#شهیدانه
- میز و صندلی ریاست نداشت ولی رئیس منطقه بود...
- هیچوقت مدعی نبود ولی مُچ مدعیان را خواباند...
- تنها و بدون تشریفات بود ولی عزیزدل میلیونها انسان بود...
- زندگی آنچنانی نکرد ولی به خیلیها زندگی بخشید...
- حاجیِ ما، مدیر و مدبر بود، مرد عمل بود
و در یک کلام مخلص بود...
#جان_فدا♥️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴شهیدیکهبرایآبنامه مینوشت!!😔
شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد
در ۶ ماهگی پدرش را
در ۶ سالگی مادرش را
در ۸ سالگی مادر بزرگش را
و برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد...
زمان شهادتش هم غریبانه دفنش می کنند🖤🥀
🔹همرزم یوسف میگوید:
هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هرروز؟
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم ، کسی را ندارم که..😭
🔸بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و به هرکس که میتوانیم ارسال کنیم تا سِیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم.
تا ابد مدیون شهداء هستیم..
#شهــیدانہ🥀🕊
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
شهیدحمیدسیاهکالی:
خدانکندکه:
حرفزدنونگاهکردن
بهنامحرمبرایتانعادیشود...!
پناهمیبرمبهخداازروزیکه،
گناهفرهنگوعادتمردمشود:)!
#شهیدانه🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#شهیدانه
⚫️امام جماعت واحد تعاون لشگر 27 رسول (ص) بود بهش میگفتند حاج آقا آقاخانی.🥲
🔴روحیه عجیبی داشت زیر آتیش سنگین عراق در شلمچه شهدارو منتقل میکرد عقب.
⚫️ توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش را جدا کرد من چند قدمیش بودم هنوز تنم میلرزه وقتی یادم میاد.🥺
🔴 از سر بریده اش صدا بلند شد: «السلام علیک یااباعبدالله»🥺😭
✍راوی:
جواد علی گلی همرزم شهید
🔻فرازی از وصیت نامه شهید:
▪️"خدایا من شنیدم که امام حسین(ع) سرش را از قفا بریدند، من هم دوست دارم سرم از قفا بریده شود.😭
▪️من شنیدم که سر امام حسین بالای نی قرآن خوانده، من که مثل امام حسین اسرار قرآنی نمیدانستم که بتوانم با آن انس بگیرم که حالا از مرگم قرآن بخوانم.🥺😢
▪️ ولی به امام حسین(ع) خیلی علاقه و عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشد...💔😭
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
2.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️͜͡🕊
•|آخـرینذڪرشھیداحسیـن
🎞¦⇠#استورے
🕊¦⇠#شهیـدانهـ
«🖇🖤»↴
انقدرسینـہمیزد
بھشگفتمڪمخودتواذیتڪن..!
مےگفـت:
اینسینہنمےسوزه..
موقعشھادتهمہجاشترڪشبود
جزسینہاش...💔
•|شھیدحمیدسیاهڪالےمرادی|•
#شهیدانہ
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#شهـیدانه🍂
هـر شهیدے را کـه دوستش داری کوچـه دلـت را به نامش کـن، یـقین بدان در کوچـه پس کـوچه های پر پـیچ و خـم دنیا تـنهایت نمی گـذارند بگذار در این وانفسای دنیا فـرمانده دلت رفیق شهیدت باشد..
.❅。°❆·。*.❅· °。·❆
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
شهیدحمیدسیاهکالی:
خدانکندکه:
حرفزدنونگاهکردن
بهنامحرمبرایتانعادیشود...!
پناهمیبرمبهخداازروزیکه،
گناهفرهنگوعادتمردمشود:)!
#شهیدانه🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🦋روایت عشق:
●همیشه نمازهای شبش را با گریه میخواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را میخواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم میگفت داری دستت را میشوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمیکرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو میزدند نه نمیگفت.
●گاهی اوقات نمیگذاشت من متوجه کمکهایش شوم ولی به فکر همه بود. احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش میگذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند. شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمعهای خانوادگی میگفتند مسلم خیلی به زن و بچهاش میرسد. اگر مبینا گریه میکرد تا نیمه شب بغلش میکرد و راه میرفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمیگفت من خسته هستم. خیلی صبور بود.
✍راوی :همسرشهید
#شهیدانه 🕊
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
و عشق را خلاصه میکنم...
#شهیدانه