✅ #شیخ_حسنعلی_نخودکی(ره):
🔹آنچه که امروز تکلیف است:
🔻نخست نماز اول وقت است
🔻دوم اهتمام در حضور قلب در وقت نماز و این کار مثل خوشنویسی است و به یک روز و دو روز درست نمی شود و طول زمان لازم دارد.
👇👇👇
@Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لا اکراه فی الدین .....پس چرا حجاب ما اجباریه ⁉️
📛 من نمیخوام چادر سرم کنم ، اصلا نمیخوام حجاب داشته باشم....
✅ رشد و غی یعنی چه⁉️
👆👆 پاسخ دکتر غلامی را بشنوید🌸
👇👇👇
@Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 آیا خداوند هم در روز قیامت گناهکاران را شفاعت میکند؟؟؟
پیشنهاد دانلود👌👌👌
👇👇👇
@Tarkgonahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شفا گرفتن با روضه حضرت رقیه
(بسیار تکان دهنده)
پیشنهاد دانلود👌👌👌
👇👇👇
@Tarkgonahan
🦋خداوند به حضرت موسی(ع) وحی کرد: این مرتبه که برای مناجات آمدی، کسی را همراه خود بیاور که تو از او بهتر باشی!
موسی(ع) برای پیدا کردن چنین شخصی تفحص کرد و نیافت؛ زیرا به هرکس میرسید جرئت نمیکرد بگوید من از او بهترم.
خواست یکی از حیوانات را ببرد، به سگی که مریض بود برخورد کرد و با خود گفت: این را همراه خود خواهم برد، پس ریسمان به گردن سگ انداخت و مقداری سگ را همراه خود کشاند و آورد، ولی بعد پشیمان شد و آن را رها کرد و تنها به درگاه پروردگار آمد.
خطاب رسید: چرا فرمانی که به تو دادم، اجرا نکردی؟
عرض کرد: پروردگارا! کسی را نیافتم که از خودم پستتر باشد.
خطاب رسید: ای موسی! به عزت و جلالم سوگند اگر کسی را همراه میآوردی که او را پستتر از خود می دانستی، نام تو را از طومار پیامبران محو میکردم!
#حکایت
👇👇👇
@Tarkgonahan
قسمت #سیزدهم: انقلاب
هر شــب درتهران تظاهرات بود. اعتصابــات ودرگيري هاهمه چيز را به هم
ريخته بود. از مشهد که برگشتيم. شاهرخ براي نمازجماعت رفت مسجد!!
خيلي تعجب کردم. فردا شب هم براي نمازمسجد رفت. با چند تا ازبچه هاي
انقلابي آنجا آشنا شده بود. درهمه تظاهرات ها شرکت ميکرد. حضور شاهرخ
باآن قد وهيکل وقدرت، قوت قلبي براي دوســتانش بود. البته شاهرخ ازقبل
هم ميانه خوبي با شاه و درباري ها نداشت. بارها ديده بودم كه به شاه و خاندان
سلطنت فحش ميداد.
ارادت شاهرخ به امام تا آنجا رسيد که در همان ايام قبل ازانقلاب سينه اش را
خالکوبي کرده بود. روي آن هم نوشته بود: خميني، فدايت شوم
٭٭٭
اوايل بهمن بود، با بچه هاي مســجد ســوار بر موتورها شــديم. همه به دنبال
شــاهرخ حرکت کرديم. اطراف بلوار کشــاورزرفتيم. جلوي يک رســتوران
ايستاديم، رستوران تعطيل بود و کسي آنجا نبود.
شــاهرخ گفت: من ميدونم اينجا کجاست. صاحبش يه يهودي صهیونیستِ
که الان ترســيده ورفته اســرائيل، اينجا اسمش رســتورانه اما خيلي ازدخترای مسلمون همين جا بي آبرو شدند. پشت اين سالن محل دانس و قمار و... است.
بعد سنگي را برداشت. محکم پرت کردو شيشه ورودي را شکست. ازيکي
ازبچه هــاهم کوکتل مولوتوف را گرفت وبه داخل پرت کرد. بعد هم ســوار
موتورها شديم و سراغ کاباره ها رفتيم.
آن شب تا صبح بيشتر کاباره ها و دانسينگ هاي تهران را آتش زديم.
درهمان ايام پيروزي انقلاب شاهد بودم که شاهرخ خيلي تغيير کرده، نمازش
را اول وقت و در مسجد ميخواند، رفقايش هم تغيير کرده بود.
٭٭٭
نيمه هاي شب بود. ديدم وارد خانه شد. لباسهايش خوني بود. مادر باعصبانيت
رفت جلو و گفت: معلوم هست کجائي،آخه تا کي ميخواي با مامورها درگير
بشي، اين کارها به تو چه ربطي داره. يکدفعه ميگيرن واعدامت مي کنن پسر!
نشســت روي پله ورودي و گفــت: اتفاقاً خيلي ربــط داره، ما از طرف خدا
مســئوليم! ما با کســي درگير شــديم که جلوي قرآن واسلام ايســتاده، بعد به
ما گفت: شــما ايمانتون ضعيفه، شــما يا به خاطربهشــت، يا ترس از جهنم نماز
ميخوني، اما راه درست اينه که همه کارهات براي خدا باشه!!
مادرگفت: به به،داري مارونصيحت ميکني، اين حرفاي قشــنگ واز کجا
ياد گرفتي!؟خودش هم خنده اش گرفته بود. گفت: حاج آقا تو مسجد ميگفت.
٭٭٭
در روزهاي بهمن ماه شــورو حال انقلابي مردم بيشــتر شــده بود. شاهرخ با
انســاني که تا چند ماه قبل ميشــناختيم بسيار متفاوت شده بود. هر شب مسجد
بود. ماشــين پيکانش را فروخت و خرج بچه هاي مســجد و هزينه هاي انقلاب
کرد!
شــب بود كه آقاي طالقاني(رئيس سابق فدراســيون کشتي) با شاهرخ تماس
گرفت. ايشــان وقتــي فهميد که شــاهرخ، به نيروهاي انقلابي پيوســته بســيار
خوشحال شد. بعد هم گفت: آقاي خميني تا چند روز ديگر برميگردند. براي
گروه انتظامات به شما و دوستانتان احتياج داريم.
روزدوازدهم بهمن شــاهرخ واعضاي گروه مســجد، به عنوان انتظامات در
جلوي درب فرودگاه مستقر شده بودند، با خبر ورود هواپيماي امام(ره) شاهرخ
ازبچه ها جدا شد. به سرعت داخل فرودگاهرفت. عشق به حضرت امام اورا به
سالن محل حضور ايشان رساند.
لحظاتي بعد حضرت امام وارد ســالن فرودگاه شد، اشك تمام چهره شاهرخ
را گرفته بود. شــاهرخ،آنقدربه دنبال امام رفت تا بالاخره ازنزديک ايشــان را
ملاقات کرد وتوانســت دست حضرت امام را ببوسد. آنروزبا بچه ها تا بهشت
زهرا(س)رفتيم
در ايام دهه فجر شاهرخ را کمتر ميديديم. بيشتربه دنبال مسائل انقلاب بود.
روزبيســت ودوبهمن ديدم سوار بريک جيپ نظامي جلوي مسجد آمد. يک
اســلحه ويک قبضه کلت همراهش بود. شــورو حال عجيبي داشــت. هرروز
براي ديدار امام به مدرسه رفاه مي رفت.
ویژه مسابقه👇👇👇
@asabeghoon_shahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فلسفه رنج های زندگی
فوق العاده عالی و کاربردی 👌👌👆
حجت الاسلام رنجبر
پیشنهاد دانلود👌👌👌
👇👇👇
@Tarkgonahan
1_اگر_مرگ_ناگهانی_به_سراغ_ما_بیاید__673104229497307645.mp3
2.88M
1⃣ سوال : اگر مرگ ناگهانی به سراغ ما بیاید و ما نتوانیم آداب قبل از آن را اجرا کنیم چه اتفاقی می افتد ؟
حجتالاسلام عالی
پیشنهاد دانلود👌👌👌
👇👇👇
@Tarkgonahan
🔴سرگذشت #ارواح در عالم برزخ
🌹قسمت ۱۸🌹
🔵جاده های انحرافی
☑️سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم . هنوز چند قدمی از غار دور نشده بودیم که نیک ایستاد و گفت:ببین دوست من از اینجا به بعد پیمودن این راه با خطرات بیشتری همراه هست. هرکس در دنیا به نحوی دچار انحراف شده در اینجا نیز گرفتار می شود.
👈سپس به جاده ی روبه رو اشاره کرد و گفت:این راه مستقیما به وادی السلام میرسد. اما باید مواظب بود چون مسیرهای انحرافی زیادی در پیش رو است
💥چرا که جاده های راست و چپ گمراه کننده و راه اصلی راه وسط است.
زیر لب زمزمه کردم: الهی اهدنا الصراط المستقیم...
🌑آنگاه از من خواست که پشت سرش حرکت کنم.همه ی کسانی که از غار عبور کرده بودند با نیکهای بزرگ و کوچک خود و با سرعتهای متفاوت جاده را میپیمودند.
💠پس از مدتی راهپیمایی به یک دوراهی رسیدیم.نیک به سمت چپ اشاره کرد و گفت:
این جاده ی حسادت🔥 و سرکشی است.هرکس وارد این راه شود سر از جاده ی شرک در می آورد که در نهایت به وادی العذاب منتهی میشود.
🍂در همین حال شخصی را دیدیم که وارد آن جاده شد. لحظاتی به او نگاه کردم و ناراحت شدم که پس از عبور از این همه سختی مسیر انحرافی را در نهایت برگزید ...
🍃از صمیم دل ارزو کردم که پشیمان شود و برگردد. هنوز این خاطره از ذهنم پاک نشده بود که با صحنه ی دیگری مواجه شدم.
♻️شخصی را دیدم با قیافه ی کوچک که ترسان و لرزان از کنار جاده حرکت میکرد.نیک نگاهی به من کرد و گفت: پایت را روی سر این شخص بگذار و رد شو.
⁉️با تعجب پرسیدم:چرا؟ نیک گفت: اینها افرادی هستند که در دنیا متکبر و خودخواه بودند. در اینجا قیافه هایشان کوچک میشود تا مردم آنها را لگدمال کنند.
🔅وقتی تکبر این جور افراد را به یاد آوردم عصبانی شدم با لگدی ان شخص را روی زمین انداختم و بر صورتش پا نهادم و راهم را ادامه دادم.
⚠️چیزی نگذشت که به یک سه راهی رسیدیم. نیک ایستاد و گفت: مستقیم به راه خویش ادامه بده و به سمت راست و چپ توجه نکن.
♨️ زیرا جاده سمت راست مخصوص کسانی است که سخن چین بودند و با نیش زبان خود مردم را آزار ئ اذیت میکردند. در این مسیر گزندگان خطرناکی کمین کرده اند که این عابران را میگزند.
⛔️در همین حال شخصی به آن جاده قدم نهاد و چیزی نگذشت که از لابلای خاک چندین مار بزرگ🐍 و وحشتناک خود را به او رساندند و نیشهای وحشتناک خود را در بدن او فرو کردند...
شخص در حالیکه از درد ناله و فریاد میکرد روی خاک افتاد...
🔰بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از دیدن شخصی که با شکم بسیار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب زمین میخورد تعجب کردم.
🌀چیزی نگذشت که بخاطر نداشتن تعادل به سمت جاده ی چپ کشیده شد و در آن مسیر افتان و خیزان به راه خود ادامه داد.
🔆از نیک پرسیدم چه شد؟ گفت این جاده ی مخصوص رباخواران است که به سخت ترین عذاب الهی گرفتارند...
🔵داغ کردن
✅به تپه ای رسیدیم. تعدادی از ماموران را دیدم که روی جاده ایستادند و چند نفر را متوقف کرده اند.در کنار ماموران شعله های آتش🔥 زبانه می کشید.
از ترس و وحشت خودم را به نیک رساندم و مانع از حرکت او شدم.
🌸 نیک لبخندی زد و با مهربانی دستی به روی سرم کشید و گفت:نترس با تو کاری ندارند. اینها در کمین افراد خاصی هستند.در همین لحظه صدای جیغ و فریادی بلند شد .
🍁وقتی نگاه کردم دیدم یک نفر ایستاده و از پیشانی اش دود🌫🔥 و آتش بلند است. سکه ی🕳 گداخته شده ای به پیشانیش چسبانده بودند. در همین حال ماموران سکه ی دیگری برداشتند و اینبار به پهلوی او چسباندند.
صدای ناله و فریادهای دلخراشش تمام دشت را پرکرده بود..
💎با حیرت به نیک نگاه کردم و او گفت:سزای او همین است. اینها سکه هایی است که در دنیا ذخیره و انبار کرده بود و با وجود محرومان و فقیران بسیاری که بودند هیچی به آنها نمیداد و حقشان را ادا نمیکرد.
🌸نیک این را گفت و به سمت پایین تپه حرکت کرد. من هم با ترس و وحشت پشت سرش به راه افتادم .
🔱هنگامی که به ماموران قدرتمند رسیدیم و انها کاری به ما نداشتند و راه را برای عبور ما باز کردند نفس راحتی کشیدم..
✍ادامه دارد
🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
👇👇👇
@Tarkgonahan
مطالبی که به خاطر آن دعوت شدید به کانال
🔞زندگی #برزخی چگونه شروع میشود؟؟😱😱
🔞چرابدن عده ای افراد در #قبر نمی پوسد؟؟⚰
🔞انسانها در قیامت در چه #سنی هستند؟
🔞#بدن برزخی چگونه است؟؟
🔞رفاقت با حضرت #عزرائیل چگونه ممکن است؟؟😍😍
🔞حال مومن هنگام #قبض_روح چگونه است؟☠
🔞راهکار برای نجات از #فشار_قبر🔥🔥
🔞داستان فوت زعفر جنی و آیت الله بهجت👹
بر روی هشتگ های مورد نظر بزنید تا فیلمها در دسترس قرار گیرند🙏🏻🙏🏻
ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
گفتم میآیی و به سرم دست میکشی
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها
میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسهام بده که سر و پا کنی مرا
با حال و روز صورت تغییر کردهات
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا
وقتی که ناز دخترکت را نمیخری
بهتر اسیر زخم زبانها کنی مرا
حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیمها
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا
عمّه ببخش دردسر کاروان شدم
امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا
شهادت حضرت رقیه(سلام الله علیها) تسلیت باد.🖤
👇👇👇
@Tarkgonahan
💠 آیه 276 سوره بقره
🔸🔶 يمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثيمٍ
📎 ترجمه: خداوند، ربا را نابود می کند و صدقات را افزایش می دهد! و خداوند، هیچ انسانِ ناسپاسِ گنهکاری را دوست نمی دارد
👇👇👇
@Tarkgonahan
🔹يكى از شاگردان به #آیت_الله_کشمیری(ره)عرض كرد:
🔻«هروقت براى پول و دنيا زحمت میكشم، چوبش را میبينم و درك میكنم».
🔹ايشان با تواضع و فروتنى فرمود:
🔻«من هم (در گذشته) همينطور بودم».
🔻يعنى در جوانى و گذشته هاى دور اگر كارى بوى دنيايى داشت و انجام میدادم، آثار وضعى آن را میديدم.
🔹روزى هم به يكى از شاگردان كه ذكرى گفت و آثارش را نديد، فرمود:
🔻«تو هم خدا را میخواهى و هم دنيا را».
🔻وقتى انسان از مال دنيا گذشته باشد، دليل آن است كه از نَفس میتواند بگذرد.
👇👇👇
@Tarkgonahan