eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۳۰ فروردین ۱۳۹۹ میلادی: Saturday - 18 April 2020 قمری: السبت، 24 شعبان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️6 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️15 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️20 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️23 روز تا اولین شب قدر ▪️24 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام 🌷 @taShadat 🌷
﷽  ══🍃🌷🍃════ 💠قَالَ (علیه السلام): مَنْ ضَيَّعَهُ الْأَقْرَبُ، أُتِيحَ لَهُ الْأَبْعَدُ.   🔹کسى که نزدیکانش او را رها سازند آنها که دورند براى (حمایت از او و یارى اش) آماده مى شوند. 🌷 @taShadat 🌷
🔹خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری کرونا🤲 🔹روز سی ام ۱۳۹۹/۱/۳۰ 🍃🌷 @taShadat 🌷🍃
1_208537320.mp3
11.47M
قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه 🎶 🌷 تاشهادت🌷 http://eitaa.com/joinchat/2567897106Cb024eb90db
🌷🍃 💠تاریخ تولد : 1364/06/30 💠محل تولد : مشهد 💠تاریخ شهادت : 1395/03/17 💠محل شهادت : جنوب حلب - سوریه 💠وضعیت تاهل : مجرد 💠محل مزار شهید : مشهد – بوستان خورشید ✋🏻 💐 😇🌷 🌷 @tashadat 🌷
📸 سنگ جدید مزار شهید حججی رو نمایی شد 🌷 سنگ جدید مزار شهید محسن حججی که در طراحی آن قطعاتی از مضجع سه امام شهید استفاده شده، در شامگاه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹ همزمان با پخش زنده مجازی مراسم دعای کمیل و مناجات شعبانیه ، رونمایی شد. 🌷 @tashadat 🌷
💍حرف‌های دوستانه‌ی یک نوعروس در روز عروسی 👆 💞شهیده بانو عصمت پور انوری 🌷 @tashadat 🌷
همیشه با او شوخی می‌کردم و می‌گفتم: اگه شربت شهادت آوردند نخوری، بریز دور! یادمه یک بار به من گفت: اینجا شربت شهادت پیدا نمی‌شود، چه کار کنم؟ گفتم: کاری ندارد، خودت درست کن، بده بقیه هم بخورند، خندید و گفت: اینطوری خودم شهید نمی‌شوم، بقیه شهید می‌شوند.  «شربت شهادت» یک جوری رمز بین من و آقا ابوالفضل بود، یک بار دیدم در تلگرام یک پیام از یک مخاطب آمد که من نمی‌شناختم! متنش این بود: ملازم، مدافع هستم، اگر کاری داشتی به این خط پیام بده هنوز هم شربت نخوردم، هنوز چند دقیقه نگذشته بود که دیدم گوشی خانه مادرم زنگ زد، آقا ابوالفضل بود بعد از احوال‌پرسی گفت: این، خط دوستم است، کاری داشتی پیام بده. دو روز قبل از شهادت آخرین تماسش بود، خیلی با هم صحبت کردیم. مثل همیشه! یادم هست که به او گفتم: ببخشید اگر زن خوبی برایت نبودم، گفت: خدا دو تا نعمت بزرگ به من داد، زن خوب، پول خوب! بعد هم زد زیر خنده. ‌🌷 ابوالفضل راه‌چمنی 🌷 @tashadat 🌷
🌺ماجرای دیدار شهید حاج قاسم سلیمانی با خانواده جوان ترین شهید مدافع حرم ارتش ✍یک شب ساعت ۱۱ شب تلفن خانه مان زنگ خورد. مردی پشت تلفن بدون اینکه خودش را معرفی کند گفت فردا با حاج آقا می خواهیم در منزل خدمتتان برسیم. فکر کردم یکی از مسئولان کشور یا رییس جمهور هستند. اصلاً ذهنم به سمت حاج قاسم سلیمانی نرفته بود. چند لحظه بعد علی رغم اینکه منزل ما آسانسور دارد دیدم حاج قاسم است که از پله ها سه طبقه با همراهانش بالا آمد تا تشریف بیاورند منزل ما... 🔹نیم ساعتی منزل ما نشستند و بعد بلند شدند که بروند بعد از من خواستند دعا کنم عاقبت شان به شهادت ختم شود. گفتم دعا می کنم شما در رکاب امام زمان (عج) شهید شوید،ایشان لبخند دیگری زد و گفت شما دعا کنید من عاقبتم به شهادت ختم شود و وقتی صاحب زمان(عج) آمدند مجدد در رکاب ایشان بجنگم و دوبار به شهادت برسم. راستش بازهم دلم نیامد به دعایشان آمین بگویم و دوباره گفتم انشاءالله در رکاب امام زمان باشید... ـــــــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــــــــ 🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شوخ طبعی او هیچ گاه از ماموریت های سخت کنار نمی کشید وهمیشه آماده ماموریت بود✌️ او در ورزش کوهنوردی توان بالایی داشت وهمیشه در همه لحظات با لبخند جلو می آمد و خاطرات زیبایی برای بچه ها به یادگار می گذاشت🍃 سنگین ترین مشکلات برایش چیزی نبود وهمیشه به مشکلات و مصائب صبورانه نگاه می کرد مایوس و ناراحت نمی شد و لبخند از لبش نمی افتاد☺️ او در کار نه تنها گروهان خودش را اداره می کرد، بلکه به گروهان های دیگر نیز کمک می کرد ما بعضی مواقع اورا آزمایش می کردیم. ولی او همیشه بشاشیت و خنده رویی از لبانش نمی افتاد و روحیه شاد و شوخ طبعی خود را به همراه داشت😄 در دل بچه ها جا داشت و هیچ وقت از کارهای سخت و مشکل فرار نمی کرد حتی سخت ترین ماموریت ها را او قبول می کرد وفداکاری و ایثار شاخصه بارز رفتار او بود👌 شهید مدافع حرم علیرضا صفر پور🌹 🌷 @taShadat 🌷
🔴 چند قابل تامل در مورد ‼️📢 ⬅️ هیچ کس با نام «آزادی» دیوار خانهء خود را برنمی دارد و شب‌ها در حیاطش را باز نمی‌گذارد.‼️😳 گوهر عفاف و پاکی، کم‌ارزش‌تر از پول و جواهرات نیست.🤔 کسی که «کودک عفاف» را جلوی صد‌ها گرگ گرسنه می‌برد و به تماشا می‌گذارد، روزی هم پشت دیوار ندامت، اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت.😔 ⬅️ حجاب هم‌چون یک توری، مانع ورود حشرات نگاه‌های مسموم است.🕷🐜🐌 کسی که راه نگاه‌های مزاحم را می‌بندد خود را بیشتر «مصون» ساخته است تا «محدود».✅☺️ ⬅️ اگر به دختران می‌آموختند که خوب‌بودن ارزشمند است، نه داشتن ظاهر، فکر می‌کنم آن‌ها می‌توانستند تعریف بهتری از خودِ واقعیشان ارائه کنند. 🙄 اگر درک می‌کردند که بدنشان به همین شکلی که هست، مشکل ندارد و آن‌چه آن‌ها را منحصر به فرد می‌کند شخصیت آنهاست،از دختر بودن خود بیشتری داشتند ☺️ دختر ملاک نیست بلکه خوش عقلی اوست که او را بالا می‌برد و باعث برتری او بر دیگران می‌شود.👍✅ اللہم عجل لولیڪ الفـرج 🌷 @tashadat 🌷
_ استاد سرکار گذاشتن بچه ها بود. روزی از یکی از برادران پرسید: «شما وقتی با دشمن روبه رو می شوید برای آنکه کشته نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه می گویید؟» آن برادر خیلی جدی جواب داد: «البته بیشتر به اخلاص برمی گردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمی کند. اولا باید وضو داشته باشی، ثانیا رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی: اللهم ارزقنا ترکشة ريزا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتك يا ارحم الراحمین» طوری این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت: «این اگر آیه نباشد حتما حديث است» اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد، شک کرد و گفت :«اخوی غریب گیر آورده ای؟»😅 💠خاطرات طنز جبهه😅 🌷@tashadat🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
﷽ #براساس_داستان_واقعی #رمان_نسل_سوخته ══🍃🌷🍃══════ #قسمت_پانزدهم 🔹امتحان خدا یا ...؟ - آقا نم
══🍃🌷🍃══════ 🔹نامه های بی شاید ... - با خودت فکر نکردی ... اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ... ترسیدم جواب بدم ... دوباره یکی، یه چیز دیگه بگه ... اما سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... یهو یاد حرف حضرت علی افتادم که روی دیوار مدرسه نوشته بودن ... - آقا ما اونقدر از شما ... چیزهای باارزش یاد گرفتیم که بنده شما بشیم ... حقی از ما وسط نیست ... نمره علوم رو ثلث آخر هم میشه جبران کرد ... اما ... دیگه نتونستم حرفم رو ادامه بدم ... و سرم رو انداختم پایین... دوباره دفتر ساکت شد ... - برو ... در رو هم پشت سرت ببند ... کارنامه ها رو که دادن ... علوم 20 شده بودم ... اولین بار بود که از دیدن نمره 20 اصلا خوشحال نشدم ... کارنامه ام رو برداشتم و رفتم مسجد ... نماز که تموم شد ... رفتم جلو ... نشستم کنار امام جماعت ... - حاج آقا یه سوال داشتم ... از حالت جدی من خنده اش گرفت ... - بگو پسرم ... - حاج آقا ... من سر امتحان علوم تقلب کردم ... بعد یاد حرف شما افتادم که از قول امام گفتید ... این کار حق الناس و حرامه و بعدا لقمه رو حرام می کنه ... منم رفتم گفتم ... اما معلم مون بازم بهم 20 داده ... الان من هنوز گناه کارم یا نه؟... پولم حروم میشه یا نه؟ ... خنده اش محو شد ... مات و متحیر مونده بود چه جوابی به یه بچه بده ... همیشه می گفت ... - به جای ترسوندن بچه ها از جهنم و عذاب ... از لطف و رحمت و محبت خدا در گوششون بگید ... برای بعضی چیزها باید بزرگ تر بشن و ... حالا یه بچه اومده و چنین سوالی می پرسه ... همین طور دونه های تسبیحش رو توی دستش بالا و پایین می کرد ... - سوال سختیه ... اینکه شما با این کار ... چشمت مال یکی دیگه رو دزدیده ... و حق الناس گردنت بوده ... توش شکی نیست ... اما علم من در این حد نیست که بدونم ... آینده شما چی میشه ... آیا توی آینده تو تاثیر می گذاره و لقمه ات رو حرام می کنه ... یا نه ... اما فکر کنم وظیفه از شما ساقط شده ... چون شما گفتی که این کار رو کردی ... و در صدد جبران براومدی ... ناخودآگاه ... در حالی که سرم رو تکان می دادم ... انداختمش پایین ... - ممنون حاج آقا ... ولی نامه عمل رو ... با فکر کنم و حدس میزنم و ... اما و اگر و شاید ... نمی نویسن ... و بلند شدم و رفتم ... تا شنبه دل توی دلم نبود ... سر نماز از خدا خجالت می کشیدم ... چنان حس عذابی بهم دست داده بود ... که حس می کردم اگر الان عذاب نازل بشه ... سبک تر از حال و روز منه ... شنبه زودتر از همیشه از خونه اومدم بیرون ... کارنامه به دست و امضا شده ... رفتم جلوی دفتر ... در زدم و رفتم تو ... نویسنده: سید طاها ایمانی 🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
﷽ #براساس_داستان_واقعی #رمان_نسل_سوخته ══🍃🌷🍃══════ #قسمت_شانزدهم 🔹نامه های بی شاید ... - با خ
══🍃🌷🍃══════ 🔹چشم ها را باید بست تا چشمم به آقای غیور افتاد ... بی مقدمه گفتم ... - آقا اجازه ... چرا به ما 20 دادید؟ ... ما که گفتیم تقلب کردیم ... آقا به خدا حق الناسه ... ما غلط کردیم ... تو رو خدا درستش کنید ... خنده اش گرفت ... - علیک سلام ... صبح شنبه شما هم بخیر ... سرم رو انداختم پایین ... - ببخشید آقا ... سلام ... صبح تون بخیر ... از جاش بلند شد ... رفت سمت کمد دفاتر ... - روز اول گفتم ... هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو 20 بشه ... دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم ... حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد ... التهاب این 2 روز تموم شده بود ... با خوشحالی گفتم ... - آقا یعنی 20 ... نمره خودمون بود؟ ... دفتر نمرات رو باز کرد ... داد دستم ... - میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر ... توی راه هم می تونی نمره مستمرت رو ببینی ... دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم ... - نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ... ممنون آقا که بهمون 20 دادید ... از خوشحالی ... پله ها رو 2 تا یکی ... تا کلاس دویدم ... پشت در کلاس که رسیدم ... یهو حواسم جمع شد ... - خوب اگه الان من با این برم تو ... بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ... ببینن توش چیه؟ ... اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن ... دفتر رو کردم زیر کاپشنم ... و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ... نویسنده: سید طاها ایمانی 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅سیره شهدا محسن حججی به تغذیه اش خیلی اهمیت می داد و هر چیزی را نمی خورد👌 می گفت: مومن باید بدن سالم داشته باشد. یکی از چیزهایی که ترک کرده بود نوشابه بود.🍺 کار جالبی میکرد. در اردوهای جهادی یا هر جایی که نوشابه همراه غذا بود ، نوشابه‌اش‌ را به‌ مزایده ‌میگذاشت ‌و می‌فروخت.❗️ معمولا از پنجاه تا شروع می شد. یادم هست یکبار یکی از رفقا پانصدتا خرید. البته صلوات، هر کسی صلوات بیشتری میفرستاد نوشابه اش مال او بود.😁 ♥️شهید محسن حججی🌹 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘ ۸_به_وقت_امام_هشتم🕗 تاخراسان راهی نیست...✋ دست بر سینه و عرض ادب 🌷بسم الله الرحمن الرحیم ‌‌‌‌🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک... تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام... به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام... خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری.... 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹خاطره ای از شهید مظفری نیا محافظ سپهبدقاسم سلیمانی: ✍در ایام سیل خوزستان و سفر حاج قاسم به مناطق سیل زده ما طبق شرایط کاری خود نگران حضور حاج قاسم بوده و می بایستی اصول حفاظتی و امنیتی را دقیقا رعایت کنیم. اما در جایی حاج قاسم بمن گفت: من بااین مردم سالها زندگی کرده ام، مراقب باش کاری نکنید که مردم ناراحت شوند. ما که عاشق و فدایی حاج قاسم بودیم و از طرفی نیز با جَذَبه ی تذکر او در شرایط بسیار سختی قرار می گرفتیم. حفظ و رعایت حفاظت یک شخصیت و از طرفی دقت در برخورد با مردم از سخت ترین شرایط کاری ما بود که ما آن را انجام می دادیم. شهید مظفری نیا می گفت: حاج قاسم بارها مارا می بوسید و می گفت از اینکه مراعات مردم را می کنید ممنونم... 🌷 @tashadat 🌷
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۳۱ فروردین ۱۳۹۹ میلادی: Sunday - 19 April 2020 قمری: الأحد، 25 شعبان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام  🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️14 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️19 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️22 روز تا اولین شب قدر ▪️23 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام 🌷 @tashadat 🌷