حرم‌ها کم نشه. ببین نرگس جان دشمن‌ ما خیلی زرنگ‌تر از این حرف‌هاست، دقیقا می‌دونه حساسیت ما روی چیه، بخاطر همین روی همون‌ها دست می‌زاره و نفوذ می‌کنه. فکر کردی تجهیزات داعش رو کی تأمین می‌کنه؟ همین آمریکا و اسرائیل که خیلی‌ها سنگشون رو به سینه می‌زنن. ما باید چشم و گوشمون رو باز کنیم، باید از اون‌ها زرنگ تر باشیم تا بفهمیم هدفشون چیه! نابودی دین اسلام، تصرف تمام کشورهای مسلمون، پایه گذاری حکومت فاسد خودشون توی کل جهان. بخاطر همین ما باید به کشورهای هم نوع خودمون که بهشون ظلم شده کمک کنیم. جوون‌های ما مقاوم تر از این حرف‌هان چون می‌خوان به دشمن ثابت کنن که هیچ غلطی نمی‌تونه بکنه. زیر لب زمزمه می‌کنم. - اوهوم خیره میشم به گل‌های یاس مصنوعی روی میز، میرم توی فکر و سکوت نسبتا طولانی‌ می‌کنم. برا اینکه از اون حال و هوا دربیام میگه: - نمی‌خوای شام بیاری؟ لبخند محوی روی لب‌هام می‌شینه. - چشم الآن میارم. در تمام مدت شام ذهنم درگیر حرف‌های داییه که با کلمه‌ی "دستت درد نکنه" سریع به خودم میام، لبخندی می‌زنم و میگم: - نوش جان. - بهت یکم امیدوار شدم حداقل اون کسی که می‌خواد بیاد بگیردت گشنه نمی‌مونه. چند ثانیه‌ای با بهت نگاهش می‌کنم تا اینکه ذهنم حرفش رو آنالیز می‌کنه و تنها عکس العملم اینه که تن صدا رو بالا می‌برم و کشیده میگم: - دایی! - راست میگم دیگه. - نخیرم، از خداش‌هم باشه. تا نگاهم به نگاهش می‌افته از خجالت سرخ میشم که باعث خنده‌ش میشه و خنده‌ش به منم سرایت میکنه. میز رو جمع می‌کنم و شروع می‌کنم به شستن ظرف‌ها. یکی از کارهای مورد علاقه‌م ظرف شستنه. سردی و زلالی آب ذهنم رو آروم و حالم رو خوب می‌کنه. با صدای دایی کنار گوشم، شیر آب رو می‌بندم و سمتش سر می‌چرخونم. - جانم؟ - درباره‌ی حرف‌های امشبم خوب فکر کن، حتی خودت‌ هم می‌تونی بری و تحقیق کنی، هرچی‌ هم نفهمیدی بیا از خودم بپرس راهنماییت می‌کنم. لبخند محبت آمیزی مهمون لب‌هام میشه. - ممنون دایی جان... 🌹@TARKGONAH1