میگفت:
این لباس سپاه حرمت دارد. مقدس است.
اما قبل از دفن، این لباس را تنم کنید.
می خواهم با این لباس وارد محشر بشوم...
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
@khstiker شهید تورجی زاده .attheme
117.8K
📌 #تم_شهدایی
#تم_های_زیبای_ایتایی
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده❤️
🌹 #تم_شهدایی🌹
با رنگ های زیبا و جذاب 👌
♨️زیباوجذاب و بی نظیر💯
@taShadat
💟محمدرضا هم #مداح بود و هم فرمانده سفارش کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: #یازهــــرا (سلام الله علیها)
★اونقدر رابطه اش با #حضرت_زهرا قوی بود که مثل بی بی #شهید شد🌷
💟خمپاره خورد💥 به سنگرش
بچه ها رفتند بالاسرش
★دیدند ترکش خورده به
#پهلوی چپ و بازوی راستش😔
📚 کتاب خط عاشقی 2
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
🏴 @taShadat 🏴
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
در زندگي خود جز رضاي حق را در نظر نگيريد. هرچه مي کنيد و هرچه مي گوييد با رضاي او بسنجيد. اين دنيا محلي نيست که دلي هواي ماندن در آن را بنمايد نهايت و اوج محبت فاني شدن در معشوق است فقط نحوه رفتن مهم است و با چه توشه اي رفتن...
#شهيد_محمدرضا_تورجي_زاده
🌷 @taShadat 🌷
در آغوش امام زمان🥰
💖بعد از اینکه محمد رضا به شهادت رسید، تا مدت ها نوارهای روضه و مداحی او را پخش می کردیم که همه را به عشق #امام_زمان عج می خواند..
🍃یک شب او را خواب دیدم، خیلی نورانی و خوشحال بود، پرسیدم، محمد رضا تو که این همه در دنیا برای امام زمان خواندی توانستی او را ببینی؟
خندید و گفت، من حتی آقا را در آغوش گرفتم.. 🤗
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌹
🌷 @taShadat 🌷
می گفت:
من دوست دارم
هر کاری می توانم
برای مردم انجام بدم
حتی بعد از #شهادت!
چون حضرت امام گفت:
مردم ولی نعمت ما هستند …
#سلام_صبحتون_شهدایی
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
🌷 @tashadat 🌷
" شهیدی که امام زمان(ع)را در آغوش گرفت "
⚘بعد از اینکه محمد رضا به شهادت رسید،
تا مدت ها نوارهای روضه و مداحی او را پخش می کردیم که همه را به #عشق_امام_زمان می خواند..
یک شب او را خواب دیدم،
خیلی نورانی و خوشحال بود،
پرسیدم، محمد رضا تو که این همه در دنیا برای امام زمان خواندی توانستی او را ببینی؟
خندید و گفت، من حتی آقا را در آغوش گرفتم...⚘
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
•♡ټاشَہـادَټ♡•
""شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم،
دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود،
صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم،
در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛
با خوشحالی گفتم بفرمایید.
ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجرهها و طلبههایشان سر میزدند.
سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشهای از اتاق نشستند.
بعد گفتند:
"اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید."
صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.
استاد پرسیدند:
"اسم ایشان چیست؟"
گفتم :
"محمد رضا تورجی زاده."
استاد پس از کمی مکث فرمودند:
"ایشان (در عشق خدا) سوخته است."
گفتم :
"ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هم بوده."
استاد ادامه داد:
"ایشان قبل از شهادت سوخته بوده."
راوی: مادر شهید
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
شادی روح پاکش صلوات...🌷
🔖ارادت #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
به حضرت زهرا (سلام الله) و سادات
✍داشت سوار تویوتا می شد که برود، رفتم جلو و گفتم:
برادر تورجی می خواهم بیایم گردان یا زهرا (سلام الله). گفت:
شرمنده جا نداریم. گفتم: مگر می شود گردان مادرمان برای ما جا نداشته باشد؟
تا فهمید سیدم پیاده شد،
خودش برگه ام را برد پرسنلی و اسمم را نوشت.
یک روز هم رفتم مرخصی بگیرم. نمی داد.
نقطه ضعفش را می دانستم.
گفتم: شکایتت را به مادرم می کنم.
از سنگر که آمدم بیرون، پا برهنه و با چشمان اشک آلود آمده بود دنبالم.
با یک برگه مرخصی سفید امضاء.
گفت: هر چقدر خواستی بنویس؛ اما حرفت را پس بگیر.
🎙راوی: سید احمد نواب
🔖ارادت #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
به حضرت زهرا (سلام الله) و سادات
✍داشت سوار تویوتا می شد که برود، رفتم جلو و گفتم:
برادر تورجی می خواهم بیایم گردان یا زهرا (سلام الله). گفت:
شرمنده جا نداریم. گفتم: مگر می شود گردان مادرمان برای ما جا نداشته باشد؟
تا فهمید سیدم پیاده شد،
خودش برگه ام را برد پرسنلی و اسمم را نوشت.
یک روز هم رفتم مرخصی بگیرم. نمی داد.
نقطه ضعفش را می دانستم.
گفتم: شکایتت را به مادرم می کنم.
از سنگر که آمدم بیرون، پا برهنه و با چشمان اشک آلود آمده بود دنبالم.
با یک برگه مرخصی سفید امضاء.
گفت: هر چقدر خواستی بنویس؛ اما حرفت را پس بگیر.
🎙راوی: سید احمد نواب