ٺـٰاشھـادت!'
#جلسه_دوازدهم #خودسازی 🔰 درس گفتار دوازدهم 👈 نماز شب و سحرخیزی💚 🔰آثار و برکات نماز شب در زندگی
.
سلام خداقوت🌸
.ان شاءالله حالتون خوب باشه🌷
همراه ما باشید با ادمه ی جلسه 👇
خودسازی ۱۳.mp3
27.91M
#جلسه_سیزدهم
#خودسازی
🔰 درس گفتار سیزدهم
👈 انتظار حقیقی👌
🔰 چه شخصی منتظر واقعی ظهور
امام عصر عج هست؟!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌دم خروس بیرون زد❌
وقتیکه نهادهای فرهنگی با اون همه بودجه، کم کاری کنن و اینجوری منفعل عمل کنن، این میشه که بیشرفای مجازی میان و واسه جامعه خوراک فرهنگی آموزشی خودشونو تجویز میکنن.
کارمون به کجا کشیده که چارتا هرزه مجازی میان سناریو آموزش عملی #امر_به_معروف میچنن و با ویدئوهای سخیف شون بین #شیعه و #سنی تخم تفرقه میکارن.
لعنت خدا اول به مسئولین منفعل و بعد به شما هرزه های مجازی🔥
#لجنزار_اینستاگرام
#اݪڵھمعجڵݪۆݪێڪفࢪج✨
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۳۹۴ و ۳۹۵ حرکاتش بامزه اند،حق دارد... هنوز نمیداند بابا عادت دارد همه چ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۳۹۶ و ۳۹۷
عشق!!
به زحمت،لبخند بزرگم را قورت میدهم و میگویم:عیبی نداره.. حق
طلاق مال نیکی جان
سرم را پایین میاندازم،اما نفس راحت عمووحید را به خوبی حس
میکنم.
سرم را پایین میاندازم،تا چشمم به نیکی نیفتد..
احساس شرم میکنم..
مامان میگوید:خب اگه حرف دیگه اي نیست، نیکی و مسیح فردا برن
آزمایش بدن..
مام بریم دنبال سور و سات و جشن و مراسم دیگه
و از ته دل میخندد..
نیکی با اضطراب و یک باره میگوید :نه...
باز هم،نگاه ها به سمت او برمیگردد..
اینطور نمیشود،دستپاچگی این دختر کار دستمان خواهد داد...
میفهمم... همین الآن هم معذب است،چه برسد بخواهیم عروسی
بگیریم!
نیکی متوجه اشتباهش میشود و درصدد جبرانش
برمیآید:یعنیـمنظورم اینه که ما تصمیم گرفتیم جشن نگیریم....
مامان میگوید:یعنی چی؟مگه بدون جشن میشه؟؟ کلی دوست و
فامیل داریم..نمیشه که...
دوباره هول میشود،دستانش را تکان میدهد تا چیزي به ذهنش
برسد.
میگوید:یعنی ما..ما تصمیم گرفتیم چیزه...اممم.... مراسم نگیریم
چون....چون.....
درست مثل دختربچه ها وقتی می خواهند به مادرشان دروغ بگویند.
نمیدانم چرا نمیتوانم این حالتش را تحمل کنم، دلم میخواهد نجاتش
بدهم..
به علاوه ممکن است همه چیز خراب شود.
میان کلامش میپرم:چون تصمیم گرفتیم بریم مسافرت...
نگاهم میکند،چشمانش را میبندد و نفسش را رها میکند.
مامان مشکوك میگوید:مسافرت؟
میگویم:آره دیگه..چیه اسمش؟ اسمش چی بود؟؟
مانی به دادم میرسد،با تردید ـمیپرسد:ماه عسل؟
میگویم: آره آره..خودشه...قراره بریم ماه عسل..
زنعمو میگوید:عه چه خوب...حالا کجا تصمیم دارین برین؟
به نیکی نگاه میکند..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۳۹۸ و ۳۹۹
نیکی سوال مادرش را تکرار میکند: قراره بریم کجا ؟ کجا قراره
بریم؟؟ راستش خودمون هم نمیدونیم کجا...
حتی در این شرایط هم نمیتواند دروغ بگوید.
عمومسعود میگوید :یعنی چی خودتون هم نمیدونین؟
سقلمه اي به مانی میزنم،بهتر از هرکس دیگري در مواقعی
اینچنین،ذهنش کار میکند.
میگوید:آره عموجان...چیزه..خودشون نمیدونن چون..چون...
آهـــــان... چون از این توراي سورپرایزي دیگه...یه چیزي مثل
قرعه کشیه... تا لحظه ي پرواز نمیفهمن کجا قراره برن... از این لوس
بازیا...
نفس راحتی میکشم... عجب دروغ شاخداري!!
نگاهی به چهره ي نیکی میاندازم،اخم هایش در هم کشیده.
زنعمو با نگرانی میپرسد:جاهاي خطرناك اینا نمیبرن که
مانی ـمیگوید:نه زنعمو خیالتون راحت باشه.. بهترین کشورهاي اروپا
و آمریکاس...
عمو مشکوك میگوید:خب بعد از مراسم برید ماه عسل...
میگویم:نه عمو... همون خوبیش اینه که بلافاصله بعد عقده...
جمع ساکت میشود،تازه متوجه میشوم که چه گفته ام... سرم را
پایین میاندازم،نگاهم به نیکی میافتد.
صورتش به قرمزي انار شده و سرش را کامل پایین گرفته...
مانی لبخند میزند و با شیطنت میگوید:جووناي امروزي ان دیگه...
پایش را لگد میکنم.
نیکی زیر لب (ببخشید) میگوید و جمع را ترك میکند.
مامان میگوید:آخه بدون مراسم نمیشه..
میگویم:خب مامان،ما که رفتیم شما خودتون مراسم بگیرین..
:_بدون عروس و دوماد؟
منظورش از داماد،منم؟!
مانی دوباره به دادم میرسد:مامان جان مراسماي ما و عمو اینا که پر
از عروس دوماده... همه ي دخترا شکل عروسن دیگه.. بذارین برن
خوش باشن،اذیتشون نکنین...
انگار جمع به توافق میرسد..
با اینکه اشتباه کردم اما حداقل از شر مراسم راحت شدیم!
مامان با لبخند معناداري میگوید :مسیح جان پسرم لطفا برو نیکی رو
هم صدا کن...
میگویم:ولی مامان جان من نمیدونم کجا رفت؟
مانی با شیطنت میگوید:من دیدم،رفت حیاط
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۴۰۰ و ۴۰۱
مجبورم بلند شوم،با نگاه به مانی میفهمانم که بعدا به حسابش
میرسم.... عمووحید بلند میشود و دست روي شانه ام میگذارد،با
تحکم میگوید :تو بشین...خودم صداش میکنم.
قبل از اینکه کسی مخالفتی کند،سالن را ترك میکند.
من اضطراب ندارم،اما ترجیح میدهم هرچه زودتر این مسخره بازي
ها تمام شود و آرامش به زندگی ام برگردد...
*
*نیکی
:_دوشیزه ي مکرمه،سرکار خانم نیکی نیایش، آیا بنده وکیلم شما را
به عقد دائم و همیشگی آقاي مسیح آریا دربیاورم ، وکیلم؟
به کفش هاي مسیح نگاه میکنم.
دستم را مشت میکنم و با صداي لرزان میگویم:بله
صداي کل و هلهله بلند میشود.
مسیح صدایم میزند:نیکی؟
برمیگردم و در تیله هاي براق چشمانش خیره می شوم.
میگوید:دیگه تموم شد.. عقدمون بدون طلاقه...
لبخند میزنم و میگویم:نه امکان نداره.. ما قرار داشتیم..
:_نشنیدي عاقد گفت به عقد دائم و همیشگی؟؟
و مستانه میخندد
باور نکردنی است.. حس می کنم دنیا دور سرم می چرخد.
از خواب میپرم،نفس نفس میزنم.
خواب بود.. همه اش خواب بود...
هنوز صداي قهقهه ي مستانه اش،در گوشم میپیچد.
نباید به این چیزها فکر کنم.. نباید ذهنم را مشوش کنم..
نگاهی به ساعت میاندازم. یک و بیست دقیقه...
تا صبح،زمان زیادي باقی مانده...
دوباره دراز میکشم.
در خواب،ناراحت نبودم،از چیزي که شنیدم ناراحت نبودم... لبخند
زدم..
سرم را تکان میدهم و روي پهلو جابه جا میشوم.
خدایا،من...من اشتباه کردم ؟
}توکلت علی حی الذي لایموت{..
❤
چادرم را سر میکنم و کفش هاي مشکی ام را از کمد برمیدارم،نگاهی
به آینه میاندازم.
فرصتی براي اندوه و حسرت نیست.. دو روز از شب بله برون گذشته
و من بین درست و اشتباه سردرگمم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۴۰۲ و ۴۰۳
آهی میکشم و از اتاق بیرون میزنم.
عمووحید در حیاط منتظر من است.
مامان مشغول صبحانه خوردن است.
آرام سلام میدهم و بدون اینکه بایستم خداحافظی میکنم.
مامان،جوابم را میدهد!
اتفاقی نادر و غیرممکن در چهار سال اخیر!
کمی مکث میکنم،لبخند تلخی روي لبم مینشیند.
سرم را تکان میدهم،نباید به خیال فرصت دهم دامن بگشاید.
از خانه بیرون میروم.
عمو، کنار شمشاد ها ایستاده.
خودم را جمع و جور میکنم.
عمو نباید چیزي بفهمد. از غصه و نگرانی ام نباید بداند.
جلو میروم و سلام میدهم :سلام،صبح بخیر
+:سلام،صبح تو ام بخیر.
:_ببخشید منتظر موندین..
لبخند میزند،پر از غصه و تلخ...
+:عیب نداره،بیا بریم..
راه میافتیم.
ماشین مسیح را جلوي در میبینم،خودش هم پشت رول نشسته..
ما را که میبیند،پیاده میشود و سلام میدهد.
عمو سرد،جواب سلامش را میدهد. من هم جویده جویده،چیزي
شبیه سلام میگویم.
سوار میشویم.
گرماي مطبوعی،به صورتم میخورد.
مسیح حرکت میکند.
امروز من کلاس ندارم و بهترین فرصت است براي آزمایش دادن..
سکوت آرامبخش ماشین را صداي موسیقی راك میشکند.
چشمم در آینه،به صورت آرام و مطمئن مسیح میافتد.
فارغ از دنیا و من و عمووحید رانندگی میکند و از موسیقی اش لذت
میبرد.
یاد خواب دیشب میافتم.
نگرانی به قلبم چنگ میاندازد.
سعی میکنم با ذکرگفتن خودم را آرام کنم.
بندهاي انگشتانم را تسبیح میکنم و مدام زیر لب،
}الا بذکر اللّه تطمئن القلوب} میخوانم.
نفس عمیقی میکشم و کمی آرام میشوم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۴۰۴ و ۴۰۵
نگاهی به بیرون میاندازم.
اتومبیل جلوي آزمایشگاه میایستد.
پاهایم یاري نمیکنند،اما مجبورم پیاده شوم.
عمووحید شانه به شانه ام میآید.
لرزش دست هایم،بیقراري پاهایم و احساس ضعف عجیب درونم،حالم
را خراب تر کرده.
وارد آزمایشگاه میشویم و روي اولین صندلی خودم را پرت میکنم..
عمو،نگران نگاهم میکند.
دست خودم نیست،دلشوره؛ همه ي وجودم را گرفته.
سعی میکنم ذهنم را آرام کنم و به هیچ چیزي فکر نکنم.
آرنج هایم را روي زانوهایم میگذارم و سرم را بین دستانم میگیرم.
نمیدانم چقدر میگذرد که عمووحید صدایم میزند.
:_نیکی جان،نوبت شماست...
بلند میشوم،عمو هم.
کنار گوشم میگوید
:_هنوز دیر نشده...
نه.. من مصمم و استوارم...
این تصمیم، روال زندگی هاي اطرافم را بهبود میبخشد.
از پدر و مادرم تا پدر بزرگ و عمووحید و.. سیاوش..
حتی اگر اشتباه باشد،پاي منطق غلطم میمانم.
مسیح و همسایگی اش،بهتر است از ازدواج اجباري با دانیال...
حداقل،این انتخاب خودم است.
ذهنم را خالی میکنم و به طرف محل نمونه گیري میروم.
روي صندلی مینشینم،پرستار جوانی رو به رویم مینشیند.
سرم را برمیگردانم.
دستم میسوزد و ناخودآگاه قطره اشکی از چشمم سرازیر...
چشم هایم را میبندم و به روزگاران دور فکر میکنم...
کاش هنوز هم پنج ساله بودم... دختري با موهاي خرگوشی که
پیراهن هاي رنگی میپوشید و عاشق چیدن ستاره ها بود...
کاش آن روزها تمام نمیشد..
_:تموم شد...
صداي پرستار مرا به خود میآورد.
بلند میشوم،لباسم را مرتب میکنم.
دستی به چادرم میکشم و از اتاق خارج میشوم.
عمووحید با دیدنم بلند میشود.
لبخند بیجانی به او میزنم.
ادامه دارد....
نویسنده✍: فاطمه نظری
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌷@tashahadat313 🌷
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
🍃🌸﷽🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🔆اولین سلام روز🔆
🌸السلام علیک یا قائم آل محمد🌸
🔆السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🔆
-------------------------------------------------------------------
🩸السلام و علیک یا ثارالله🩸
🥀السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🥀
-------------------------------------------------------------------
☘السلام علیک یا ضامن آهو☘
🌼ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌼
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۰۸ خرداد ۱۴۰۲
میلادی: Monday - 29 May 2023
قمری: الإثنين، 9 ذو القعدة 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️21 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️28 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
▪️30 روز تا روز عرفه
▪️31 روز تا عید سعید قربان
📌: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
من شنیدم که شما میگفتید: تمام شیعیان ما با هر کرداری که دارند در بهشت هستند.
📌حضرت فرمود: این قول تو را تصدیق میکنم، سوگند به خدا که همه در بهشتند.
عرض کردم: فدایت شوم! گناهان، بسیار و بزرگ است.
📌حضرت فرمود: امّا در قیامت پس همه شما در بهشتید به واسطه شفاعت پیامبرِ مُطاع یا به شفاعت وصیّ آن پیامبر؛ ولیکن من از برزخ شما نگرانم و در هراس میباشم. عرض کردم: برزخ چیست؟
📌فرمودند:
برزخ عبارت است از عالم قبر از وقتی که انسان میمیرد تا زمانی که قیامت بر پا میشود.
📚 کافی ،ج۳،ص ۱۲۴
📚بحارالانوار، ج۶،ص۲۶۷،ح۱۱۶
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
🍃🌸﷽🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🔆اولین سلام روز🔆
🌸السلام علیک یا قائم آل محمد🌸
🔆السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🔆
-------------------------------------------------------------------
🩸السلام و علیک یا ثارالله🩸
🥀السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🥀
-------------------------------------------------------------------
☘السلام علیک یا ضامن آهو☘
🌼ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌼
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۰۹ خرداد ۱۴۰۲
میلادی: Tuesday - 30 May 2023
قمری: الثلاثاء، 10 ذو القعدة 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️20 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️27 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
▪️29 روز تا روز عرفه
▪️30 روز تا عید سعید قربان
💠 #حدیث روز 💠
💎 توصیه ای کارگشا از امام رضا علیه السلام
🔻امام رضا علیه السلام:
صاحِبُ النِّعمَةِ یَجِبُ أن یُوَسِّعَ عَلی عِیالِهِ
❇️ بر صاحب نعمت واجب است که به نانخورَش گشایش رساند.
📚 گزیده تحف العقول، ح ۲۳۳
•┈┈••✾••┈┈•