📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۱۶ آذر ۱۳۹۸
میلادی: Saturday - 07 December 2019
قمری: السبت، 10 ربيع ثاني 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
وفات حضرت معصومه سلام الله علیه
📚 رویدادهای این روز:
🔹وفات حضرت معصومه (علیها السلام)
🔹حمله روس به حریم سلطان طوس (علیه السلام)
🔹روز دانشجو
🔹روز جهانی هواپیمایی
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 45روز)
▪️25 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️33 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️53 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
🌷 @taShadat 🌷
🔅امام جواد علیه السلام:
مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتی بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛
🔰کسی که قبر عمهام را در قم زیارت کند، بهشت برای او است.
📙کامل الزیارات،ص ۵۳۶،ح ۸۲۷
#حضرت_معصومه
▪️وفات شهادت گونه کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد▪️
🌷 @taShadat 🌷
💐🌸🌺🌼🌺🌸💐
#شهدا_و_حجاب
#شهید_سید_رضا_طاهر
نسبت به بد #حجابے خانم ها خیلی ناراحت می شد ، بعد از #ازدواجمان که به بازار میرفتیم حس می کردم راحت نیست .
به من گفت : خانم می شه من دیگه بازار نیام ؟! وضع #حجاب خانم ها نا مناسبه .
از این شرایط ناراحت بود و می گفت : خانمها قراره با این #پوشش به کجا برسن ...
🌷 @taShadat 🌷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁 داستان جذاب و واقعی🍁
💗ترمز_بریده💗
قسمت هفتم
درست وسط هدف کم غذا می خوردم و بیشتر مطالعه می کردم ...
بین بچه ها می چرخیدم و با اونها دوست می شدم ... هر کاری از دستم برمیومد براشون می کردم ... اگر کسی مریض می شد و تب می کرد تا صبح بیدار می موندم ازش مراقبت می کردم ...
سعی می کردم شاگرد اول باشم و توی درس ها به همه کمک کنم ... برای بچه ها هم کلاس عربی و مکالمه میزاشتم ... توی کارها و انجام کارهای خوابگاه پا به پای بچه ها کمک می کردم ... چون هیچ کس از شستن توالت ها خوشش نمیومد، شیفت سرویس ها رو من برمی داشتم ...
از طرف دیگه، همه می دونستن من نور چشمی حاجی هم هستم ... همه اینها، دست به دست هم داده بود و من، کانون توجه و محبوب خوابگاه و رئیس طلبه ها شدم ... .
تمام ملیت ها حتی با وجود اختلافات عمیقی که گاهی بین خودشون هم بود، بهم احترام میزاشتن ... و زمانی این نفوذ کامل شد که کار یکی از بچه ها به بیمارستان کشید ... .
ایام امتحانات بود و برنامه ها و حجم درس ها زیاد ... هیچ کس نمی تونست برای مراقبت بره بیمارستان ... از طرفی مراقبت ویژه و لگن گذاشتن و ... توی اون شرایط درس و امتحان خودم رو هم باید می خوندم ... .
وقتی با این اوضاع، شاگرد اول شدم ... کنترل کل بچه ها اومد دستم ... اعتبار و محبوبیت، دست به دست هم داد ... حتی بین اساتیدی که باهاشون درس نداشتم هم مشهور شده بودم ...
دیگه اگر کسی، آب هم می خورد، من ازش خبر داشتم ... توی یک ترم، اولین مرحله از ماموریتم به پایان رسید ...
دیگه هیچ چیز جلودارم نبود ... شده بودم رئیس شیعه ها و از عمق دلم بهشون می خندیدم ... به کسی اعتماد کرده بودن که قسم خورده بود با دستان خودش سر 346 شیعه رو می بره🔪چون قسم خورده بودم به خدا ...
هر چی به فاطمیه نزدیک تر می شدیم، تصویر اون معلونها عوضی که مهمانی خصوصی گرفتن و به خلیفه دوم توهین کرده بودن و اون کله پاچه شون بیشتر جلوی چشمم میومد و آتش خشمم داغ تر می شد ...😡
بین بچه ها پیچید که امسال سخنران، آیت الله فاطمی نیاست ... خیلی خوشحال بودن ... وقتی میزان ارادت شون رو دیدم تصمیم قاطع گرفتم که باید برم، هم از نزدیک بیینمش و به صحبت هاش گوش کنم ... و هم کامل بشناسمش ... .
با بچه ها رفتم و به هر زحمتی که بود توی آبدارخونه حسینیه مشغول شدم ...
سخنرانی شب اول شروع شد ...
هر لحظه منتظر بودم به خلفا اهانت کنه بحث منطقی و حدیثی بود...
حتی سر سوزن به کسی اهانت نکرد ... بر اساس کتب شیعه و سنت حرف می زد ... دقیقا خلاف حرف وهابی ها ...
اگر چه نمی تونستم هیچ کدوم اونها رو قبول کنم اما مغزم پر از تناقض شده بود ... تناقض ها و سوالاتی که ده شب، خواب رو از چشم هام گرفت ... و این آغاز طوفان من بود ...
🍁ادامه دارد...🖋
🌷 @taShadat 🌷
🇮🇷 دو شهید با پلاک های ۵۵۵ و ۵۵۶ 🇮🇷
🌺🍃طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود.
لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت
🌺🍃معلوم بود که شهيدِ دراز کش مجروح بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است.
555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.
🌺🍃اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است...پدری سر پسر را به دامن گرفته است...😭😭 شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر..
⭕️ کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کردیم...😔
🌹 شادی روح شهدا صلوات 🌹
🌷 @taShadat 🌷
📌 #فتنههای #آخر_الزمان
✅عامل اوّلش دوری از دین و ضعف ایمان و گرایش بیشتر به دنیا و پست و مقام است.
این عامل اصلی بود؛ چون فتنهگران اهل تقوا نبودند؛ به دام آمریکا افتادند. او به آنها یاد داد و پول به آنها داد، اینها هم گوش کردند و از هستی ساقط شدند.📌 #فتنههای #آخر_الزمان
✅عامل اوّلش دوری از دین و ضعف ایمان و گرایش بیشتر به دنیا و پست و مقام است.
این عامل اصلی بود؛ چون فتنهگران اهل
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۷ آذر ۱۳۹۸
میلادی: Sunday - 08 December 2019
قمری: الأحد، 11 ربيع ثاني 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹نداریم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 45روز)
▪️24 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️32 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️52 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️62 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
🌷 @taShadat 🌷
صد سال زندان
امام صادق علیه السّلام فرمودند : پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند :
بنده برای گناهی از گناهانش صد سال حبس میشود، در حالی که به همسرانش در بهشت که در حال بهره مندی هستند، مینگرد.
💠 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ الْعَبْدَ لَیُحْبَسُ عَلَی ذَنْبٍ مِنْ ذُنُوبِهِ مِائَةَ عَامٍ وَ إِنَّهُ لَیَنْظُرُ إِلَی أَزْوَاجِهِ فِی الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمْنَ.
📚الکافی ج ۲ ص ۲۷۲.
🌷 @taShadat 🌷
#کلام_شهید 🌷
💥و اما..
ما باید هرچه سریع تر #رشد_فرهنگی را در سطح عموم ملت بالا ببریم👌 چرا که یک خطــ🚨ـر اساسی ما را تهدید می کند
👈وآن #نسلی است ک باید در آینده #تداوم_انقلاب بدست او انجام گیرد✅
🔸و امروز خیلی از گروه های منحرف🚫 آن را بازیچه ی خودشان قرار داده اند و افکارشان #مسموم می کنند و این نسل را آماده میکنند که برای دوره های بعد بتوانند #انقلاب را به جهت خودشان برگردانند↪️
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
🌷 @taShadat 🌷
گر بهاے #شیعہ بودن سر جدا گردیدن است...
ما بہ عشق #مرتضے تاوان آن را میدهیم...
تا بماند تا ابد ذکر #علے بر مأذنه
هستے و دار و ندار و #جانمان را میدهیم
🔻شهیدبی سر محمد پنیری وشهید حسین پنیری
شهدا رایادکنیم با ذکر صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🌷 @taShadat 🌷
همسنگران سلام علیکم🌸🌼
به نیابت ازشهدای 🕊گمنام🕊
بسم تعالی..
خاطره ای زیبا و خنده دار از جبهه و جنگ😃
نخونیش از دستت رفته!! 😄😉
👤بین ما یکی بود که چهرهی سیاهی داشت؛ اسمش عزیز بود.
توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب..
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش..
🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش.
پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛
اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود.
دوستم گفت: اینجا که نیست، بریم شاید اتاق بغلی باشه!
یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن! 😅
گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!! 🤭
یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده! 😶
پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم: نه! کجاست؟
پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟
همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟! 😳
رفتیم کنار تختش..
عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود !
👤با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟ ☹️🙄
یهو همه زدیم زیر خنده 😅😁
گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد!
👤عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !!
بچه ها خندیدند. 😄
اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد:
👤 وقتی ترکش به پام خورد، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند.
توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت میکشمت. 😱
چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمیکنم. حالا من هر چه نعره میزدم و کمک میخواستم ، کسی نمیاومد.
اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم... 😕😭
بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم😁
دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند.😂
👤عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم:
یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂😂
رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات میفرستادند.
دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین.😅😅😅
دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید!
صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا.😂 😂😂
پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه، برید بیرون
خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! میکشمت!!! 😱
👤عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه، جان مادرتون منو نجات بدین ...😂😂😂
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
🌷 @taShadat 🌷
🍃🌸
#معرفی_کتاب
📚کتاب #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی؛ حکایت تحول جوانی ورزشکار که گرفتار رفقای ناباب میشود و همیشه در کاباره و مشغول درگیری و چاقوکشی است؛ اما با دعاهای مادرش و در جریان نهضت انقلاب دگرگون میشود.
⚡️انقلاب روحی او بهمن ۵۷ شکل میگیرد و توبه نصوح میکند.
💦شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: "اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند.
🌺خودش را حُر نهضت امام می دانست. میگفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولینها باشم.
🔷در همان روزهای اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت.
👌آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند و در رادیو تلویزیون عراق اعلام کردند: اين آدم شبيه غول ميمونه. اون آدمخواره هر کي سر اين جلاد رو بياره يازده هزار دينار جايزه ميگيره!!
🌺بعد از تحول، نماز جماعت و اول وقت او ترک نمی شد. در دعای کمیل و دعای توسل با صدای بلند گریه می کرد.از سادات گروهش خواسته بود برای او دعا کنند که شهید شود.
💫از خدا خواسته بود همه را پاك كند. همه گذشتهاش را. مي خواست چيزي از او نماند.
💔 او شهید شد...🌹 😢شهید گمنام.😢❤️
🌷 @taShadat 🌷