📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۰۵ مرداد ۱۳۹۹
میلادی: Sunday - 26 July 2020
قمری: الأحد، 5 ذو الحجة 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹جنگ سویق، 2ه-ق
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
▪️4 روز تا روز عرفه
▪️5 روز تا عید سعید قربان
▪️10 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام
▪️13 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم
🌷 @taShadat 🌷
﷽
#نهج_البلاغه
#حکمت102
══🍃🌹
✨إِذَاازْدَحَمَ آلْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ.
💠هنگامى که جوابها زیاد (و دَرهم) شود حق مخفى مىگردد.
✍بسیار دیدهایم که سؤالى در مجلسى مطرح مىشود و هرکس هرچیزى که به ذهنش آمد به عنوان جواب ذکر مىکند و حتى احتمالات ضعیف و پاسخهاى بى پایه نیز عنوان مىشود، در چنین مجلس و چنان شرایطى روشن است که حق براى بسیارى مخفى مىماند، زیرا جدا کردن پاسخ حقیقى از آن همه احتمالات گوناگون کار آسانى نیست.
🌷 @taShadat 🌷
فرازی از #وصیت_شهید🌷
ڪاش وصیت شهدا ڪه قاب
اتاق های ما را اشغال ڪرده ،
دلمونو اشغال میڪرد .
ڪاش صحبتهای ولیامر مسلمین
ڪه سرلوحهی روزمرمون شده
سرلوحهی اعمالمون میشد .
ڪاش دل حضرت زهرا با اعمال
ما خون نمیشد .
ڪاش مهدی فاطمه (س) با
اعمال ما ظهورش به تأخیر نمیافتاد .
#شهیدمدافعحرم
#شهید_قدیر_سرلک
#یادشهداباذڪرصلوات
#سلام ✋🏻
#صبحتون 💐
#شهدایی 🌷😇
🌷 @taShadat 🌷
🌳🌱🌳🌱🌳🌱🌳🌱🌳
💢یکی از صفات خوب #شهید این بودکه همه اعمالش را پنهانی انجام می داد.
به عنوان مثال به #آسایشگاه جانبازان میرفت تا انها را برای انجام کارها ی شخصی یاری کند و یا کمک به مادران شهدا..
💥شهید جواد کوهساری هر چه پدرش می گفت اطاعت امر پدر می کرد.
مادر شهیدی از ایشان چنین نقل می کرد: شهید، #منزلش را بدون چشمداشتی نقاشی کرد.
💢مادر شهید دیگری می گفت: چون پسرش به شهادت رسیده بود، روز حضرت زهرا(س) و روز مادر برای این مادر #شهید هدیه ای گرفته...
مادر شهید جواد نقل میکند: همواره پاهای مادرش را می بوسید...
بسیار دلسوز کودکان بود.
#شهید_جواد_کوهساری🌷
شهادت: ۲۶ تیر ۹۴ ،عراق
@taShadat
#چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد...☝
نه فقط شبه عبایی مشکیست
که سرت بندازی
و خیالت راحت
که شدی چادری و محجوبه!
.
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد
قاعده، رسم، شرایط دارد
شرط اول همه اش نیت توست...
محض اجبار پدر یا مادر
یا که قانون ورودیه دانشگاه است
یا قرار است گزینش شوی از ارگانی
یا فقط محض ریا
شایدم زیبایی، باکمی آرایش!💄
نمی ارزد به ریالی خواهر...
چادر مادر من فاطمه،شرطش عشق است♥
عشق به حجب و حیا👑
به نجابت به وفا♥
عشق به چادر فاطمه😍
که برای تو و امنیت تو خاکی شد😔
تا تو امروز شوی راحت و آسوده😌
کسی سیلی خورد
خون این سیل شهیدان🌹
همه اش با هدف چادر تو ریخته شد.
.
خواهرم
حرمت این پارچه ی مشکی تو
مثل آن پارچه مشکی کعبه والاست🖤
یادگار فاطمه ست...
نکند چادر او سرکنی اما روشت
منشت
بشود عین زنان غربی💃
خنده های مستی🙆♀
چشمک و ناز و ادا😉
عشوه های ناجور👠💅
.
به خدا قلب خدا می گیرد💔☝
به خدا مادر من فاطمه شاکی بشود
به همان لحظه سیلی خوردن
لحظه پشت در او سوگند
خواهرم
چادر مادر من ، فاطمه ، حرمت دارد
خواهرم!
من،پدرم ایل و تبارم
همه ی دار و ندارم
به فدایش
حرمتش را نشکن..😔
#حجاب_فاطمی
🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدم زدن با خدا کلیپ زیبا ❤️👌
@tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام عشق، بنام مدافعان حرم
سرم فدای امام مدافعان حرم
اگر قسمت من نیست به حرم بروم
بخوان مرا تو غلام مدافعان حرم
آشنایی با شهید والا مقام، شهید مدافع حرم، شهید محمد حسین بشیری
🌷 @rashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ شهید مدافع حرم ؛ محمد حسین بشیری
🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وصیت شهید از زبان خودش
🌷 @tashadat 🌷
شادی روح امام شهدا، شهدای دفاع مقدس، مدافعان حرم، امنیت، سلامت واینکه توفیق شهادت نصیب ما وشهدا دعای گویمان باشند صلوات
🌷 @tashadat 🌷
قسمت بیست و نهم:
جبهه پر از علی بود
با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ... یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش ... تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ... عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ... اما فقط خون بود ...
چشم های بی رمقش رو باز کرد ... تا نگاهش بهم افتاد ... دستم رو پس زد ... زبانش به سختی کار می کرد ...
- برو بگو یکی دیگه بیاد ...
بی توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم ... دوباره پسش زد ... قدرت حرف زدن نداشت ... سرش داد زدم ...
- میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ ...
مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت ...
- خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ...
با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ...
- برادرتون غلط کرده ... من زنشم ... دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم ...
محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم ... تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم ...
علی رو بردن اتاق عمل ... و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم ... مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن ... اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ...
دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم ... از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علی بودن ... جبهه پر از علی بود ...
🌷 @taShadat 🌷
قسمت سی ام:
طلسم عشق
بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ... توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ... اما تماس ها به سختی برقرار می شد ... کیفیت صدای بد ... و کوتاه ...
برگشتم ... از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ... علی حالش خیلی بهتر شده بود ... اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد ... به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود ...
- فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی ...
خودش شده بود پرستار علی ... نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه ... تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علی بود ...
خیلی لجم گرفت ... آخر به روی علی آوردم ...
- تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ ... من نگهش داشتم... تنهایی بزرگش کردم ... ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم ... باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه ...
و علی باز هم خندید ... اعتراض احمقانه ای بود ... وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم ...
🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا شرمنده ایم 😔 تاریخ قلمت بشکند اگر ننویسی
@tashadat