#چند_لحظه_عاشقے 😇
پایش که به دانشگاه امام حسین(ع) باز شد، تلاشش هم برای ارتقاء سطح آگاهی دوچندان شد .من آن روزها طلبه پایه سوم بودم .یادم هست که به من میگفت:(( وقتی می خواهید درباره موضوعی مطالعه کنی حوزه مطالعه ات را گسترده تر کن ،ابعاد گوناگون آن موضوع را بررسی کن و آن را از زوایای مختلف ببین ؛این گونه است که میتوانی صاحبنظر شوی .))می گفت :((سعی کن در مطالعه ات نیاز جامعه و نسل جوان را در نظر بگیری تا اطلاعاتی که برای جامعه سودمند است در اختیار نسل جوان بگذاری!)) تاکید میکرد که نباید از مباحث روز غفلت کرد .مثلاً میگفت اگر از موضوع منافقین در قرآن صحبت میکنی، باید از منافقان این دوران هم بحث کنی تا کسی فکر نکند که مباحث قرآن برای ۱۴۰۰ سال پیش است. باید چهره پیچیده نفاق را با زبان ساده و امروزی بیان کنی !))اینها دغدغه های والای کسی بود که تازه دهه سوم زندگیش را آغاز کرده بود...
🔗به نقل از : حجت الاسلام محسن پهلوانی فر، دوست شهید 🌷
📚بر گرفته از کتاب
" #لبخندی_به_رنگ_شهادت "
🌸فصل دوم: دوره آموزش عمومی پاسداری🌸
#جوان_مؤمن_انقلابی
#چند_لحظه_عاشقے 😇
#خاڪریز_خاطرہ_ها 😌❤
لحظاتی بود که با دوستان بیرون میرفتیم و باهم برای رفتن به هیئت برنامهریزی میکردیم.او هم همراه ما بود اما اگر خانواده اش چیز دیگری میگفتند، دعوت ما را رد می کرد و با آنها میرفت.
به شـدت مطیع حرف پدر و مادرش بود.هر چه که آنها میگفـــــتند در اولویت بود.در صورتی که ممکن بود ما به خاطر دوستان با برنامههای خانواده همراهینکنیم و و وقتمان را با آنها بگذرانیم....
📚| #ابووصال
ڪتاب طلبه دانشجو،
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیرے🕊
جوان مؤمن انقلابی
#چند_لحظه_عاشقے 😇
#خاڪریز_خاطرہ_ها 😌❤
هر هفته می رفت جمکران.
یک سفر با هم رفتیم، شب جمعه بود و شب شهادت حضرت زهرا (س)، اول رفتیم تهران، روضه ی بیت رهبری، توی صف ورودی گفت: میای برای آقا نامه بنویسیم؟
گفتم: چرا که نه! خب حالا چی بنویسیم؟
بنویس: آقا دعا کنید شهیــد بشیم...
در آخرین پیامش برایم نوشت:
سلام داداش، خوبی بدی دیدی حلال کن، ان شاءالله امروز عازمم، دعا کن روسفید بشم..
بهش زنگ زدم پرسیدم: کی برمیگردی؟
خیلی جدی گفت: ان شاءالله دیگه بر نمی گردم....
🗣 به روایت از دوست شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
جوان مؤمن انقلابی