هدایت شده از کلیپهای امام زمانی
کانالهایی که خیلی نیازشون دارید👇👇
🍃 برایامامزمانمچهکنم؟
http://eitaa.com/joinchat/2734358548Caf1aa11a1d
🍃مدافعحجاب
http://eitaa.com/joinchat/2357919798Cfd7dc28651
🍃تشرفمحضرامامعصرعج
https://eitaa.com/joinchat/2378236041C38b4f7e92c
🍃 دلنوشته امامزمانی
https://eitaa.com/joinchat/1488584823C657991448a
🍃زگنهخستهشدم
http://eitaa.com/joinchat/4068212797C306b07d007
🍃منمشیعهعلیع
https://eitaa.com/joinchat/2356412470C172c143d60
🍃استیکرمذهبی
https://eitaa.com/joinchat/2157510719C786bab83f7
🍃 گلچینعکسامامزمانی
https://eitaa.com/joinchat/2733375552C2099230e40
🍃 گلچینکلیپامامزمانی
https://eitaa.com/joinchat/1795948608Ccd7d8fda07
🍃 گلچینصوتامامزمانی
https://eitaa.com/joinchat/2354905142C819844f918
#احسن_القصص
#تشرفات
#امام_زمان ﷻ
💥حاج محمدعلی فشندی می گوید:
در مسجد جمکران قم اعمال را بجا آوردم و با همسرم می آمدم دیدم آقایی نورانی داخل صحن شدند و قصد دارند به طرف مسجد بروند.
گفتم : این سید در هوای گرم تابستان از راه رسیده و تشنه است. ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد. پس از آنکه ظرف آب را پس داد،
گفتم: آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید تا امر فرجش نزدیک گردد.
✨💫✨
فرمود: شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند اگر بخواهند و دعاکنند فرج ما می رسد.
این را فرمود و تا نگاه کردم آقا را ندیدم. فهمیدم وجود اقدس امام زمان علیه السلام را زیارت کردم و حضرتش امر به دعا برای فرج نموده است.
📗داستانهای شگفت و پرواز در ملکوت ص۲۵۳
@tashaarrofat
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت دوم)
#امام_زمان ﷻ
من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز می خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هو اللّه بخوان.لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد.
✨💫✨
سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است.
✨💫✨
سؤال کردم: روز عرفه، که می گویند حضرت ولی عصر در عرفات هستند، در کجای عرفات می باشند؟ فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می بیند؟ فرمود: بله، او را می بیند ولی نمی شناسد.گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر به خیمه های حجاج تشریف می آورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمه شما می آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل علیه السلام متوسل می شوید.
ادامه دارد...
@tashaarrofat
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت سوم):
#امام_زمان ﷻ
در این موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده ام ولی چای نیاورده ام. عرض کردم: آقا اتفاقا چای نیاورده ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا می روم و برای مسافرین چای تهیه می کنم.آقا فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چای های دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم.
✨💫✨
بعد فرمودند: غذایی داری، بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمی خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.سپس به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال سعودی می دهم، تو برای پدر من یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: "سید مهدی"
✨💫✨
من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبایی روی گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.
ادامه دارد.
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@tashaarrofat
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت چهارم):
#امام_زمان ﷻ
💥پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، بوده اند، به خصوص که اسم مرا می دانستند و فارسی حرف می زدند! نامشان "مهدی" بود و پسر امام حسن عسکری علیه السلام بودند.نشستم و زار زار گریه کردم. شرطه ها فکر می کردند که من خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه ام شدید شد.
✨💫✨
فردای آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و درمیان آنها شوری پیدا شد.اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آن که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده اند: «فردا شب من به خیمه شما می آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس علیه السلام متوسل می شوید» خود به خود روحانی کاروان روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند، ولی من دائما منتظرمقدم مقدس حضرت بقیة اللّه روحی فداه بودم. بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم،
✨💫✨
ناگهان دیدم حضرت ولی عصر بیرون خیمه ایستاده اند و به روضه گوش می دهند و گریه می کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل علیه السلام گریه می کردیم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند.
📗ملاقات با امام زمان ص ۲۴۳
@tashaarrofat
4_5791935884542609352.mp3
21.06M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای علی فانی
هدیه میڪنیــم به #امام_زمان ارواحنافداه ❤️🌹
#سلام_امام_زمانم
🌸 امید به آمدنتان ، هر صبح مثل سپیده، در ما طلوع می کند و با هر ضربان در رگ هایمان جاری می شود و با هر نفس در وجودمان زنده می گردد ...🌸🍃
🌼 امید به آمدنتان مثل اکسیری حیات بخش و نشاط آفرین ، ما را هر صبح به پرواز وا می دارد ...🌼🍃
امید به آمدنتان، امید به همه ی خوبی هاست
امید به همه ی دل خوشی هاست 🌹
💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐
#امام_زمان عج
🌹🍃🌹🍃
@tashaarrofat
تاریخچه تفصیلى
مهمترین پایگاه شیعیان شیفته و عاشقان دل سوخته حضرت بقیه الله، ارواحنا فداه، مسجد مقدس جمکران، در شش کیلومترى شهر مذهبى قم است. مطابق آمار، همه ساله، بیش از پانزده میلیون عاشق دل باخته، از سر تا سر میهن اسلامى و جهان، در این پایگاه معنوى، گرد مىآیند، نماز تحیّت مسجد و نماز حضرت صاحب الزمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، را در این مکان مقدس به جاى مىآورند، با امام غایب از ابصار و حاضر در امصار و ناظر بر کردار، رازِ دل مىگویند، استغاثه مىکنند، نداى «یا بن الحسن!» سر مىدهند، از مشکلات مادّى و معنوى خود سخن مىگویند، با دلى خونبار، از طولانى شدن دوران غیبت، شکوهها مىکنند.
آنان که از شناخت عمیقترى برخوردارند، به هنگام تشرف به این پایگاه ملکوتى، همه حوائج شخصى خود را فراموش مىکنند و همه مشکلات دست و پاگیر زندگى را به فراموشى مىسپارند و تنها «ظهور سراسر سرور منجى بشر، امام ثانى عشر، حضرت ولى عصر، روحى و ارواح العالمین فداه» را مسئلت مىکنند؛ زیرا، اگر این حاجت برآورده شود، دیگر مشکلى نخواهد ماند، و اگر این حاجت روا نشود، حلّ دیگر مشکلات، مشکل اساسى را حل نخواهد کرد.
مهمترین پایگاه شیعیان شیفته و عاشقان دل سوخته حضرت بقیه الله، ارواحنا فداه، مسجد مقدس جمکران، در شش کیلومترى شهر مذهبى قم است. مطابق آمار، همه ساله، بیش از پانزده میلیون عاشق دل باخته، از سر تا سر میهن اسلامى و جهان، در این پایگاه معنوى، گرد مى آیند، نماز تحیّت مسجد و نماز حضرت صاحب الزمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، را در این مکان مقدس به جاى مىآورند، با امام غایب از ابصار و حاضر در امصار و ناظر بر کردار، رازِ دل مىگویند، استغاثه مىکنند، نداى «یا بن الحسن!» سر مىدهند، از مشکلات مادّى و معنوى خود سخن مىگویند، با دلى خونبار، از طولانى شدن دوران غیبت، شکوهها مىکنند.
شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی میگوید:
شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان ۳۷۳ هجری، در سراى خود خفته بودم که جماعتى به درِ سراى من آمدند. نصفى از شب گذشته بود. مرا بیدار کردند و گفتند: «برخیز و امر امام محمد مهدى صاحب الزمان ، صلوات الله علیه را اجابت کن که ترا مىخواند».
حسن بن مثله مىگوید: «من، برخاستم و آماده شدم» چون به در سراى رسیدم، جماعتى از بزرگان را دیدم. سلام کردم. جواب دادند و خوشآمد گفتند و مرا به آن جایگاه که اکنون مسجد (مقدس جمکران) است، آوردند».
چون نیک نگاه کردم، دیدم تختى نهاده و فرشى نیکو بر آن تخت گسترده و بالشهاى نیکو نهاده و جوانى سى ساله، بر روى تخت، بر چهار بالش، تکیه کرده، پیر مردى در مقابل او نشسته، کتابى در دست گرفته، بر آن جوان مىخواند.
بیش از شصت مرد که برخى جامه سفید و برخى جامه سبز بر تن داشتند، برگرد او روى زمین نماز مىخواندند.
آن پیر مرد که حضرت خضر (علی نبینا و آله و علیه السلام) بود، مرا نشاند و حضرت امام (علیه السلام) مرا به اسم خواند و فرمود: «برو به حسن بن مسلم بگو: «تو، چند سال است که این زمین را عمارت مىکنى و ما خراب مىکنیم. پنج سال زراعت کردى و امسال دیگر باره شروع کردی، عمارت میکنی، رخصت نیست که تو دیگر در این زمین زراعت کنی، باید هرچه از این زمین منفعت بردهای، برگردانی تا در این موضع مسجد بنا کنند».
به حسن بن مسلم بگو: «این جا، زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده و شریف کرده است، تو آن را گرفته به زمین خود ملحق کردهای! خداوند، دو پسر جوان از تو گرفت و هنوز هم متنبّه نشدهای! اگراز این کار بر حذر نشوی، نقمت خداوند، از ناحیهای که گمان نمیبری بر تو فرو میریزد».
حسن بن مثله عرض کرد: «سیّد و مولای من! مرا در این باره، نشانی لازم است؛ زیرا مردم سخن مرا بدون نشانه و دلیل نمیپذیرند».
امام (علیه السلام) فرمود: «تو برو رسالت خود را انجام بده، ما در این جا علامتی میگذاریم که گواه گفتار تو باشد. برو به نزد سیّد ابوالحسن، و بگو تا برخیزد و بیاید و آن مرد را بیاورد و منفعت چند ساله را از او بگیرد و به دیگران دهد تا بنای مسجد بنهند، و باقی وجوه را از رهق به ناحیه اردهال که ملک ما است، بیاورد، و مسجد را تمام کند، و نصفِ رهق را بر این مسجد وقف کردیم که هر ساله وجوه آن را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند.
مردم را بگو تا به این موضع رغبت کنند و عزیز بدارند و چهار رکعت نماز در این جا بگذارند: دو رکعت تحیّت مسجد، در هر رکعتی، یک بار «سوره حمد» و هفت بار سوره «قل هو الله احد» (بخوانند) و تسبیح رکوع و سجود را، هفت بار بگویند.
و دو رکعت نماز صاحب الزمان بگذارند، بر این نسق که در (هنگام خواندن سوره)حمد چون به «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» برسند، آن را صد بار بگویند، و بعد از آن، فاتحه را تا آخر بخوانند. رکعت دوم را نیز به همین طریق انجام دهند. تسبیح رکوع و سجود را نیز هفت بار بگویند. هنگامیکه نماز تمام شد، تهلیل (یعنی، لا إله الاّ الله) بگویند و تسبیح فاطمه زهرا(علیها السلام) را بگویند. آن گاه سر بر سجده نهاده، صد بار صلوات بر پیغمبر و آلاش، صلوات الله علیهم، بفرستند».
و این نقل، از لفظ مبارک امام (علیه السلام) است که فرمود:
«فَمَنْ صلاّهما، فکأنّما صلّی فی البیت العتیق».
هرکس، این دو رکعت (یا این دو نماز) را بخواند، گویی در خانه کعبه آن را خوانده است.
حسن بن مثله میگوید: «در دل خود گفتم که تو این جا را یک زمین عادی خیال میکنی، این جا مسجد حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) است».
پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو!
چون مقداری راه پیمودم، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گلّه جعفر کاشانی چوپانـ بُزی است، باید آن بز را بخری. اگر مردم پولاش را دادند، با پول آن خریداری کن، و گرنه پولاش را خودت پرداخت کن. فردا شب آن بُز را بیاور و در این موضع ذبح کن. آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بُز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب العلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد.
آن بُز، ابلق است. موهای بسیار دارد. هفت نشان سفید و سیاه، هر یکی بهاندازه یک درهم، در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است».
آن گاه به راه افتادم. یک بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا هفتاد روز ما در اینجاییم.
حسن بن مثله میگوید: «من، به خانه رفتم و همه شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد. نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم.
همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم. پس او گفت: «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام (علیه السلام) فرموده بود، این جا نهاده است و آن، این که حدود مسجد، با میخها و زنجیرها مشخص شده است».
آن گاه به نزد سیّد ابوالحسن الرضا رفتیم. چون به سرای وی رسیدیم غلامان و خادمان ایشان گفتند:
«شما از جمکران هستید؟» گفتیم: «آری». پس گفتند: «از اول بامداد، سید ابوالحسن در انتظار شما است».
پس وارد شدم و سلام گفتم. جواب نیکو داد و بسیار احترام کرد و مرا در جای نیکو نشانید. پیش از آن که من سخن بگویم، او سخن آغاز کرد و گفت: «ای حسن بن مثله! من خوابیده بودم. شخصی در عالم رؤیا به من گفت:
«شخصی به نام حسن بن مثله، بامدادان از جمکران پیش تو خواهد آمد، آن چه بگوید اعتماد کن وگفتارش را تصدیق کن که سخن او، سخن ما است. هرگز، سخن او را ردّ نکن». از خواب بیدار شدم و تا این ساعت در انتظار تو بودم.
حسن بن مثله، داستان را مشروحاً برای او نقل کرد. سید ابوالحسن، دستور داد بر اسبها زین نهادند. سوار شدند. به سوی دِه (جمکران) رهسپار گردیدند.
چون به نزدیک دِه رسیدند، جعفر شبان را دیدند که گلهاش را در کنار راه به چرا آورده بود. حسن بن مثله، به میان گله رفت آن بز که از پشت سر گله من آمد، به سویش دوید. حسن بن مثله، آن بُز را گرفت و خواست پولش را پرداخت کند که جعفر گفت: «به خدا سوگند! تا به امروز، من این بز را ندیده بودم و هرگز در گله من نبود، جز امروز که در میان گله، آن را دیدم و هرچند خواستم که آن رابگیرم، میسّر نشد».
پس آن بُز را به جایگاه آوردند و در آن جا سر بریدند.
سید ابوالحسن الرضا به آن محل معهود آمد و حسن بن مسلم را احضار کرد و منافع زمین را از او گرفت.
آن گاه وجوه رهق را نیز از اهالی آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداختند و سقف مسجد را با چوب پوشانیدند.
سید ابوالحسن الرضا، زنجیرها و میخها را به قم آورد و در خانه خود نگهداری کرد. هر بیماری صعب العلاجی که خود را به این زنجیرها میمالید، در حال، شفا مییافت.
ابوالحسن الرضا وفات کرد و در محله موسویان (خیابان آذر فعلی) مدفون شد، یکی از فرزنداناش بیمار گردید. داخل اطاق شده سر صندوق را برداشت زنجیرها و میخها را نیافت».
تاریخچه مسجد مقدس جمکران
آن چه مسلم است، این است که این مسجد، بیش از یک هزار سال پیش به فرمان حضرت بقیه الله، ارواحنا فداه، در بیدارى، نه در خواب تأسیس گردید و در طول قرون و اعصار، پناهگاه شیعیان و پایگاه منتظران و تجلّىگاه حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بوده است.
علامه بزرگوار، میرزا حسین نورى، (متوفاى ۱۳۲۰ هجری) در کتاب ارزشمند نجم الثاقب که به فرمان میرزاى بزرگ، آن را تألیف کرد و میرزاى شیرازى، در تقریظ خود، از آن ستایش فراوان کرد و نوشت: «براى تصحیح عقیده خود، به این کتاب مراجعه کنند تا از لمعانِ انوار هدایتاش، به سر منزل یقین و ایمان برسند» تاریخچه تأسیس مسجد مقدس جمکران را به شرح زیر آورده است:
شیخ فاضل، حسن بن محمد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، در کتاب تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فی معرفه الحق و الیقین ـ از تألیفات شیخ صدوق ـ بناى مسجد جمکران را به این عبارت نقل کرده است:
💖 برای امام زمانم چه کنم ؟
✅ در #آخرالزمان مردم از شدّت بلا و امتحان به حال مُردگان غبطه میخورند
❇️ هر روزی که ظهور_امام_زمان علیه السلام -به دلیل کثرت معاصی و بی تفاوتی نسبت به حجّت ﷲ- به تعویق بیُفتد، بشریت یک قدم، به سیاهترین و وحشتناکترین دوران زندگیاش نزدیک میشود؛ تا جایی که آرزوی مرگ میکنند؛
❇️ از ابن مسعود روایت شده که از رسول خدا صلی ﷲ علیه و آله شنیدم که میفرمود:
هر آینه برای امّت من زمانی میآید که مَرد در آن زمان به سبب سبُک و کم شدن خیرات به مُردن غبطه میخورد هم چنان که امروز شما به بسیاریِ مال و اولاد غبطه میخورید؛ تا این که مردی بر سر قبر برادرش میآید خود را در خاک میمالد و میگوید: ای کاش! من جای تو بودم؛ در حالی که هنگام گفتنِ این حرف به آن صاحب قبر، شوقی به سوی ملاقات باری تعالی ندارد و عمل صالحی ندارد که آن را پیش فرستاده باشد، جز این که مرگ خود را از بلاهایی که بر او نازل شده، میطلبد.
📗العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان(عجّل الله فرجه)، ج ۷
#امام_زمان
#ماه_رجب
@emamamm
#آیتاللهناصری:
[ #آیتاللهکشمیری بارها
مشكلات مادّى و به ويژه
مشكلات معنوى خود را با استعانت
از اين نام مقدّس و ذکر
«يا صاحبَ الزَّمانِ اَغِثْنِيْ،
یا صاحِبَ الزَّمانِ أدْرِکْنی» !
بر طرف كرده بود و بنده
نيز خود بارها اثر اين نام مبارك را
براى رفع مشكلات،
به چشم ديدهام!🌾 ]
#امام_زمان عج
@delneveshteehh
هدایت شده از برای امام زمانم چه کنم ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای امام زمانم چه کنم ؟
استوری | #استاد_شجاعی
بیتوجهی به استغاثه ما رو بیچاره کرده!
اصلاً استغاثه یعنی چی؟
#امام_زمان عج
التماس دعای فرج از تمامی عزیزانی که در #ماه_رجب به اعتکاف میروند.
@emamamm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 فرج آقا #امام_زمان (عج) کِی حاصل می شود ؟
موقعی که شدت اوج میگیرد ...🌱
📗نهج البلاغه حکمت_۳۵۱
🎙 استاد شجاعی
#امام_زمان