[ طریق ]
🥀...
وصیت نامه شهید محمد اسلامی نسب:
«حال که وصیت نامه می نویسم بسیار حالت عجیب و حساسی دارم عالم جدایی از زن و فرزند و عالم ملحق شدن به محبوب عالم، هجران از بچه هایی که دیروز وقتی می خواستم از درب منزل خارج شوم تا درب منزل و حتی بیرون مرا بدرقه کردند و حالات مخصوص از بچه های کوچک مشاهده کردم چون نمیتوانستند حرف بزنند با چشمانشان خدا حافظی میکردند، مثل اینکه می دانستند دیگر بابایشان بر نمیگردد.
البته این هجران از فرزند و چیزهای دیگر برای ما قابل تحمل است و در جهت رضای معشوق آسانتر از آب گوارا است. ما هم مثل دیگران احساس داریم و علاقه به زن و فرزند و مادر… ولی وقتی پای اسلام به میان می آید همه چیز حل میشود.
وقتی پای دفاع از اسلام در میان است باید قید همه چیز را زد. این حقیر گنهکار با آغوشی باز و قلبی مطمئن به استقبال شهادت و میدان رزم می روم که این مردن شیوه مردان آزاد جهان و مردان خداست.
این آخرین لحظات یک سرباز کوچک ناقابل اسلام است و هیچ احتیاج مادی و تعلقی ندارم، و امام خمینی را نزدیکترین فرد به معصومین می بینم که گوش به فرمان امام زمان«عج» است.
خط او صراط مستقیم و دوری از خط و راه او گمراهی محض است.
در پایان خدا را شکر می کنم که مرا با جهاد آشنا کرد تا صفت خدای بزرگ را با دل و جان پذیرم.
والسلام مورخه ۶۵/۱۰/۰۳ ساعت ۱/۲۰ نیمه شب نزدیک عملیات، گردان آقا امام رضا (علیه السلام)
پاسدار محمّد اسلامی نسب»
[ طریق ]
🍁....
شهید حسین محرابی
«هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند؛ اگر دستم برسد؛ سفارشش را به مولایم امام حسین علیه السلام خواهم کرد.»
[ طریق ]
🥀...
“دنیا همه اش غرور است، خودنمایی است، ریاست. دنیا همه اش شرک است؛ آن هم این دنیای اعمال ما. وقتی همه چیز حتی محبت ها و عداوت ها برای خدا شد، وقتی که غم ها و شادی ها برای خدا شد، وقتی که سکوت و فریاد ها برای خدا بود، وقتی همه اش خدایی بود نه شیطانی، دنیا جلوه اش عوض می شود؛
اما حالا که این طور نیست. دنیا همه اش کجی است؛ همه اش شرک است. ما همه دروغگوئیم. در گفته هایمان در تعریف هایمان دم از شهادت می زنیم اما در میدان جنگ پایمان می لرزد. اما دروغ می گوئیم . وقتی در کارها عشق به خدا بود، دنیا عوض می شود. این همه رنج ها که می کشی، این همه زخم ها که می خوری، این همه نا ملایمات که می بینی، اگر برای خدا نباشد هیچ است هباء است.
گفتنت ، شنیدنت ، رفتن و آمدنت ، بودن و نبودنت ، خندیدن و گریستنت ، خوشحال وغمگین شدنت ، فریادت ، سکوتت ؛ کدامش برای خداست ؟
هیچ کس نیست، هیچ چیز نیست، در میقات وجود خسی هم نیست .همه اش خداست، همه چیز خداست. دوستی ها، عداوت ها،حرکات و سکنات، همه چیز و همه چیز از خداست .هر خوبی،هر قوه ای و هر موثر در وجودی هست ، خداست.”
دربندی خان عراق
۶۴/۵/۲۶
دستنوشته شهید احمدرضا احدی دانشجوی نخبه پزشکی👨🎓
boreshha.ir
آنقدر مقاله و انشـاء قشنگ می نوشت، که همیشه میزدند به دیوارِ مدرسه؛ چون همهی بچهها دوست داشتند بخـونن. یه روز موضـوعِ انشـاء این بود: میخواهید در آینده چه کاره شوید؟ سیده طاهره نوشت: به من الهام شده که خیلی زود می میرم، البته با شهادت... اگر هم الان درس می خوانم برای دکتر و مهندس شدن نیست، فقط برا اینه که
خدا رو بهتر بشناسم...
👤خاطرهای از زندگی شهیده سیده طاهره هاشمی
📚 منبع: کتاب عروس آسمان ، صفحه ۳۸
زمانی سیمین دانشور را برای شرکت در مراسم «شب شعر گوته» به سفارت یکی از کشورهای غربی در تهران دعوت کردند؛ پرسیده بود که جز شعر و داستان قرار است چه بگویید؟ گفته بودند قرار است از سیاست سانسور در ایران هم انتقاد کنیم. سیمین گفته بود «ممنون؛ ما رختچرکهایمان را در حیاط همسایه نمیشوییم!»
سفره دل باز نکردن و شرح غم وطن پیش بیگانه نبردن، از ابتدائیات وطنپرستی است و این را همیشه همه سیاستمداران و هنرمندان و رهبران و دیپلماتهای چپی و راستی ایران در تاریخ فهمیده و رعایت کردهاند. از مدرس و مصدق تا دانشور و تختی و خمینی بزرگ. وطن ناموس است؛ حجابش را مقابل بیگانه برنمیدارند. حالا اما آقای مسئول ایرانی مقابل دوربین بیگانه مینشیند و مصاحبه میکند و میگوید راستی ما یک رقیب انتخاباتی در ایران داشتیم که خیلی تندرو است و اگر رای میآورد حالا جنگ شده بود! اینکه هنوز بچگانه در فضای انتخابات ماندهاید به خودتان مربوط است،؛ ولی کاش کنار درسهای دانشگاهتان چندواحد درس وطندوستی هم پاس میکردید که اینطور درد دلها و شکایتهای داخلی را پیش اجنبی نبرید. خیلی بد شد.
«مهدی مولایی»