⏳فرصتها را از دست ندهید⏳
🍱 به یادم دارم ڪه روزی در حجره مشغول پهن ڪردن سفره بودم. همزمان یڪی از رفقا ڪه صوت نسبتاً خوبی هم داشت، در حال و هوای خودش این شعر حافظ را زیر لب زمزمه میڪرد:
درونم خون شد از نادیدن دوست...
🔸پس از لحظاتی، اشڪ هم همراه زمزهاش شد؛ چرا ڪه داشت از درون با خـدا حرف میزد. وقتی همه وسایل سفره آماده شد، نشستم و چند لقمهای هم خوردم.
🔹 اما دیدم اینطور نمیشود. لذا از غذا دست ڪشیدم و ساکت نشستم. «دیدم الآن تازه وقت ڪار است». ڪتاب حافظ را برداشتم و شروع ڪردم همین شعر را بخوانم. نتیجه آن شد ڪه جلسه به یڪ جلسه #انس و #گریه تبدیل شد.
♦️ما #هدف را گم ڪردهایم. در زندگیمان اشتغالات غیرخدایی زیاد شده است. باید همه چیز باشد ولی هدف خدا باشد.
#خاطره
🌿حاجآقا سید مجتبی موسوی درچهای
🍀🍀