eitaa logo
ترویج نماز
142 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
287 ویدیو
13 فایل
🔹مقام معظم رهبری: 🔷یکی از موثرترین راه ها برای کاستن آسیب های اجتماعی #ترویج_نماز است☑️ 🕋ترویج نماز | همراه ما باشید @MOHAMMAD110_Dillon
مشاهده در ایتا
دانلود
در خدمت خدا هستم 💐💐💐💐 @tarvije_namaz 💐💐💐💐
|ما برای اقامه نماز می جنگیم... 📜 در جنگ صفین که از مهمترین جنگهای صدر اسلام است ، در کشاکش نبرد ، تعدادی از سپاهیان حضرت علی علیه السلام مشاهده کردند که امیرالمومنین از میان لشکر صورتش را به طرف آسمان گرفته ، به آفتاب مینگرد . ابن عباس که در آن جا حاضر بود ، جلو رفت و علت را سوال کرد . حضرت فرمود : می‌خواهم وقت نماز ظهر را بدانم . ابن عباس گفت : آیا در این گیرودار واشتغال به جنگ ، هنگام نماز است ؟ امیرالمونین در جواب سوال ابن عباس فرمود: ما برای چه با این قوم می‌جنگیم ، آیا جز برای این است که نماز بر پا شود ؟ ................................... 📚 برگرفته از کتاب روشهای پرورش احساس مذهبی « نماز » در کودکان و نوجوانان _________________ 🌸به جمع صمیمی ما بپیوندید👇👇👇 ⚫️⚫️ @tarvije_namaz ⚫️⚫️
|ما برای اقامه نماز می جنگیم... 📜 در جنگ صفین که از مهمترین جنگهای صدر اسلام است ، در کشاکش نبرد ، تعدادی از سپاهیان حضرت علی علیه السلام مشاهده کردند که امیرالمومنین از میان لشکر صورتش را به طرف آسمان گرفته ، به آفتاب مینگرد . ابن عباس که در آن جا حاضر بود ، جلو رفت و علت را سوال کرد . حضرت فرمود : می‌خواهم وقت نماز ظهر را بدانم . ابن عباس گفت : آیا در این گیرودار واشتغال به جنگ ، هنگام نماز است ؟ امیرالمونین در جواب سوال ابن عباس فرمود: ما برای چه با این قوم می‌جنگیم ، آیا جز برای این است که نماز بر پا شود ؟ ................................... 📚 برگرفته از کتاب روشهای پرورش احساس مذهبی « نماز » در کودکان و نوجوانان _________________ به جمع صمیمی ما بپیوندید👇👇👇 ⚫️⚫️ @tarvije_namaz ⚫️⚫️
ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین كردم ؟ گفتم : چرا این كار را كردى ؟ در پاسخ گفت :یك وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان ! سۆ ال نكردى چرا این كار را انجام دادم ؟ گفتم : منظورتان از این كار چه بود؟ فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس نمازهاى پنچگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت. بحار ج 82، ص 319 ⚫️⚫️ @tarvije_namaz ⚫️⚫️
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.. در راه به مسجد ودر همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید)).. از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.. شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم. ⚫️⚫️ @tarvije_namaz ⚫️⚫️
⭕️ نماز پشت به قبله با لباس نجس به حبیب گفتم وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . ! امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند….. حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر گفتم صبر کن با بقیه بفرستشون عقب حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند گفتم باشه دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سبنه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد . سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد . تصمیم گرفتم کمی با این نوجوان حرف بزنم گفتم برادر اسمت چیه جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به رو نداشت زیر لب چیزهای می گوید فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل معرفی کرد . گفتم چرا دفعه اول چیزی نگفتی گفت نماز می خواندمنگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون… گفتم ما که رو به قبله نیستیم تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه . گفت حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد . گفتم نماز عصر را هم خوندی گفت بله گفتم خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را عوض می کردی ان وقت نماز می خوندی گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا باشم فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا. گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات.. با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه.در اورژانس پیادش کردم و گفتم باز همدیگر را ببینیم بچه محل! گفت: تا خدا چی بخواد. با برانکارد آمدند ببرنش گفتم خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید… بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم بروم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح نوجوان چطوره؟ گفتند شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و رفت….. تمام وجودم لرزید. بعدها نواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان فرموده: آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم من می خواهم به تو پبشنهاد یک معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود ! من دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی را که تو در میدان جنگ بدون وضو پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس خوانده ای از تو بگیرم آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی ؟! خاطرات ⚫️⚫️ @tarvije_namaz ⚫️⚫️
| عهد کرده ام هیچ وقت قبل از نماز نهار نخورم... 📜 روزی حدود ظهر نزد شهید بزرگوار رجایی بودم ، صدای اذان شنیده شد ، در حالی که ایشان از جایشان حرکتی کرده ، میخواستند خود را برای اقامه نماز آماده کنند ، یکی از خدمتگزاران وارد اتاق شد و گفت : غذا آماده است ، سرد می‌شود ، اگر اجازه می فرمایید بیاورم . شهید رجایی فرمود : خیر ، بعد از نماز . وقتی که خدمت‌گزار از اتاق خارج شد ، ایشان با چهره ای متبسم و دلی آرام خطاب به من فرمودند : «عهد کرده ام هیچ وقت قبل از نماز نهار نخورم ، اگر زمانی نهارم را قبل از نمازم بخورم ، یک روز روزه می گیرم». ................................... 📚 برگرفته از کتاب روشهای پرورش احساس مذهبی « نماز » در کودکان و نوجوانان _________________ 🌸🌸🌸به جمع صمیمی ما بپیوندید 💐💐 @tarvije_namaz 💐💐
ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین كردم ؟ گفتم : چرا این كار را كردى ؟ در پاسخ گفت :یك وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان ! سۆ ال نكردى چرا این كار را انجام دادم ؟ گفتم : منظورتان از این كار چه بود؟ فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس نمازهاى پنچگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت. بحار ج 82، ص 319 💐💐 @tarvije_namaz 💐💐
رابطه چک و سفته با نماز 💐💐 @tarvije_namaz 💐💐
نماز اول وقت 💐💐 @tarvije_namaz 💐💐